تجربه زایمان

🌸پارت «۲»🌸

با کلی زحمت نوبت دکتر گرفتم
رفتم بیمارستان نوبتم شد رفتم پیش دکتر وضعیتم و پرسید منم چون خیلی درد داشتم لکه بینی هم داشتم بهش گفتم که درد دارم و اینا اونم نگاه سنو هام و کمیسیون بریچ کرد و گف که خیلی درد داری منم گفتم اره
گف دیروز معاینه شدی گفتمش اره گف خب
گفتم یک سانت دهانه رحمم باز بود بعد نگاه تقویم کرد روزی که رفتم پیشش پنج شنبه بود گف که فعلا نوبت ندارم برات اگه بمونه یک شنبه ممکنه زایمان کنی اینجوری و برات بد میشه
بهش گفتم خب الان چکار کنم گف نمیدونم راهش اینه که بری بمونی تا یکشنبه و امیدت بخدا باشه زایمان نکنی یا بری راه بری اینا دردت زیاد شه ارژانسی عمل شی وای اینو گف خیلی حالم بد شد 🤦🏼‍♀️ فرستادنم دوباره تریاژ🫤( ازش متنفرم عع) دوباره معاینه کردن شانس بدمم همه دانشجو بودن😭 همون یک سانت بودم 🥲😂
بهم گف برو یکم پیاده روی ببینیم پیشرفت داره دهانه رحمت باز میشه خب تقریبا سه ساعت راه رفتم دوباره معاینه شدم ۲ و نیم شده بودم و اینقد فشار داد خر فهمید که بریچه ب بقیه میگف واقعا بریچه 😐😐 انگار مرض دارم هی میرم و میام بخاطرش😐🤦🏼‍♀️
بعد ان اس تی میگرفتن دردمو نشون نمیداد😣 ولی درد داشتم یعنی حس میمردم کمرم داره نصف میشه
این ماما هم فهمید که واقعا درد دارم زنگ زد به دکتری که آنکال بود وضعیتمو گف اونم گف آمادش کنین اتاق عمل « با کلی سختی قرار بود خلاص بشما ولی بازم استرس داشتم در حد مرگ دردم در حد مرگ که نه ولی داشتم 🙃🤣»

تصویر
۲ پاسخ

عزیزم لایک کن ببینم

حس میکنم رفتی بیمارستان حضرت زینب؟؟ چون اینا انقدرررررر اذیت میکنن مریض رو

بدترررررین بیمارستان زنان زایمان کشور باید بشه لعنت بهش

سوال های مرتبط

مامان ویهان👶🏻💙 مامان ویهان👶🏻💙 ۱ ماهگی
مامان •هلن|Helen• مامان •هلن|Helen• ۵ ماهگی
تجربه زایمان... 🤰🏻👈🏼👩🏻‍🍼

