۳ پاسخ

بعد به آدم‌های نمک نشناس میگن گربه صفت این حیوون فهمش از بعضیا بیشتر
کاش همه کمک به این حیوونها رو یاد میگرفتن دنیا کلستان میشد

😍😍😍😍😍

گربه من ۴ قلو زایید ۳ تاش مردن چون بچه هاش با دست اومدن بیرون گیر کردن منو بابام تا رسیدیم بهش کمکش کنیم فقط یکیش زنده موند💔دوتاشونم بردیم کنار‌رستوران وقتی بزرگ شد بچش رها کردیم

سوال های مرتبط

مامان شادی مامان شادی ۸ ماهگی
سلام مامانای دل مشغول،بیاین از تجربه متفاوت شیردهیم براتون بگم،چون خودم استرس زیادی کشیدم و اینترنت رو زیر و رو کردم تا به این تجربه رسیدم و حالا خیالم راحت شده
شادی خانوم خانوما بچه دومه منه بعد یازده سال یهویی به هوس افتادیم بچه دوم رو بیاریم و به لطف خدا یه شادی زیبا اومد به زندگیمون💝
زمان شیردهی پسرم ،خیلی مک مکی بود مدااااام آویزون من بود و شیر میخواست،اونقدر میخورد که بالا می‌آورد از پرخوری دوباره میخورد منم خیلی شیر داشتم
برای دومی تصمیم گرفتم از اول بهش هم شیشه بدم هم پستونک که یه تایمی بلاخره دست از سر من برداره موقع پسرم واقعا دوسال تمام من شب و روز تو خونه و ماشین و همه جا بچه ازم آویزون بود شیر میخورد
انواع شیشه و پستونک رو براش امتحان کردیم خانوم مارک `اونت`رو بلاخره پذیرفت و من به شوهرم گفتم دیگه خوشبخت شدیم و تمام نذرهایی که کرده بودم که این شیشه پستونکی بشه رو ادا کردم😅🤦😂
البته شیر خودمو میدادم و به شدت به شیرخشک گارد داشتم
تا قبل از سه چهار ماهگی می‌رفتیم مهمونی و خوشحال بودم که بچه به جی جیم😅آویزون نیست و شیک میتونم بشینم و شیشه بدم بخوره
تاااااا روزی که واکسن چهارماهگی رو زدیم🤪کم اشتها شده بود و همش خواب بود منم مدام شیرمو تو شیشه میدوشیدم و میدادم بخوره سه روز اینجوری گذشت یهو به خودم اومدم دیدم سینه رو نمیگیره هر وقت خواستم بهش شیر بدم گریه میکرد جیغ میکشید و سرش رو برمیگردوند و داخل دهانش که میزاشتمم دهنش باز و گریه میکرد حتی اگر ساعتها بهش شیر نمی‌دادم سینه رو نمی‌گرفت فقط شبها توی خواب می‌گرفت
غصه های من شروع شد،نگران بودم شیرم خشک بشه چون میگن که بچه مک نزنه شیر خشک میشه و منم با این همه شیر غصه می خوردم که بچم شیر خشکی بشه