تجربه زایمان... 🤰🏻👈🏼👩🏻‍🍼

🌸پارت «1»🌸

خب مامانای گل من دخمل کوچولوم چون بریچ بودش بایستی سزارین میشدم راستش تلاش هم کردم که بچرخه و سفالیک شه که طبیعی زایمان کنم ولی خب نشد رفتم بهداشت بهم گفت که برو سنو بده که مطمئن بشیم بریچه که نامه بدم برا بیمارستان
خب رفتم سنو بازم بریچ بودش نامه رو دادن بهداشت بردم بیمارستان خلاصه این نوبت گرفتن برا بیمارستان هم ۴ روز طول کشید تا نوبت دادن دکترو ببینم که بهم نوبت سزارین بده
خب رفتم پیش دکتر سنو رو نشون دادم قبول نکردن گفتن که باید الان ی سنو دیگ بدی یه سنو دیگه تاید کنه بریچه بعد این سنو رو میبریم کمیسیون اگه تاید کنه بهت نوبت سز میدیم حالا اون روزم من ۳۸ هفته ۳ روزم بود
سنو رو دادم که بریچ بود دادمش به دکتر گفت که برو خودمون بهت زنگ میزنیم رفتم خونه روز بعدش زنگ زدن بیا کمیسیون تاید شده رفتم ولی نمیدونستم کجا باید برم رفتم پیش مشاور پریناتال بهم گف برو من خنگ هم رفتم تریاژ مامایی 🤦🏼‍♀️ اونجا که فهمیدن بچم بریچه و اینا باید سز شم بهم گفتن بیا باید معاینه شی منم بشون گفتم من سزارینیم چجوری معاینه میکنین گفتن باید معاینه شی ببینیم وضعیت دهانه رحمت چجوریه خب معاینه کردن که نگم از دردش 🥹🥲 بعد اینکه ان اس تی گذاشتن و صدای قلبشو شنیدن رفتم خونه اینم بگم ی سانت باز بودم 🤦🏼‍♀️
از اون ساعت که معاینه شدم درد منم شروع شد هی میگرف ول میکرد هی شکمم سنگ میشد شل میشد خیلی درد داشتما ولی قابل تحمل بود
اینم بگم نامه کمیسیون و دادن گفتم نوبت بگیر برا ی دکتری که اون روز بیمارستان باشه بعد بیا.......
پارت بعدی تایپیک بعد🙃🫂 قراره خیلی زیاد شه ببخشید ولی دوس داشتم کامل بخونین دیگه

تصویر
۴ پاسخ

چرا دکتر خودت نامه نداد چرا حتما باید بهداشت نامه میداد و کمیسیون تایید میکرد

کدوم بیمارستان بودین که بهداشت باید نامه میداد؟

چرا هر کیو معاینه میکنن بعدش دردشون میگیره اگ اینجوریه چرا تحریک میکنن

کدوم بیمارستان بودین که بهداشت باید نامه میداد؟

سوال های مرتبط

مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۵ ماهگی
تجربه زایمان

🌸پارت «۲»🌸

با کلی زحمت نوبت دکتر گرفتم
رفتم بیمارستان نوبتم شد رفتم پیش دکتر وضعیتم و پرسید منم چون خیلی درد داشتم لکه بینی هم داشتم بهش گفتم که درد دارم و اینا اونم نگاه سنو هام و کمیسیون بریچ کرد و گف که خیلی درد داری منم گفتم اره
گف دیروز معاینه شدی گفتمش اره گف خب
گفتم یک سانت دهانه رحمم باز بود بعد نگاه تقویم کرد روزی که رفتم پیشش پنج شنبه بود گف که فعلا نوبت ندارم برات اگه بمونه یک شنبه ممکنه زایمان کنی اینجوری و برات بد میشه
بهش گفتم خب الان چکار کنم گف نمیدونم راهش اینه که بری بمونی تا یکشنبه و امیدت بخدا باشه زایمان نکنی یا بری راه بری اینا دردت زیاد شه ارژانسی عمل شی وای اینو گف خیلی حالم بد شد 🤦🏼‍♀️ فرستادنم دوباره تریاژ🫤( ازش متنفرم عع) دوباره معاینه کردن شانس بدمم همه دانشجو بودن😭 همون یک سانت بودم 🥲😂
بهم گف برو یکم پیاده روی ببینیم پیشرفت داره دهانه رحمت باز میشه خب تقریبا سه ساعت راه رفتم دوباره معاینه شدم ۲ و نیم شده بودم و اینقد فشار داد خر فهمید که بریچه ب بقیه میگف واقعا بریچه 😐😐 انگار مرض دارم هی میرم و میام بخاطرش😐🤦🏼‍♀️
بعد ان اس تی میگرفتن دردمو نشون نمیداد😣 ولی درد داشتم یعنی حس میمردم کمرم داره نصف میشه
این ماما هم فهمید که واقعا درد دارم زنگ زد به دکتری که آنکال بود وضعیتمو گف اونم گف آمادش کنین اتاق عمل « با کلی سختی قرار بود خلاص بشما ولی بازم استرس داشتم در حد مرگ دردم در حد مرگ که نه ولی داشتم 🙃🤣»
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت دو


