خب بالاخره منم یه وقت اضافه پیدا کردم تجربه سزارینمو بذارم 😍
اول از همه بگم که واقعااااا از اون چیزی که فکر کنید خیلی خیلی راحت تره ،باخیال راحت برید سزارین کنید لذت ببرید 😍
خب من جمعه رفتم بیمارستان و کارای تشکیل پرونده رو انجام دادم و یه نوار قلب گرفتن و گفتن شنبه هفت صبح بیا بستری برای سزارین،شب حدود ساعت دو بود که حس کردم کیسه آبم پاره شد 🥲دخترم نذاشت مامانش مثل بلاگرا باکلاس بره سزارین کنه 🤣فقط مانتو شلواری پوشیددم و سریع رفتیم بیمارستان. تو زایشگاه معاینه کردن و گفتن یه سانتی ،خلاصه تا دکترم اومدن و اتاق عملم حاضر شد ساعت پنج و نیم شد و کلی انقباض داشتم واقعا وحشتناک بود تو کل پروسه زایمانم فقط این قسمت سخت بود 😑دیگه حاضرم کردن و سوند وصل کردن که اصلااااا درد نداشت در حد یه سوزش کوچیک بود فقط دوباره معاینه ام کردن گفتن یه سانتی،اون همه درد کشیدم رو یه سانت قفل شده بودم😐بعدش رفتم اتاق عمل که یکم ترسیدم ،کادر اتاق عمل متاسفانه بداخلاق بودن چون اورژانسی شده بودم زورشون میومد کار کنن 🥲منم می لرزیدم که به آمپول رو زدن اصلا نفهمیدم کی آمپولو زد .بعدش پاهام داغ شد و شروع کردن دستامو بستن و پرده رو کشیدن 😬بقیه اش رو پارت بعدی میذارم ❤️

۱۰ پاسخ

وای سوند واسه من وصل کردن بیهوش شدم

خداروشکر بخیر گذشت❤️❤️
خیلی خوشحالم که راضی‌بودی😍❤️

عزیزم، حالا که سز اورژانسی شدی دکتر اومد برات دلیل سزارین نوشت؟تو هزینه های بیمارستان تفاوتی ایجاد میشه؟

