منم همین بودم سی سال با مادرم دعوام نشد بعد زایمانم دعوام شد
اونم سر چیز الکی😔
گریه کرد
گفت عب نداره حالتو درک میکنم
خدا منو ببخشه
من یکسال درگیر افسردگی بودم وزنم شدید رفت بالا حمله های عصبیم بیشتر شدن افکار منفی خیلی بدی داشتم تا اینکه رسیدم به جایی که خودمو ته چاه میدیدیم که هیچکس عین خیالش نبود من هر روز دلم میخواد خودمو بکشم،اخرش خودم دست خودمو گرفتم و بلند شدم نمیدونی چقدر سخت بود گذروندن اون مرحله از زندگیم من درکت میکنم الان که میگی این حس رو داری هرچقدر بهش بها بدی بدتر میشه منم دارم افسرده میشم دقیقا همون حس و حال چهار سال پیش بعد زایمانم همون حال رو دارم غروبا قلبم میخواد از تو دهنم بزنه بیرون ولی دارم خودمو سرگرم میکنم از ژانر کمدی متنفرم ولی خودمو مجبور کردم بشینم فیلم و ریلیتی شو های کمدی خارجی و ایرانی رو ببینم و واقعا تاثیر. داشته برای چند ساعتی به هیچ چیز فکر نمیکنم توام همین کارو کن ولی اگر افسرده شدی بدون جز خودت هیچکس براش مهم نیست خودت باید تهش از این وضعیت بیرون بیای
کاملا طبیعیه اما سعی حال خودتو خوب کنی چون اون بچه کوچیک کسی جز تو رو توی این سن نداره
منم همیطور هی زنگ میزنم مامانم ک بیا پیشم تنهام میترسم و ازاین حرفا
حتی از دخترمم میترسم
منم تا چهلمم حال روزخوبی نداشتم بعد چهل درست میشه نترس
طبیعیه سعی کن بگذرونی
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.