خب من زنگ زدم به زایشگاه بیمارستان گفتم نمیزنن برام نمیشه نزنم یهو گفتن که دوس داری بچت ناقص باشه بیا خودمون بزنیم خب من رفتم و زدم اومدم خونه دیگه یه دردای ریز داشتم میرفتم معاینه و دهانه رحمم کلا بسته بود تا یه شب رفتم زایشگاه گفتن خانم چرا میای اینجا فلانه برو بیمارستان دیگه ای منم گفتم باشه تا شدم 40 هفته دیدم خبری نیست رفتم بيمارستان غرضی خب معاینه کرد گفت باز نشده برو فردا بیا من فرداش که رفتم تا ضربان قلب بچه اومده پایین و درد داشتم اما نه زیاد خب یهو خانمه گفت چرا دهانه رحمت کلا بستهه باز نمیشه اخه بچه اومده پایین منم گغنم یعنی بخاطر امپولا فمولایفا نیستت وای همه ریختن توهم که چرا تو این هفته زدی بچه میخاد بیاد دهانه رحمت بسته سفت شده و نمیزاره خلاصه گفتن برو 20 دقیقه دیگه بیا من رفتم و گفتن ضربان قلب بچه اومده پایین و سریع برو اینارو بگیر تا بستری بشی برای سزارین بعدی که میخاستم برم سزارین یهو ان اس تی گرفتن تا ضربان قلب بچه بهتر شده و گفتن بزار طبیعی پس...
مامان درسا🎀 مامان درسا🎀 ۴ ماهگی
خب بلخره تصمیم گرفتم بیام از تجربه زایمانم بگم
۱🌷
۳۹ هفته بودم که دکترم بهم نامه داد برم بیمارستان ان اس تی بدم رفتم ان اس تی دادم و گفتم تا اینجا اومدم بگم معاینه هم بکنن اینهمه پیاده روی و ورزش کردم ببینم دهانه رحمم باز شده یا نه گفتن در داری گفتم اره و بخاطر همین معاینه شدم که گفتن دهانه رحمت بسته اس و هیچی باز نشده نا امید و عصبی اومدم خونه چون دوسداشتم طبیعی بیارم گذشت ۴۰ هفته زایمان نکردم چند روز بعدش باز رفتم ان اس تی و معاینه بازم گفتن بسته ای و یه سانتم باز نشدی ترس من واسه زایمان خیلی زیاد شده بود اومدم خونه ورزشامو داشتم تا اینکه یه شب شوهرم انبه خریدم منم صب زود هنوز صبحونه نخورده بودم انبه خوردم که روز بعدش باید میرفتم بستری بشم ۴۱ هفته پر میشد همون روز صب رفتم دستشویی وقتی اومدم بیرون احساس کردم آب داغی ازم ریخت به اندازه یک استکان گفتم حتما کیسه آبه همون روزم باید میرفتم بهداشت که دفتر چه رو پر کنن تکمیل شه زود زودی اماده شدم پیاده رفتم تا بهداشت گفتم نوار قلبم بگیرن برگشتم زنگ زدم به شوهرم اونم مرخصی گرفت برگشت خونه حموم کردم و ساک بیمارستانو برداشتم و راهی بیمارستان شدیم رفتم و گفتم که ترشح آبکی داشتم داغ بود احتمال زیاد کیسه آبمه دردای پریودی خیلی کوچیک داشتم رفتم اتاق معاینه دوبار پشت سر هم معاینه