دقیقا مثه من شدی,😂

سزارین عالیه🤤
کدوم بیمارستان بودی رولم؟

مگه نمیخاستی سز بشی دیگه چرا معاینه میکردن؟؟؟

منم اورژانسی ۲۴ام باید سز بشم🥲

منتظریم پس

انشاالله بسلامتی و دلخوش😍😍 وزن دختر نازت چقدر بود ؟

بسلامتی و دل خوش

سوال های مرتبط

مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی ۳ ماهگی
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه ۴ ماهگی
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان 👶🏻hirad💙 مامان 👶🏻hirad💙 ۱ ماهگی
بعدش که از دکتر ناامید شدم تو راه رفتن به بیمارستان که برای طبیعی بستری بشم منشی دکتر زنگ زد گفت اگه تا نیم‌ساعت دیگه رسیدی میبرمت اتاق عمل وگرنه میمونه برا فردا..منم سریع حرکت کردیم ساعت ۹ ونیم صبح بود رسیدیم بیمارستان..چون دکتر یه عمل سخت خروج رحم داشت باید منتظر میموندم..ازم چندتا خون گرفتن و آنژیکت وصل کردن و سوند..که درد آنچنانی نداشت فقط لحظه ی فیکس کردنش یه سوزش ریز داشت که با نفس عمیق تموم شد..دراز کشیده بودم رو اتاق منتظر تا ببینم اتاق عمل که یهو کیسه آبم پاره شد و اومدن معاینه گفتن ۴ سانتی..زنگ زدن دکتر که مریض کیسه آبش پاره شد گفت سریع بیارید اتاق عمل و با ویلچر منو بردن ..رفتم تو تخت اتاق عمل دراز کشیدم و دکتر بیهوشی اومد توضیحاتی داد و گفت در حد نیش پشه هست فقط تکون نخوری ولی من تکون خوردم گفت ممنون که گوش کردی😂😂یهو پاهام داااغ شد من همچنان از دردای طبیعیم و استرسی که داشتم میلرزیدم ..بعدش پرده رو کشیدن جلوم و شروع کردن به زدن بتادین روی شکم و پاهام..گفتم حس میکنم شروع نکنین گفت آره حس میکنی دلی درد نداری..که همینجور هم بود شکمم برش دادن و ساعت ۱۲:۵۰ دقیقه پسرکم بدنیا اومد صدای گریشو شنیدم دکتر گفت مبارک باشه نشونم ندادن بردن تمیزش کنن و کاراشو انجام بدن اون لحظه فقط آیت الکرسی میخوندم و برای همه چشم انتظارا دعا میکردم..بعدش..
مامان طنین🍓🍫 مامان طنین🍓🍫 ۳ ماهگی
سلام مامانا من اومدم با تحربه سزارینم 🤗
ساعت یه ربع به هفت دکترم گفته بود بیمارستان آرتا باشم از ۱۲ شب به بعد نباید چیزی میخوردم، صبح رفتم بیمارستان از سوند وحشت زیاد داشتم ولی خب زیادم درد نداشت فقط اولش یکم سوزش داشت ، نوار قلب بچه رو گرفتن سوند وصل کردن بردن اتاق عمل ، اونجا دیدن استرس دارم انقد باهام شوخی کردن تا حال و هوامو عوض کنم امپول بی حسی رو زدن حتی یذره هم درد نداشت دکتر مهاجری یه اهنگی رو باز کرد و شروع کردن به عمل 😂 همین که بی حسی رو زدن من به ثانیه نکشید بی حس شدم یه پرده جلوم کشیدن به دو دیقه نکشید که صدای گریه بچمو شنیدم بهم نشون دادن انقددد سیاه بود که گفتم خدایا این به کی رفته😂😂😂ولی خب چند ساعت بعدش رنگ پوستش سفید شد، بعد از عمل منو بردن ریکاوری اونجا میلرزیدم که گفتن عادیه فشارمو گرفتن فرستادنم بخش اونجا یکم حالت تهوع و سرگیجه داشتم که باز گفتن عادیه اینم بگم من چون ترسیده بودم این حالتام به نظر خودم از همون ترسیدنه بود
مامان پسرم مامان پسرم ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت 1---
صبح شنبه 26آبان نوبت داشتم دکترم گفت ساعت 6/5بیمارستان باش تا ساعت 7تشکیل پرونده دادم البته یه نفر قبل ازمن تشکیل پرونده داده بود که اون شخص ساعت 7/5رفت اتاق عمل.اتافمو تحویل گرفتم منتظر موندم ساعت 9صدام کردن برم اتاق عمل کل وجودم استرس بود ولی دکترم خیلی مهربون بود تا حدودی استرس کم کرد تواتاق عمل اول سوند رووصل کردن یه سوزش لحظه ای داشت بعد گفتن بشین آمپول بی حسی روبزنن که آمپول بی حسی درد داشت بعداز اون گفتن سریع درازبکش منتظر موندن تابی حس شم یه حس داغی وسنگینی تو پاهام احساس کردم سنگینی تاقفسه سینم اومد که واسم ماسک اکسیژن گذاشتن عملم شروع شد ازاول با حس تهوع شدید که آمپول ضد تهوع تزریق کردن دوبارتابهترشدم بعدازچنددقیقه صدای گریه پسرقشنگم بلند شد فقط پرسیدم دکترسالمه گفتن بله آوردن دیدمش بعد لباساشو تنش کردن یه چیز مهم من سه شنبه سونو دادم 2840بود ولی توی اتاق عمل 3200بود همه‌ی اینا تا ساعت 9:۳۰طول کشید بعد چون حالم خوب نبود تا۱۰اونجا نگه داشتن منو که بهترشم بعدرفتم ریکاوری یه دو ساعت اونجا بودم پرسیدن پمپ درد میخوای گفتم بله پمپ درد وصل شد
مامان امیرحسین🧿 مامان امیرحسین🧿 ۱ ماهگی
مامان کارن مامان کارن ۳ ماهگی
تجربه ی سزارین🤱
بیمارستان بهمن زنجان
صبح ساعت ۶:۳۰ رفتیم بیمارستان تا ۷ پذیرش شدم، یه پک بیمارستانی دادن بهمون که توش لباس عمل و دمپایی و این چیزا بود بعدش رفتیم بلوک زایمان، یه خانومی اومد لباسای نوزادی رو ازمون گرفت و منو برد تو یه اتاق، اونجا بهم سرم وصل کردن، محل عملو چک کردن ببینن شیو شده یا نه، ان آی سیو گرفتن و بعدشم سوند(از سوند به شدت وحشت داشتم ولی واقعا دردی نداشت فقط باید شل کنی بدنتو)
خلاصه بردنم اتاق عمل و گفتن دراز بکش رو تخت، تو یه دستم سرم بود یه دستمم فشارسنج بستن، بعد متخصص بیهوشی اومد و خیلی آروم آمپول بی حسی رو زد به کمرم اینجام هیچ دردی حس نکردم بعد پاهام کم کم داغ شد و گفتن دراز بکش،دستامو آروم بستن به تخت یه پرده کشیدن جلوم و عملو شروع کردن، هیچی از برش شکمم حس نمیکردم فقط تکونایی که میخوردم رو حس میکردم، پنج دیقه نشد که یهو صدای گریه ی پسرم اومد و منم همزمان باهاش اشکام جاری شد، چند دیقه بعد پسرمو آوردن واسه تماس پوست با پوست و چسبوندنش به صورتم، یه حس وصف نشدنی بود که دوس نداشتم تموم شه🥹
ادامه بعدی