پارت دو


خب من زنگ زدم به زایشگاه بیمارستان گفتم نمیزنن برام نمیشه نزنم یهو گفتن که دوس داری بچت ناقص باشه بیا خودمون بزنیم خب من رفتم و زدم اومدم خونه دیگه یه دردای ریز داشتم میرفتم معاینه و دهانه رحمم کلا بسته بود تا یه شب رفتم زایشگاه گفتن خانم چرا میای اینجا فلانه برو بیمارستان دیگه ای منم گفتم باشه تا شدم 40 هفته دیدم خبری نیست رفتم بيمارستان غرضی خب معاینه کرد گفت باز نشده برو فردا بیا من فرداش که رفتم تا ضربان قلب بچه اومده پایین و درد داشتم اما نه زیاد خب یهو خانمه گفت چرا دهانه رحمت کلا بستهه باز نمیشه اخه بچه اومده پایین منم گغنم یعنی بخاطر امپولا فمولایفا نیستت وای همه ریختن توهم که چرا تو این هفته زدی بچه میخاد بیاد دهانه رحمت بسته سفت شده و نمیزاره خلاصه گفتن برو 20 دقیقه دیگه بیا من رفتم و گفتن ضربان قلب بچه اومده پایین و سریع برو اینارو بگیر تا بستری بشی برای سزارین بعدی که میخاستم برم سزارین یهو ان اس تی گرفتن تا ضربان قلب بچه بهتر شده و گفتن بزار طبیعی پس...

۶ پاسخ

وااای چه مشکلاتی

شما احتمال زایمان زودرس داشتی که زدی؟!!!

وااای چقد آدمای بیسواد 😲😔
نباید خودتو دست هرکی میدادی خب

من وارد ۴۱ هفته شدم سزارین اورژانسی شدم دقیقا دخترم ضربان قلبش گفتن ک داریم از دست میدیم ...
واسه من دهانه رحمم باز نبود کلا و درد طبیعی هم نکشیدم

