تجربه زایمان(سزارین )🌱💖
پارت ۵
خلاصه دخترم یه روز پیشم بود تا اینکه روز مرخص شدنم رسید جواب آزمایشش اومد که برای سوراخ شدن کیسه آبم گرفته بود دخترم عفونت خون گرفته بود بخاطر اینکه ۲۴ ساعت از سوراخ شدن کیسه آبم گذشته بود وای که نگم جیگرم براش کباب بود همش دستشو سوراخ میکردن صدای گریه اش میومد خیلی روزای بدی بود موقعی که بیمارستان بستری شد منم با اون وضعم رفته بودم پیش دخترم مامانم و شوهرم هم اجازه نداشتن داخل بیان
دخترم ۳ روز بستری شد عفونتش خداروشکر اومد پایین ولی دکتر گفت محض اطمینان ۲ روز هم بمونه انتی بیوتیک بگیره
منم که هر روز صبح تو اورژانس مامایی بودم از سردرد شدید که بیشتر بخاطر استراحت نکردنم بود انقدر وضعم بد میشد که شوهرم با ویلچر این ور اون ور می‌برد منو تا بلاخره یه خورده قرص و اینا میخوردم اوکی میشدم اصلا بعد از عمل صحبت نکنین حرکت نکنین واقعا خیلی سردردش بده
روز چهار بستری دخترم انتی بیوتیک هاشو هم گرفته بود و به رضایت خودم مرخصش کردم و فرداش بردمش پیش متخصص و گفت که حالش خوبه جواب آزمایشش هم موردی نداشته یعنی بیمارستان الکی میخواست یهاز روز هم بیشتر نگه داره تازه یه آزمایش خطرناک هم میخواستن از بچم بگیرن که واقعا بی مورد بود چون عفونتش اومده بود پایین اصلا اون قدر بالا نبود که بخوان اون آزمایش و بگیرن
خلاصه بعد از ۵ روز بلاخره به آرامش رسیدیم و دخترم و صحیح و سالم آوردیم خونه الهی که هیچ موقع هیچ بچه ای مریض نشه🥺

تصویر
۵ پاسخ

چقدر قشنگ نوشته بودی عزیزم.تجربه زایمانخ خیلی حس خوبی بهم داد.انشالله همه‌مون این حس قشنگ و تجربه کنیم‌و ب خوبی بگذرونیم
امیدوارم خدا همیشه مراقب کوچولوت باشه ❤

چقدر قشنگ نوشته بودی عزیزم.تجربه زایمانخ خیلی حس خوبی بهم داد.انشالله همه‌مون این حس قشنگ و تجربه کنیم‌و ب خوبی بگذرونیم
امیدوارم خدا همیشه مراقب کوچولوت باشه ❤

