تجربه زایمان
بقیشو تو کامنتا میزارم براتون پارت به پارت
پارت یک
خب من اومدم تجربه زایمانمو بگم اول اینکه من با جزئیات براتون نمیگم چون بالاخره میگذره هر چیزی و لازم نیست استرس به خودتون وارد کنید🥰
من ۴۰ هفته کامل بودم که دکترم گفت برم بیمارستان بستری شم با امپول فشار منم رفتم و بستریم کردن امپول که زدن ۲ سانت و نیم بدون درد باز شدم ولی کم کم دردام بیشتر میشد بعد یه ساعت معاینه کرد شدم ۴ سانت و دردام بیشتر شد و تایماش نزدیک تر و دیگه ماما همرام اومده بود خیلی کمک کننده بود بنظرم حتما بگیرید معاینم کرد شدم ۵ سانت و ساعت ۹ شب شدم ۶ سانت که گفت تا ۱۱ زایمان میکنم و من دردام بیشتر میشد (( دردا رو اگه با تنفس و هر چی ماما همراه بگه رد کنید خیلی کمک کنندس اصلا هم جیغ نزنید )) ولی متاسفانه تا اینجای داستان خوب پیشرفتم😅 ولی دیگه دهانه رحمم از ۶ سانت بیشتر نشد و تا ۱۱ شب فقط دردم بیشتر میشد و دهانه باز نمیشد دردم چون بچه داشت با رحم میومد پایین بیشتر میشد جوری که مامام معاینه میکرد میگفت سر بچه رو حس میکنه که تکون میخوره ولی پیشرفتی نداشتم و زنگ زدن دکترم ، دکترم گفت امکانش هست بچه گیر کنه تو کانال زایمان و باید سریع سز بشه
من خیلی ناراحت شدم اخه بعد اون همه درد حالا سز🥲 ولی خب شد دیگه ...

۱۰ پاسخ

شمام قبل اینکه بری بیمارستان‌ دهانه رحمت بسته بود؟

سلام عزیزم شما کدوم بیمارستان رفتی و دکترت کی بود؟

ممنونم عزیزم از اینکه تجربتو در اختیار گذاشتی ، من نمیدونم چجوری با سزارین کنار بیام ، متأسفانه چند سال اخیر کسانی که دور من سزارین کردن خیلی درد زیادی داشتن و بخیه هاشون عفونت کرد و حال بچه بد شد کلا حس خوبی نسبت به سزارین ندارم ، اما میدونم باید باهاش کنار بیام که اگر یک درصد شد بتونم راحت تر باهاش کنار بیام.
شما کدوم بیمارستان بودی ، دکترت کی بود عزیزم ، ماماهمراهتون کی بود ؟!

آخی عزیزم پس خیلی اذیت شدی🥲 انشاءالله زود خوب خوب میشی ❤️
واسه شقاق سینه پماد بگیر من هیدرودرم گرفتم فایده نداشت پماد الوینا گرفتم باز خیلی بهتر از اون بود

ان شاءالله که خدانینیو حفظ کنه ولی من زایمان راحتی داشتم جوری که دردای اصلیم از دو شب شروع شد و من تو خونه دردامو کشیدم و ورزشامو انجام دادم هفت رسیدم بیمارستان و هفت وبیست دیقه رفتم اتاق زایمان هفت ونیم فاطمه نورا دنیا اومد همه وکترا وپرستارا خوششون اومده بود ولی بچه ک اومددهانه رحم بسته شد وجفت رفت بالا نیومد ک نیومد قرص زیرزبونی دادن سرم عوض کردن امپول زدن معاینه کردن دوساعت ونیم طول کشید وسراخر بادست وبرش دوباره تیکه تیکه جفتو دراوردن زایمان راحت و بعدزایمان سختی بود هنوزم یاد گریه هام میوفتم دلم برلخودم میسوزه