🌸پارت «1»🌸

خب مامانای گل من دخمل کوچولوم چون بریچ بودش بایستی سزارین میشدم راستش تلاش هم کردم که بچرخه و سفالیک شه که طبیعی زایمان کنم ولی خب نشد رفتم بهداشت بهم گفت که برو سنو بده که مطمئن بشیم بریچه که نامه بدم برا بیمارستان
خب رفتم سنو بازم بریچ بودش نامه رو دادن بهداشت بردم بیمارستان خلاصه این نوبت گرفتن برا بیمارستان هم ۴ روز طول کشید تا نوبت دادن دکترو ببینم که بهم نوبت سزارین بده
خب رفتم پیش دکتر سنو رو نشون دادم قبول نکردن گفتن که باید الان ی سنو دیگ بدی یه سنو دیگه تاید کنه بریچه بعد این سنو رو میبریم کمیسیون اگه تاید کنه بهت نوبت سز میدیم حالا اون روزم من ۳۸ هفته ۳ روزم بود
سنو رو دادم که بریچ بود دادمش به دکتر گفت که برو خودمون بهت زنگ میزنیم رفتم خونه روز بعدش زنگ زدن بیا کمیسیون تاید شده رفتم ولی نمیدونستم کجا باید برم رفتم پیش مشاور پریناتال بهم گف برو من خنگ هم رفتم تریاژ مامایی 🤦🏼‍♀️ اونجا که فهمیدن بچم بریچه و اینا باید سز شم بهم گفتن بیا باید معاینه شی منم بشون گفتم من سزارینیم چجوری معاینه میکنین گفتن باید معاینه شی ببینیم وضعیت دهانه رحمت چجوریه خب معاینه کردن که نگم از دردش 🥹🥲 بعد اینکه ان اس تی گذاشتن و صدای قلبشو شنیدن رفتم خونه اینم بگم ی سانت باز بودم 🤦🏼‍♀️
از اون ساعت که معاینه شدم درد منم شروع شد هی میگرف ول میکرد هی شکمم سنگ میشد شل میشد خیلی درد داشتما ولی قابل تحمل بود
اینم بگم نامه کمیسیون و دادن گفتم نوبت بگیر برا ی دکتری که اون روز بیمارستان باشه بعد بیا.......
پارت بعدی تایپیک بعد🙃🫂 قراره خیلی زیاد شه ببخشید ولی دوس داشتم کامل بخونین دیگه
مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان امیرابوالفضل مامان امیرابوالفضل ۴ ماهگی
تجربه ی زایمان ۲😬✌️
خلاصه که نامه سز گرفتم برای نهم مرداد البته من گفتم ۱۱مرداد که بیوفته پنج شنبه ولی دکترم گف نمیکشی چون انقباض داری البته من فقط حس فشار داشتم درد نبود ولی مثل اینکه میگن انقباضه اون خلاصه دکترم زنگ زد که دو روز مونده ب عمل برم معاینه بشم گف دهانه ی رحمت بازه فک کنم بکشی تا نهم حالا کی بود؟ششم مرداد منم ترسیدم نمیدونم چرا اومدم خونه این حس فشار زیاد شد دوباره حس فشار تو مقعدم شروع شد چون قطع شده بود ب خاطر شیاف و امپول خلاصه پیام دادم دکترم گف برو بیمارستان ان اس تی دادم که سه تا انقباض نشون داد زنگ زدن دکترم گفت بهم بگن فردا صب برم راستی اینم بگم دکترم دید که حس فشار دارم تاریخمو کرد هشتم امپول ریه هم گف دوباره بزن نگرانی منم واسه این بود ک سونو ۳۶و پنج روز گفته بود بچه ۲۴۴۵ sgaهس و خلاصه نگران بودم شدید
قرار بود هفتم برم پرونده سازی برای هشتم ولی ان اس تی دوباره گرفتن ازم و گفتن که شام بخورم و قرصامو ولی ناشتا باشم اون شب از استرس شامم نخورده بودم اومدیم خونه چهار صبح بود😂با یه پیتزا به دست خوابیدیم و صب رفتیم برای پرونده سازی رفتم بیمارستان ان اس تی ک دادم دوباره انقباض نشون داد همون لحظه دکترم اومد و گف برو اماده شو برا بستری
مامان مارشمالو مامان مارشمالو ۳ ماهگی
تجربه سزارین:
من چند وقت درد لگن داشتم و راه رفتن یکم سخت بود برام توی ۳۶هفتگی و‌۵روز نوبت دکتر داشتم رفتم دکتر دکترم گف حتما باید معاینه بشی گفتم من سزاربن اختیاری هستم گف باشه باید ببینم ک اگ بازی ک زودتر برات تاریخ بزنم منو معاینه کرد گف ۳سانتی و حتما برو ان اس تی (نوارقلب)بده ببینم انقباض هات فعاله یا نه جنین در چه وضعیته صب رفتم بیمارستان مهرگان ازم ان اس تی گرف و گف نه همه چی خوبه انقباض فعال هم نداری اما باید معاینه بشی و منی ک دیشب تازه معاینه شده بودم و لک بینی داشتم گفتم نه من نمیذارم دیشب اخه۳سانت بودم مگ الان فزقی ام کرده در صورتی ک من نه پیاده روی کرده بودم نه ورزش خلاصه کفتم دکترت دستور داده و باید ببینم چشتون روز بد نبینه ک منو معاینه میکزد من ازون طرف عربده میزدم ن اینجورا در حدی ک صدام گرف خیلیییییییییییی درد داشت گف دختر تو ۴سانت و نیم بازی چرا بدون دردی مگ میشه خلاصه گف باید بستری شی وگرنه خونه میزایی منم گفتم من فقط سزارین میخام چون اون معاینه ای ک من شدم انقذ درد داشت دیگ چ برسه ب سزارین تماس گرفتن با دکترم گفتن امادش کنین تا ببریمش اتاق عمل منم ترس و دلهره زیاد فقط برای دخترم ک نارس نباشه منو اماده کردن دکترم نیم ساعت بعد اومد رفتم اتاق عمل
مامان دیارا مامان دیارا ۵ ماهگی
خب خب منم بلاخره وقت پیدا کردم که بیام بعد یه ماه از تجربه ی زایمانم بگم
تجربه ی زایمان طبیعی (پارت 1)
سلام مامانا من از هفته ی ۳۵ خیلی پیاده روی میکردم روزی یه ساعت پیاده روی داشتم و همش امیدوار بودم که زایمان راحتی دارم همش ذوق اینو داشتم که زود تر برم معاینه ببینم چند سانتم اصلنم تو بارداری استرس و ترس نداشتم به همین پیاده روی امیدوار بودم من تا هفته ۳۸ همینجور هر روز پیاده رویامو داشتم تا اینکه اول هفته ی ۳۸ رفتم برا معاینه ی لگن رفتم و معاینه شدم دکتر گف خیلی لگن خوبی داری و نزدیک سه سانت بازی منو میگی انقدر خوشحال شدم همینو گف دیگه هیچ چیزی نگف یا راهنماییم نکرد فقد گف بعد از این ترشحات قهوه‌ای رنگ داری همون شب که من معاینه شدم از همون شب دل درد پریودی هر رب ساعتی یا نیم ساعتی میگرفت و ول میکرد به مادر شوهرم گفتم گف اینا ماه دردیه چیزی نیس دیگه منم خودمو بی خیال گرفتم دو روز درد داشتم و ترشح داشتم شنبه که رفته بودم معاینه دیگه شب دوشنبه ساعت دو سه شب دردام بیشتر شد و هر رب ساعتی میگرف و ول میکرد اصن نخوابیدم از درد به خودم میپیچیدم ساعت چار صبح تایم گرفتم تا پنج دردام منظم شد و هر پنج دیقه شد دیگه خیلی دردام بیشتر میشد و گریه میکردم شوهرمو بیدار کردم گفتم بریم بیمارستان من خیلی درد دارم دیگه خونه مادر شوهرم بودیم اونم بیدار کردم ساعت شیش با هم رفتیم بیمارستان تامین اجتماعی زایشگاه که رفتم دیدم یه زنه وسط زایشگاه نشسته و درد میکشه ترسیدم گفتم شاید رسیدگی نمیکنن دیگه نیم ساعتی منتظر بودیم تا زنه اومد معاینم کرد گف چار سانتی همونجا جوری معاینم کرد کیسه ابمو پاره کرد دیگه لباس پوشیدم و رفتم بستری شدم