۱۵ پاسخ

دومی حتما بیار عزیزم بچه عقده ای میشع ..تازه اول آخرش باس دومی بیاری .زودتر بیاری بهتر اختلاف سنی کم باشه بهتر همو درک میکنن من پسر بزرگم ۳سالش بود دومی باردار شدم ۳سال ۹ماهش بود دومی ب دنیا اومد اینقد الان باهم رفبقن .ک نگوو

اگه ک برا بازی میخوای بیا ی خانه کودک پارک ملی بچس می‌تونه بازی کنه من خیلی بارداری سختی داشتم خیلی برا همین الان به دومی اصلا فکر نمیکنم به‌چند دلیل دلیل اول برا ویار وحشت تاکش خب اگه من همش ویار داشته باشم چجوری ی بچه دیگع رسیدگی کنم چجوری به اون بچم توجه کنم دوم من خودمو میگم از نظر روحی روانی اصلا آمادگی حاملگی دوم زایمان اینا رو ندارم سوم دوست دارم الان تمام توجه هم به پسرم باشه پس در نتیجه من پنج سال شش ساله شد شاید بچه دوم رو آوردم اما سن های پایین تر هم دیدم اوردن

منکه کلا قید بچه دوم رو زدم با اینکه همیشه آرزوم بود حداقل دوتا بچه داشته باشم🙂🙂

من بچه هام ده سال فاصله دارن اوایل خیلی اذیت بودم الان خیلی دختر بزرگم کمکم می‌کنه و راضی ام چون وقتی بچه دوم میاد اولی حساس و حسود میشه و الان برا بچه هام برعکس عاشق همن

منم افسردگی شدید دارم اعصابم بهم میریزه فعلا ی دونه کافیه

منم افسردگی شدید دارم اعصابم بهم میریزه فعلا ی دونه کافیه

دقیقا منم مثل تو هم بارداری وحشتناککککککک هم بچه رفلاکس الرژی دار .نگم برات........ولی باز میگم پسرم تنهاست ‌.هم مستاجرم هم اینکه میگم برم سر کار بچه دوم فک نکنم چون اولی خیلی عدابم اده .همش تو فکرم این چرخه می چرخه

۴ سال

۳سال تمام ک شد اقدام کن

من الان دوس دارم بیارم اما واقعا اشتباهه هم پسرم ضربه میخوره چون تو این سن به توجه نیاز داره هم اینکه اگه اون دختر بشه برا مدرسه به مشکل میخورم چه جوری ببرم و بیارم .پس تصمیم گرفتم پسرم ۵سال و نیم شد حامله بشم هم بزرگ شده از پس خودش برمیاد من و اذیت نمیکنه هم بره کلاس اول بچه دوم به دنیا اومده راحت میریم و میایم تا دومی بخواد بره مدرسه اولی خودش مستقل شده میره و میاد من دومی و میبرم .جایی بخوام برم لاقل اولی مراقب دومی هست .اما الان واقعا با دوتا بچه سخت میشه خیلی سخت .برا همبازی خانه کودک هست ببرش بازی کنه .الان بیاری همش حس حسادت برا اولی میشه چون آدما ناخداگاه سمت نوزاد میرن

به نظر من پنج تا هفت سالگی توکی والا سرویسی

من همین یکیو تا ابد نگه میدارم چه تنها بودنی همه وقت و انرژی و توجه و هزینه هامم صرف همین یه دونه میکنم تا به یه جایی برسونمش

بزار یه مدت بگذره خستگی از تنت بره روحت کمی آروم بشه بچه کمی بزرگتر شه مثلا بشه ۵ سالش ۶ سالش بعد دومی رو بیار
واقعا بعد از بارداری و دوسال اول بچه داری آدم به ۱۰ سال استراحت مطلق نیاز داره که به خودش بیاد

من دهنم سرویس شده سر این

همون یدونه کافیه بعدها میره مهد باشگاه مدرسه کلاس های موسیقی استخر دوست پیدا میکنه باهاشون بازی میکنه بزرگ میشه

سوال های مرتبط

مامان حُسنا مامان حُسنا ۱ سالگی
مامانا بیاین ی مشورت ، من دخترم تازه یکسال و شش ماهشه ، شاید بگید زوده ولی فکرم درگیر این مسئله اس ، تو اوردن بچه ی دوم مردد شدم ، از ی طرف دوست ندارم دخترم تک فرزند باشه از طرفیم چندتا مشکل هست ، دوره ‌ی بارداری سختی رو گذروندم ، بعد از زایمانم تا شش ماه به خاطر ضعف بدن و رحم خون ریزی داشتم ، دخترمم به شدت بی قرار بود و کولیک شدید داشت ، تا شش ماه واقعا عذاب کشیدم و با اینکه الان یکسال و شش ماهشه هنوزم بی قراره و به شدت بازیگوش ، از طرف دیگه ام همسرم ادم خیلی خوبیه ولی مسئولیت پذیر و همراه نیست ، تمام کارهای دخترم با خودمه

الان میشینم فکر میکنم میگم اگه بخوام بچه دوم بیارم دوست دارم تفاوت سنیشون ۴ سال باشه ، ولی به همه‌ی موارد بالا میشینم فکر میکنم و بهش چالش های دوباره ی بچه رو هم اضافه میکنم سست میشم و میگم دیگه نمیکشم و نود درصد این کم اوردن رو همراه نبودن همسرم میدونم ، شما جای من بودید چیکار میکردید؟

تازه من رو مریضی و تمیزی بچه خیلی حساسم ک بچه فلان نشه ، دست کثیفشو دهنش نکنه و خلاصه سخت بچه بزرگ میکنم ، واقعا گیجم 🥺 نظر شما چیه؟
مثل خواهر ممنون میشم راهنماییم کنید🙏🏻
مامان عسل مامان عسل ۱ سالگی
خانوما دیروز خیلی ناراحت شدم.
راستش عصر که میشه بچه های همسایه میریزن بیرون بازی میکنن
همیشه شوهرم بچه رو میبرد با بچه ها بازی میکرد
ایندفعه من رفتم دیدم مامان یکی از بچه ها تا من و دید همینطوری بی دلیل از سر عقده به دخترش یواشکی گفت با بچه من بازی نکنه
حالا همیشه شوهرم میگفت این دختر همیشه میاد بازی میکنه
بعد بچه من مثل همیشه با شوق رفت سمت دختره
دیدم دختره باهاش بازی نمیکنه از اون ور توپ هم خورد تو سر بچه من
منم به دختره گفتم نی نی ما اومد سمت تو تا بازی کنه باهات تو بازی نکردی توپم خورد تو سرش
بعد بلند به بچه ام گفتم دیگه نرو سمت دختر بچه نمیخواد باهاش بازی کنی
دختره هم ناراحت شد رفت به مامانش گفت
زنیکه فکر کرده میتونه قلب پاک بچه ها رو از هم جدا کنه
اخه بگو خودت عقده داری یا روانی هستی چیکار به بازی بچه ها داری؟
اگر تو به بچه ات میگی بازی نکن منم میگم بازی نکن
واقعا خیلی زشته بزرگترها خودشون و قاطی بچه ها میکنن
الان بچه من نمیفهمه ولی اگر بزرگتر بود حتما میفهمید دلش میشکست بابت این رفتار..