من ۲۷ تا فمولایف زدم از ۱۹ هفته تا ۳۶ هفته

با دوتا فمولایف دهانه رحم سفت شده بود؟

سوال های مرتبط

مامان آلا 🩷🐣 مامان آلا 🩷🐣 ۶ ماهگی
خیلی خلاصه از زایمانم بنویسم براتون
دو شب قبل با درد کمر و واژن رفتم که زایشگاه بستری بشم اما به خاطر اینکه انقباضات منظم و زیادی نداشتم برگشتم خونه ولی دکترم گفت چون ترشحات خونی داری فردا صبح ۱۰ بیا مطب. رفتم و فشارم رو چک کردن ۱۴.۵ روی ۸ بود و خانم دکتر سریع منو فرستاد زایشگاه که بستری بشم. ۱۰:۳۰ رفتم زایشگاه و زنگ زدم که مدارکم رو بیارن برای بستری
اونجا از بچه ان اس تی گرفتن و ضربان قلب ۱۹۰ بود و اصطلاحا تاکی کارد شده سریع مشاوره بیهوشی و عفونی برام انجام دادن (سرفه های خشک داشتم)
تا ساعت ۵ عصر بستری بودم تا دکترم اومد و گفت اینداکشن براش شروع بشه (آمپول فشار) و قرار شد تا ساعت ۷ اگه پیشرفتی نداشتم و ضربان قلب بچه پایین نیومد سزارین اورژانسی بشم (همچنان دهانه رحمم یکسانت بود و سر بچه توی معاینه مشخص نمیشد) خانم دکتر گفتن شاید نشتی کیسه آب داشتی و بچه به خشکی افتاده اما قطعیتی نبود
ساعت ۷ دردام داشت شروع میشد که سرپرستار اومد و گفت سریع شوهرتو بفرست برای بستری عمل من خیلی جا خوردم و گفتن خانم دکتر صلاح عمل دونستن
مامان درسا🎀 مامان درسا🎀 ۴ ماهگی
خب بلخره تصمیم گرفتم بیام از تجربه زایمانم بگم
۱🌷
۳۹ هفته بودم که دکترم بهم نامه داد برم بیمارستان ان اس تی بدم رفتم ان اس تی دادم و گفتم تا اینجا اومدم بگم معاینه هم بکنن اینهمه پیاده روی و ورزش کردم ببینم دهانه رحمم باز شده یا نه گفتن در داری گفتم اره و بخاطر همین معاینه شدم که گفتن دهانه رحمت بسته اس و هیچی باز نشده نا امید و عصبی اومدم خونه چون دوسداشتم طبیعی بیارم گذشت ۴۰ هفته زایمان نکردم چند روز بعدش باز رفتم ان اس تی و معاینه بازم گفتن بسته ای و یه سانتم باز نشدی ترس من واسه زایمان خیلی زیاد شده بود اومدم خونه ورزشامو داشتم تا اینکه یه شب شوهرم انبه خریدم منم صب زود هنوز صبحونه نخورده بودم انبه خوردم که روز بعدش باید میرفتم بستری بشم ۴۱ هفته پر میشد همون روز صب رفتم دستشویی وقتی اومدم بیرون احساس کردم آب داغی ازم ریخت به اندازه یک استکان گفتم حتما کیسه آبه همون روزم باید میرفتم بهداشت که دفتر چه رو پر کنن تکمیل شه زود زودی اماده شدم پیاده رفتم تا بهداشت گفتم نوار قلبم بگیرن برگشتم زنگ زدم به شوهرم اونم مرخصی گرفت برگشت خونه حموم کردم و ساک بیمارستانو برداشتم و راهی بیمارستان شدیم رفتم و گفتم که ترشح آبکی داشتم داغ بود احتمال زیاد کیسه آبمه دردای پریودی خیلی کوچیک داشتم رفتم اتاق معاینه دوبار پشت سر هم معاینه
مامان آیهان جوجه مامان آیهان جوجه ۱ ماهگی
به نام خدا تجربه زایمان
پارت 1
تقریبا یک هفته میشد دردام‌ شروع شده بود و یکسانت بودم روز دوشنبه یعنی نهم رفتم بهداشت برای کلاس بارداری و نامه زایمان بهم گفتن برو پیش فلان دکتر منم رفتم اونجا گفتن باید بخوابی نوار قلب بگیرم از وقتیم دردام‌ شروع شده بود اکثریت میرفتم نوار قلب می‌گرفتم خلاصه رفتیم خوابیدیم برای نوار قلب ب اره اول گفت نوار قلب بچت جالب نیست اومد شکم منو تکون داد گفت باز بخواب ببینم چی میشه منم حالا همش گریه میترسیدم بازم نوار قلب گرفت خوب نبود دیگه کاملا سکته رو‌ رد کرده بودم گفت بزار یه سرم بزنم ببینم چی میشه سرم رو زد گفت الان بهتره همسرم گفت بیا بریم بیمارستان اونجا هم یه نوار قلب بگیره ماهم رفتیم انجام دادن وگفتن برو سونو منم رفتم سونو بعد از کلی ترس لرز سونو انجام داد گفت سونو آخرت رو بده دادیم گفت بچت محدودیت رشد داره از 35هفته رشد دیگه نکرده برو سریع بستری شود برای زایمان منم 37هفته بودم ما رفتیم برای بستری سریع بستری کردن بردن زایشگاه خدا لعنتشون کنه دقیقه ینفر نیومد برای معاینه ده تا هم دانشجو باید به نوبت معاینه میکردن ساعت یازده شب بعد از چند ساعت که دستگاه ان اس تی رو شکمم بود گفتن برو بخش فردا بیا برای سوزن فشار روز سه‌شنبه صبح مارو فرستادن باز زایشگاه اونجا آن اس تی باز وصل کردن بخاطر انقباض زیاد بچه سوزن فشار نزدن و از ساعت شش صبح تا ساعت نه شب یک بر روی تخت همش درحال ان اس تی گرفتن بودن و جریان معاینه و دانشجو ها هم هنوز برقرار بود بعد باز فرستادن بخش گفتن برو فردا بیا باز فردا ما رفتیم گفتن بچه تحمل سوزن فشار ندارع قرص دادن تا شب هم من درد کشیدم وباز هیچ فرستادن بخش
الان بچم بیدار شد باز میام میگم فعلا خداحافظ