مامانای گل بیایید تجربه مو از دو تا بچه با فاصله ی کم بهتون بگم...انقد گول دور و اطرافو نخورین که هی میگن دومی رو بیار باهم بزرگ بشن راحته فلان...من دخترم ۴ سالشه و پسرمو سه ماهه دنیا آوردم که ناخواسته بود ولی با جون و دل نگهش داشتم و درست مثل دخترم بهش عشق میورزم...ولی ببینین اگه واقعا کسی رو ندارین که کمک دستتون باشه یا همسرتون اگه کمکتون نمیکنه توروخدا عجله نکنین...من قبل پسرم هرروز با دخترم کلی وقت میگذروندم میبردمش پارک باهاش میخوابیدم تمام تمرکزم رو دخترم بود حتی یه بار نشد بذارم ناخنش بمونه بلند شه زود زود کوتاه میکردم لاک میزدم براش بهش میرسیدم هم خودم هم هرکی میدید کیف میکرد که چقدر میرسی به دخترت...الانم واقعا دوس دارم اونجوری باشه شرایط ولی اصلا نمیشه همش باید بچه شیر بدم پوشک عوض کنم کولیک و رفلاکس و نق نقاش...خیلی رسیدگی میخواد...حس میکنم از دخترم دور تر شدم اخلاقش عوض شده همش جیغ میزنه بهونه گیر شده اصلا حسادت نمیکنه ها خیلیم داداششو دوس داره ولی حس میکنم یه جورایی یه چیزایی کم داره بمیرم براش😔الان اگه یکمم بزرگتر بود هم خیلی کمک دستم بود هم خودش زیاد اذیت نمیشد مثلا تا میخوام به دخترم دو تا لقمه صبونه بدم پسرم کبود میشه از گریه مجبورم برم به اون برسم!خیلی خیلی سخته دو تا بچه با فاصله ی کم...

۱۰ پاسخ

همدردیم

من دخترم پونزده ساله بود که دوباره باردارشدم الان شونزده سالشه،عااشق داداششه،و کلی کمک حال منه هم تو کارای خونه هم بچه داری،خیلیا بهم گفتن اشتباه کردی ولی خودم اصلا پشیمون نیستم ،،

برای من پسر اولم 10سال بزرگ تر از دومی هست و حسابی مستقل بود و هم بارداری خوبی داشتم وهم تو نگهداری پسر دومم حسابی کمکم میکرد ولی بچه سومم که به دنیا اومد دومی 5سالش بود و واقعا سخت تره شرایط چون پسر پنج ساله ام حسابی احتیاج به مراقبت توجه داره و اصلا متوجه نیست که وقتی بچه کوچیکم تو خونه خوابه باید آروم باشه یا وقتی داداش کوچولوش گریه می‌کنه اونم شروع می‌کنه به بهونه گیری
و چون تازه دندونش لق شده خودش نمیتونه ساندویچ یا لقمه بخوره و اگه خودم سیرش نکنم گرسنه میمونه و هزار تا ماجرای دیگه
البته چون فاصله سنی اولی و دومی باهم زیاده پسر بزرگم خیلی تنها بزرگ شد و همیشه دوست داشت همبازی داشته باشه

دقیقاااا منم همین جوری ام
پسرم تازه رفته تو ۵سال
به شدت مدیریت تنظیم زمان میخواد
خیلی سخته خیلی

وااای چقدرتو،منی،حس میکردم خودم اینارونوشتم🥲🥲

من دختر اولین دنیا اومد ۷ماهش بود ک باردار شدم باز دختر دومیم هم دنیا اومد فاصلشونشد ۱۶ماه.الانم دختر دومیم یک ماه دیگ‌میره تو ۵سال و پسرم میشه ۴ماهه.میگذره.خوبیش اینه ک بزرگ شدن دیگ راحت میشی.الان دخترای من همه کاراشونو خودشون میکنم حتی تو جمع کردن سفره پهن کردن بکن کمک میکنم غذاشونو خودشون میخورم دستشویی خودشون میرن کاملا مستقل شدن.ولی بازم منم گاهی کم میارم وقتی بعد از تدریس خسته میام خونه و میبینم همچین داغونه و باید نهار بپذمو جارو بکشمو ظرف بشورم داغون میشم

اخ عزیزم منم همین حال تورو دارم

منم دخترم ۴ سالشه خیلی سخته ولی در عوض بعد که بزرگ میشن خیلی باهم صمیمی میشن
یکی تو فامیل فرق سنی بچه‌اش ۱۰ ساله
دختر بزرگه همش حسودی میکنه

دقیقااا

منم عین تو خیلی عصبی شدم طوری که دخترم دعوا نمیکردم اصلا یا نمیزدم الان گاهی اینقدر عصبی میکنه میزنمش بعدش عذاب وجدان میگیرم کلا کلافه کرده منو

سوال های مرتبط