ان شاءالله که خدانینیو حفظ کنه ولی من زایمان راحتی داشتم جوری که دردای اصلیم از دو شب شروع شد و من تو خونه دردامو کشیدم و ورزشامو انجام دادم هفت رسیدم بیمارستان و هفت وبیست دیقه رفتم اتاق زایمان هفت ونیم فاطمه نورا دنیا اومد همه وکترا وپرستارا خوششون اومده بود ولی بچه ک اومددهانه رحم بسته شد وجفت رفت بالا نیومد ک نیومد قرص زیرزبونی دادن سرم عوض کردن امپول زدن معاینه کردن دوساعت ونیم طول کشید وسراخر بادست وبرش دوباره تیکه تیکه جفتو دراوردن زایمان راحت و بعدزایمان سختی بود هنوزم یاد گریه هام میوفتم دلم برلخودم میسوزه

وااای مور مورم شد گفتی وقتی میبریدن حس میکردی

قسمت این بوده اشکالی نداره منم تو شروع ۳۷هفته بچم بریچ شد در صورتی ک سفالیک بود و قصدم طبیعی بود دکترم ی سری ورزشا داد در حد چی سخت انجام دادم سه چهار روز امروز رفتم سنو گفت عرضی شده ی ذره چرخیده ولی گفت بازم جای امید هست ادامه بده خلاصه منم گفتم من ورزشامو میکنم صلاح بود برگرده صلاح نبودم ک هیچی

پارت ۳
ببخشید اگه خیلی خوب نشد بنویسم چون هی باهام حرف میزنن و میرن و میان نمیدونم چی نوشتم🤧😂
ولی در کل منکه درد جفتشو کشیدم میگم که هر چی هست تموم میشه و میره ولی لحظه ای که نینیو بغل میکنی به خودت افتخار میکنی و حس مادرانه فوق العادس 🥰🥹
انشاالله قسمت همه مادرای باردار و اونایی که نینی میخوان بشه 😇🥰
و جمله اخر😅 خودتونو برای جفت زایمان آماده کنید چون هر چیزی ممکنه پیش بیاد من موقع بارداری تجربه مادرای سز و طبیعی رو میخوندم و خیلی آمادگی بیشتری داشتم و راحت تر کنار اومدم 😊 البته که خیلی ناراحت بودم چون درد طبیعی هم کشیده بودم ولی در کل امادگی ذهنی در خودتون ایجاد کنید
اینم بگم من ورزش و پیاده روی هم زیاد داشتم و گل مغربی و رابطه و اینا همه رو انجام دادم ولی هر چی خدا بخواد همون میشه ☺️❤️
سوالی داشتید بپرسید در خدمتم 😘

پارت ۲
سوند گذاشتن که اصلا درد نداشت ، بعدشم امپول بی حسی اونم درد نداشت ، ولی خب متاسفانه چون برای من خیلی عجله داشتن که بچه خفه نشه و اکسیژن بهش برسه من هنوز کامل بی حس نشده بودن که بریدن و من کامل درد کشیدم و گفتم بهشون میگفتن داری تلقین میکنی بعدش که بچه رو کشیدن بیرون حالت تهوع داشتم و بالا اوردم بعدش دیدن من میتونم پاهامو تکون بدم فهمیدن کامل بی حس نشدم سریع خواب آور زدن ولی موقع بخیه زدن باز بیدار شدم و من چون خیلی درد داشتم متاسفانه خیلی سرمو تکون دادم و حرف زدم الان سردرد زیاد دارم😮‍💨
بعدم سرم جمع کننده رحم بهم زدن دو تا اونم خیلی درد داشت🤒 ولی گفتن خیلی خوبه
شکمم ۴ بار فشار دادن که در مقابل دردای موقع برش هیچی بود ولی خب بازم من گریه کردم و میگفتن نکنید ولی خب میگفتن باید انجام بدیم 🫢
و الانم وقتی میشینم خیلی سر درد دارم ، شقاق سینه هم گرفتم ☹️ و خیلی درد میگیره موقع شیر خوردن بچم
و امروز رفتم حموم و پانسمان بخیمو باز کردم و ۶ روز دیگه باید برم بکشمش الان فقط سوزش بخیه و سردرد خیلی اذیتم میکنه همین🫠

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان mahlin مامان mahlin ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال
پارت دوم
کم کم دردام داشت شروع میشد ساعت ۴ دکترم اومد باز معاینه شدم و ۴ سانت بودم دردم داشتم از اون به بعد دردام هی بیشتر شد ولی دهانه رحمم باز نمیشد دیگه شب حدود ۸ اصلا نمیتونستم تحمل کنم درد داشتم ولی پیشرفتی اتفاق نمیوفتاد گفتم زنگ دکترم بزنن و بگه اپیدورال میخام.
دکتر خودم و دکتر بیهوشی اومدن و نزدیکای ۱۰ اپیدورال شدم اونموقع دردام کمتر شد بعد نیم ساعت که یکم حالم بهتر شده بود یهو از ۴ سانت شدم ۶ سانت و اوضاع خوب شد.
بهم پوزیشن دادن که سر بچه بیاد پایین و بره تو کانال زایمان سری آخر که معاینه شدم یهو ماما گفت فوله و موهای بچه رو میبینم.
اونموقع دردا خیلی زیاد شده بود و همش حس فشار داشتم😩
دکترم خیلی مهربون بود و کنار تختم نشسته بود بهم آب و خرما میداد که حالم بد نشه اونجا فهمیدم واقعا دکتر خوبی انتخاب کردم.
دیگه رفتیم اتاق زایمان و اونجا حدود ۱۰ دقیقه شد دخترم به دنیا اومد وقتی گذاشتنش روی دلم بهترین حس دنیا بود.
جمعه ۲۵ خرداد ساعت ۱ و ۱۰ دقیقه نیمه شب ماهلین به دنیا اومد.😍
دکترم عاقلی نژاد بود و مجیبیان زایمان کردم.
مامان لیمو مامان لیمو روزهای ابتدایی تولد
مامان فندوق مامان فندوق ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من ۳۹ هفته و ۶ روز بودم طبق ان تی درد نداشتم رفتم میش دکترم و معاینه تحریکی شدم شبش رفتم پیاده روی دردام کم کم شروع شد از ۱۲ شب تا صبح هی میگرفت ول میکرد از خواب بیدار میشدم بادردا.ساعت ۶ صبح زمان گرفتم دیدم منظم شده هر ۸ دقیقه میگرفت تا ساعت ۱۰ خونه بودم به ماماهمراهم زنگ زدم گف برو بیمارستان.رفتم معاینه کردن گفتن ۳سانت باز شدی باید بستری شی.تاساعت ۱۲ونیم کارا طول کشیدو بستریم کردن ماماهمرامم اومد دردام بیشتر شده بود شدتش.معاینم کرد گفت ۳سانت کامل باز شده.دردام بیشتر میشد امپول فشارم زد تو سرم از ۴ قطره شروع کرد.دردام شدید شد ساعت ۳ونیم ۴ بود ک معاینم کرد گف سر بچه خوب نچرخیده وازنتم تنگه نمیتونی طبیعی زایمان کنی رفت به دکترای شیفت گفت.اونام اومدن معاینه کردن گفت تنگ هست ولی اگ فول ۱۰ سانت بشع بچش بدنیا میاد ریزه.قبول نکردن ک سزارین کنن.من دردام وحشت ناک میشد ورزش کردم روتوپ نشستم دوش اب گرم و ماساژ برام انجام داد.حالم بهتر میشد ولی رو دردام تاثیری نداشتم تا ۸ من از درد کامل مردمو زنده شدم ۷ سانت باز شد دهانه رحمم......
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۳ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