روز تعطیلی شوهرم رفت رو اعصابم اونقد اعصابم خورد شد پاشدم خونه رو تمیز کردم بلکه به خودم بیام اونم گرفت خوابید
هروقت صحبت از بدی روزگار آدمای بد میشه فوری باجناقاشو میگه منم گفتم اول عیبای خانواده خودتو بگو بعد که دعوا شد
دخترم تو بالکن بازی میکرد رفتم بیارمش تو که دستشو گذاشته بود لا در منم نفهمیدم درو میبستم که دخترم جیغ کشید اونقد گریه کرد فداش بشم خداروشکر چیزیش نشد ولی نگرانم بنظرتون چیزیش نشده باشه یکم قرمز شده خودمو سرزنش میکنم قلبم داشت از جاش درمیومد
خدا شوهرو آفریده فقط بیرون باشه کار کنه خسته بیاد دیگه نای حرف زدنم نداشته باشه

۱۰ پاسخ

به خاطر شوهرای خواهرات، شوهر خودتو ناراحت کردی؟
حالا اصلا به هر دلیلی ازشون خوشش نمیاد.
خودت بشینی پیش شوهرت از جاریات یا مادرشوهر‌ و‌ خواهرشوهرت بگی، دوست داری بهت حق بده و باهات همدردی کنه یا به خاطر اونا تورو برنجونه؟

خدا رحم کرده انگشتش قطع نشده بچه فامیلیمون اینطور شد، دقیقا ماهم همینیم ولش کن بحث نکن بگو گله از هرکی داری ب خودش بگو

😅😅بزار حرف بزنه شاید سبک میشه بگو تو راست میگی

دقیقا درست میگی بودنشون بلا نبودشونم بلای😂😅

خونه مام همینحوره ولی متاسفانه من اونقد جق جق میکنم میفتم جلو شوهرم لال میشع صداش در نیماد جلو اینا سکوت کنی ینی باختی خاهر

عزیزم کدوم مردی رو مخ نیس ....
دایورت کن . من دارم تلاش می‌کنم سکوت کنم

دقیقا مردا هروقت خونه باشن بحث و دعوا پیش میاد

ن چیزی نمیشه نگران نباش..انگشت بچه ی منم لای در رفت.دردش همون لحظست.یادشون میره

عزیزم اصلا بحث راه نندازباشوهرت هروقت حرف کشید وسط دیدی دنبال بونست سرتو به کارات گرم کن

😂😂😂😂

مقالات مرتبط

بازي با كودك دو ساله
بازی های مناسب کودک دو ساله کدام‌اند؟
استحمام نوزاد بعد واکسن
استحمام نوزاد بعد از واکسن چند روز بعد مجاز است؟| خطرات آب...
گریه نوزاد در شب
گریه نوزاد در شب | علل و درمان گریه شبانه کودک
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران

سوال های مرتبط

مامان علی🧸 مامان علی🧸 ۱ سالگی
امشب شوهرم گند زد به اعصابم
پریودم و واقعا سختمه همش پیش بچه م باشم امشب باباش ساعت ۹وربع از سرکار اومد خیلیم خسته بود
پسرم خیلی دوست داره با باباش فوتبال بازی کنه
هی دستشو میکشید اونم میگفت خسته م تا وقتی عصبانی شد با داد گفت دستام درد میکنن نمیتونم پسرمم همینطور گریه میکرد تا اینکه پاشد سرش داد زد*اصلا میرم بیرون تو خونه نمیمونم همینطور در رو باز کرد از پله ها رفت پایین در حالی که من تو اتاق دراز کشیده بودم پسرمم دم در کنار پله ها گریه میکرد
اعصابم از حماقتش خورد شد نفهم فکر نکرد الان بچه از پله ها میوفته یه چیزیش میشه
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان الشن مامان الشن ۱ سالگی
خانوما پسرم سُر خورد تو حموم با پشت سر خورد زمین نگرانم چیزیش شده باشه از کجا بفهمیم که چیزیش شده یانه بی قراری میکرد شیر دادم خوابش برد
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان محمد مهرسام مامان محمد مهرسام ۱ سالگی
خانما پسرم همش سرو صورت من الان زد تو سرم درد گرفت منم زدم رو دستش گفتم بده نزن هزار دفعه دیگه گفتم نزن بده چکار کنم یادش بره فداش بشم الان گریه کرد منو بوسید رفت تو اون اتاق بازی کنه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نفس خانمی💜🥺 مامان نفس خانمی💜🥺 ۱ سالگی
چالش ترک دادن پستونک😃

شب اول که ناگهانی ازش گرفتم خیلی بد بود قبل خواب ناله و گریه میکرد..سرش میزد به در و دیوار .پتو گاز میزد که پستونک میخوام..باهاش همدردی میکردم صحبت میکردم فایده نداشت فقط جیغ و گریه
۱ ساعت بغلش گرفتم رله رفتم نازش کردم لالایی خوندم تا خوابید🥲
۲ ساعت بعد تو خواب دنبال پستونکش می‌گشت پیدا نکرد دوباره از اول گریه..آب میدادم قبول نمی‌کرد. تا با بدختی یکم شیر درست کدم بهش دادم آردم شد یکم خوابید اونم فقط تو بغلم...تا هود ظهر ۵ بار این مرحله ها رو رفتیم 🥲🥲که دیگه ساعت ۳ عصر بیدار شد نخوابید تا شب