عزیزم شما زنجانی هستین دکترتون کی بود؟

به سلامتی عزیزم چند هفته و چن روز بودی

به سلامتی.حالا بگو چند هفته بودی که کیسه آبت پاره سد؟

سوال های مرتبط

مامان جوجک مامان جوجک ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان حنانه مامان حنانه ۷ ماهگی
سلام منم خدا رو شکر دیروز زایمان کردم اومدم تجربه زایمانم رو بگم من توی ۴۰ هفته و ۳ روز زایمان کردم و اینکه هر کاری میکردم که زایمان کنم نمی‌شد همون روز واسه ان اس تی رفتم بیمارستان بهشون گفتم که بستریم کنن اما گفتن که ۴ روز دیگه وقت داری برو واسه ۴ روز دیگه معاینه که شدم ۲ نیم باز بودم اما دوست نداشتم معاینه بشم ی ماما اومد گفت ی معاینه معمولی هست اما انگار دروغ گفت معاینه تحریکی انجام داد و از همون لحظه دردم شروع شد اما خیلی کم و قابل تشخیص نبود بعد کم کم بیشتر میشد تا رسید ب ساعت ۲ نیم شب که دردام شدید شد هر سه دقیقه یکبار می‌گرفت کم کم زمانش کم میشد البته بگم همون شب رابطه هم داشتم وقتی که هر ۳ دقیقه یکبار شد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن همون دو سانتی برو خونه رفتم خونه تا دردم شد هر ۱۰ سانیه یک بار بعد رفتم بیمارستان دم در زایشگاه نشستم نتونستم سر پا وایسم ماما ها میگفتن این از دروغ می‌کنه تا بستریش کنیم ببریدش خونه بعد ی ماما دیگه گفت بزار هی معاینه اش کنیم شاید راست بگه اومد معاینه کرد گفت وای این کله بچه س ببریدش اتاق زایمان بعد خود ب خود کیسه ابم پاره شد بعد از ۵ دقیقه دخترم ب دنیا اومد که بهترین حس دنیا رو داشتم بعد از تولدش انگار از جهنم وارد بهشت شدم کل دردی که کشیدم ۲ ساعت بود موقع زور زدن زیاد درد نداشتم واقعا قابل تحمل بود زور زدن ولی قبل از اینکه کیسه ابم پاره شه دردش سخت بود ولی باز خیلی زود تموم شد بعد از اون واقعا انگار اصلا زایمان نکردم اما بخیه ها هم اذیت میکردن اما با شیاف اوکی بود خلاصه طبیعی واقعا زایمان خوبیه ببخشید اگه طولانی شد
مامان خرسی🐻🍯 مامان خرسی🐻🍯 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
این وضعیت ادامه داشت تا طرفای ساعت ۱۱، دردام خیلی شدید بود، اشکم دیگه داشت درمیومد، که یه ماماهه اومد معاینه کرد، تازه از ۲ سانت شده بودم نزدیک ۳🤦🏻‍♀️
همینجوری استرسم بیشتر میشد، طرفای ۱۱ و نیم بود که دکترم اومد برا سرکشی، در واقع این دکتر دکتری نبود که تحت نظرش بودم، فقط یکی از دکترای بیمارستان بود و به صورت خیلی اتفاقی دو روز قبل بستری شدنم ازش نامه بستری گرفته بودم، اومد معاینه ام کرد، موقعی که خواست بره بهش گفتم دکتر میتونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ گفت آره، دیگه ماماها رفتن بیرون، گفتم دکتر با توجه به وضعیتم زایمان طبیعی برام سخت میشه یا آسون؟ گفت نه آسون نمیشه، هم خروجی لگنت زیاد جالب نیست، هم حداقلش تا ۲۴ ساعت دیگه باید صبر کنی، گفتم دکتر میتونم سزارین کنم؟ گفت اگه مشکلی نداری با سزارین و هزینه اش تا طرفای ۱۲ و نیم بهم خبر بده بیام سزارینت کنم، دیگه منم با خانواده صحبت کردم، دکتر جدا از هزینه بیمارستان ۲۰ تومن گرفت که منو ببره برای سزارین، دیگه آماده شدم و ساعت ۱ رفتم اتاق‌عمل، سزارینمم با بی حسی بود، نیم ساعت هم نکشید که پسریه ما بدنیا اومد، اون لحظه دکتر یچیزی گفت که من روزی هزاربار خداروشکر میکنم که تصمیم گرفتم سزارین بشم، گفت ۳ دور بند ناف دور گردن بچه است، بعد فهمیدم که دلیل افت ضربان قلبش‌هم همین بوده، خدا میدونه اگه طبیعی بدنیا میومد چی میشد، و اینکه دوتا کیست تخمدان هم داشتم که همونجا تو اتاق عمل دکتر یکیشو درآورد😂
دلیل دردام تو معاینه ها همین کیست ها بودن، دیگه خلاصه ساعت ۳ شد و عمل تموم شد منتقل شدم ریکاوری و بعد هم بخش
ادامه تاپیک بعد...
مامان آینور🥹🤍✨️ مامان آینور🥹🤍✨️ ۶ ماهگی
سلام سلام
من اومدم با تجربه زایمانم
روز دوشنبه وقتی بیدار شدم دردای پریودی کم و قابل تحملی‌داشتم و شکمم سفت شده بود و فکر میکردم ماه دردن
حتی از هرکی هم می‌پرسیدم میگفتن اینا ماه دردن
با گذشت زمان دردا شدتشون بیشتر می‌شد تا اینکه ساعتای۵ونیم۶عصر هر ۱۰دقیقه این درد شدید میشد و دوباره قابل تحمل و...
رفتم پیش دکتر،دکتر معاینه کرد گفت ۱سانتی و دارو نوشت که دردام کم بشن چون تازه ۳۷هفتم کامل شده بود و از قبل هم دردی نداشتم
سرم و آمپول رو زدم و دردم یکم کم شد.دوباره ساعتای۱۱ونیم۱۲شب دردام شروع شد و به فاصله ۴_۵دقیقه رسیدن
رفتم بیمارستان،به دکترم زنگ زدن که من این علائم رو دارم
(از قبل با دکترم صحبت کرده بودم قبول کرده بود که سزارین اختیاری برام انجام بده و همون عصر هم بهش یادآوری کردم)
بیمارستان دولتی قبول نکرد گفت اختیاری به هیچ عنوان،مخصوصا اون موقع شب که دیگه تمام عواقب به پای دکتره نه بیمارستان
با بیمارستان خصوصی صحبت کردیم
اول قبول کردن بعد گفتن دکتر بیهوشی نیست،زنگ زدیم یه دکتر بیهوشی که توی اون بیمارستان خصوصی کار می‌کرد که بیاد سر عمل
اما هیچ دکتر بیهوشی قبول نمیکرد بجای شیفت اون همکارشون کع اون شب شیفتش بود و نرفته بود بره🫠
خلاصه اینکه تاساعت۴دردای شدید و انقباض داشتم و حالم خیلی بد بود
رفته رفته دردام بیشتر شدن طوری که فقط جیغ میزدم و گریه میکردم از درد(تخت کناریم هم خانومه نزدیک زایمانش بود جیغ میزد و گریه میکرد و همش آه و ناله میکرد منم اون جیغ میزد بیشتر میترسیدم)
دیگه واقعا بی قرار شده بودم همش میگفتن دکتر گفته میا میاد آخر هم دکتر نیومد ساعتای۶و۴۵ کیسه آبم پاره شد.ترسیدم خیلی بیشتر جیغ میزدم