شب دوم: چون روز قبلش خسته شده بود از گریه و خواب خوبی نداشت و قبلش بردمش پارک بازی کردم باهاش و در طول روز پستونکش قیچی کردم گزاشتم مثل همیشه جلو چشمش باشه ‌‌برمی‌داشت میگفت اوف شده میختدید ..یکم بهتر شده بود مثل اینکه...قبل خواب گفتم برو پستونک بردارهای گفت نمیخوام و حالت عوق زدن نشون داد و خندید...فقط شیرش خورد و خوابید تا خود ظهر بدون هیچ گریه ای

فقط امروز عصر دوبارع بهونه پستونک گرفت واسه خوابش تا اون نصف رو بهش ندادم و یکم میک نزد نخوابید که نخوابید
اللن هم راحت خوابید بدون بهونه گرفتن😍
دعا کنین باقیش هم راحت بگذره و کلا دیکه بهونه اش نگیره🤗
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان الوین مامان الوین ۱۷ ماهگی
سلام مامانا در خسته ترین حالت ممکنم دیشب رو الوین درست حسابی نخوابیده صبح هم ۸بیدار باش زده از صبح هم فقط غر زده و گریه کرده نه خوابیده نه بازی کرده آخرش بردم خانه بازی یکم بازی کرد برگشتنی باز جیغ و دعوا که نمیام ولی خداروشکر اومد شیر خورد و خوابید
این روزا خیلی لحباز و غرغرو شده
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آراز مامان آراز ۱ سالگی
سلام خانما پسرم پشت سرش خورد زمین خیلی. صدای بدی داد خیلی میترسم چیزیش بشه اولین بار بود اینجوری میخورد زمین خیلی گریه کرد همش فک کنم خیلی درد میکرد که سرشو میذاشت رو شونم منم داشتم تو حموم پتو میشستم اومد حموم کرد آوردم وقت خوابشم بود خوابید هیچ علائمی نداشت نه بالا آورد ن سر گیجه داشت سرحال بود میگم خدایی نکرده چیزیش میشه من نمی‌فهمم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان همراز مامان همراز ۲ سالگی
مامانا ترخدا کمکم کنید دخترم تو هرجمعی‌میره‌ی‌رب جیغ میزنه میگه هیچکس حرف نزنه باهام اعصابم خورد میشه یجا میرم انقد دوسدارم برم بازی کنه امشب تو مهمونی دوسداشتم گریه کنم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان حلما مامان حلما ۱۸ ماهگی
ما از صبح که بیدار میشیم با دخترم همین که چشمشو باز می‌کنه میگه بریم تو اتاقم بازی جای دیگه غیر اتاق خودش بازی نمیکنه تو خونه بعد من که تو آشپزخونه هستم روش دید دارم اما بازم میاد دستمو میگیره می‌بره تو اتاقش میگه بشین پیشم منم براش آهنگ میذارم همش کار اشتباهی میکنم براش همش موزیک و شعر میذارم همش میگه نای نای میخام
مامان رویسا ماه کوچکم مامان رویسا ماه کوچکم ۲ سالگی
غروب چند تا تیکه اسباب بازی گرفتیم واسه دخترم اسباب بازی فکری ساعت ده شب دخترم و بردیم بزاریم خونه ی مادر شوهرم که صب بریم سر کار دیدم مادر شوهرم گفت ای وای جا نداریم اینا رو کجا بزاریم آخه ،منم گفتم صب تا غروب بچه اینجاست باید چیزی باشه سر گرمش کنه یا نه دیگه چیزی نگفتم ولی حسابی بهم بر خورد با همسرم برگشتم خونه نتونستم این حرف رو هضم کنم زنگ زدم به مادر شوهرم که دخترمو حاضر کن شوهرم میاد دنبالش ،گفت مگه چیزی شده کسی چیزی گفته ،منم گفتم واسه همه چیز تو اون خونه جا هست الا چند تیکه اسباب بازی رویسا گفت شوخی کردم ،گفتم شوخیش هم قشنگ نبود منم گفتم از فردا دیگه سر کار نمیرم میشینم بچمو نگه میدارم دیدم مادر شوهرم میگه مگه شما نمی‌خواستند با هم کار کنید خونه بخرید آخه منم گفتم خونه یی که من بخوام با استرس بخرمش رو نمی‌خوام و قطع کردم الان دخترمو آوردم از فردا هم سر کار نمیرم کون لق دنیا
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان دلساجون مامان دلساجون ۱ سالگی
چون که دخترم هنوز کامل مسلط نیست تو راه رفتنش داشت راه می‌رفت که یکهو نمی‌دونم چطورشد خورد زمین و گریه کرد بعد اون هر کاری کردم پاش زمین نذاشت و مدام هم گریه میکرد
استامینوفن بهش دادم که دردش کمتر بشه فقط خدا می‌دونه چه حالی داشتم
بنظرتون طوریش نشده میترسم یکوقت در رفته باشه البته پاش تکون میداد ولی رو پاش وای نمی ایستاد
همسرم میگه چیزیش نیست ترسیده
ولی مگه این دل لعنتی حالیشه تا صبح خوابم نمیبره تا اینکه بیدار بشه و چندتا قدم راه بره و دلم آروم بشه😢😔
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان گل‌پسرم مامان گل‌پسرم ۲ سالگی
سلام مامانا
پسرم خیلی ترسو شده فقط میخواد تو خونه و تو حیاط بازی کنه الان بچه همسایه میخواست باهاش دم در بازی کنه اونه بچه اصلا نمیترسید و میخواست بازی کنه ولی پسر من همش گریه کرد و جیغ کشید آخرشم بازی نکرد فقط میومد تو خونه چیکار کنم که از کسی نترسه؟
بچه های شما چطورین میترسن یا نه؟
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان اسما مامان اسما ۱ سالگی
سلام من الان دخترم داشت بازی می‌کرد به یکدفعه افتاد سرش خورد به دیوار یکم گریه کرد
بازی کرد
الان خوابید بنظرتون ببرمش دکتر یا لازم نیست
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان الارا مامان الارا ۱ سالگی
دخترم دیشب تا صبح گریه میکرد به حدی که با هیچ چیز آروم نمیشد ساعت پنج صبح با ماشین بردیم بیرون خوابید آوردیم خونه دوباره ساعت هشت صبح با گریه شدید بیدار شده گریش به حدی بود که گفتم نکنه دست و پاش چیزی شده باشه و کمی آروم شد ساعت ده خوابید الانم خوابه ولی تو خوابم ناله میکنه
خیلی نگرانم اولین باره ایجوری شده
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان آرتین مامان آرتین ۱ سالگی
ساعت ۴بعدازظهر رفتم یه دقیقه حمام که روبالشتم بشورم پسرم پشت سرم گریه میکرد برگشتم که برم بغلش کنم شوهرم داد زد زد رو دستش منم بدوبدو رفتم شوهرم انداختم زمین بهش گفتم حق نداری دست رو پسرم بالا کن بیچاره ترسید رفت اونطرف فوری پسرم بغلش کردم به خواهرشوهر م گفتم تو اینقدر خری که حواست به یه بچه نیست
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان دیان کوچولو مامان دیان کوچولو ۱۷ ماهگی
مامانا گرفتار شدم تواین ساختمون
یکی از طبقه‌های پایینمون خانمش مربی مهد کودکه
خانواده خوبین هم بچه‌هاش خیلی با ادبن هم خانواده خیلی خوبین
دیشب که شوهرم رفته بود تو پارکینگ دیانم با خودش برده بود بعد خانمش بهش گفته بود که بدین پسرتونو مثلاً من ببرم با بچه‌ام بازی کنی یه ذره بیاد پیش ما
نه بچه منم اصلاً بی‌قراری نمی‌کنه یعنی با همه ارتباط می‌گیره اصلاً ی‌قرار نیستش که پیش کسی نمونه
بعد دیدم شوهرم نیومد بالا بعد نگران شدم خودم رفتم پایین از ترس اینکه من چیزی بهش نگم وایساده بود که این یه ذره اونجا بمونه بعد بیاره بچه رو
خلاصه اینکه بچه رو گرفت و منم کلی باهاش دعوا کردم که چرا بچه رو دادی خونه همسایه
امروز دوباره همسایه‌ام اومد دم خونمون
که بیاد با بچه ما بازی کنه بعد من بهش گفتم که بزار خب بچه شما بیان اینجا با هم بازی کنن
گفتش که نه آخه می‌دونم خسته‌ای و اینا دیگه یه ذره استراحت کن تو من می‌برمش زود میارمش
نمی‌دونم اصلاً انگار نتونستم نه بگم
اعصابم انقدر خورد شد از این کار دقیقاً طبقه بالاییمونم همین مشکل داشتیم هی میومد می‌گفت بچه رو بده من نمی‌دادم اً نمی‌دونم سر این خانم چرا اینجوری کردم حالا نمی‌دونم احساس کردم مربی مهد کودکی یه ذره اعتماد کردم نمی‌دونم چرا انگار
الان ۵ دقیقه است که بردتش پایین
همش نگرانم همش میگم برم بیارمش
به شوهرم گفتم میگه نه این اخلاق تو خیلی بده اینجوری خوب نیست واقعاً الان تو این دوره زمونه نمیشه به کسی اعتماد کرد بعد فردا خدایی نکرده یه اتفاقی هم بیفته میگم مادرش نباید بچه رو می‌داد نمی‌دونم چیکار کنم به نظرتون دارم اشتباه می‌کنم یا یا نه مثلاً مشکل نیست یه نیم ساعت بخواد خونه کسی بمونه؟
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر