۱۵ پاسخ

کارش معلومه اشتبا بوده ..حق نداره بچه مردم رو بزنه
و شما هم کار خوبی کردی از بچت دفاع کردی

ولی شما هم بچت رو نباید ک تنهایی بفرستی تو کوچه ک سنگ بگیره دستش .اگه اون سنگ میخورد تو سر یه بچه ی دیگه چی !!

نذارید تو کوچه کلا
پارک و خانه بازی ببرید بازی کنه کوچه گذاشتن بچه خیلی بده این یک موردش بوده فقط خدایی نکرده اتفاقات دیگه قابل جبران نیس

کار اون اقا بشدت اشتباه بوده
بهدپسرتون بگین که سنگ پرت کردن خیلی کار بدیه تا تکرار نکنه

اب بخور عزیزم
البته ک حق باتو بوده
اما اون طرفم شاید فک کرده از عمد بوده ک زده ودرهرصورت کارش اشتباه بوده
چون بهرحال زبا دن بچه ت ک شیشه درست نمیشد..
اروم باش طوری نشده

من جای شمابودم میخوابوندم توگوشش

خاک برسرش چجور بچرو زد واقعا که

کارت خوب بود ولی باید میخوابوندی تو گوشش بچت خیلی کوچیکه چطور تنها میفرستی تو کوچه

میخواستی یدونه بزنی تو گوشش تا عمر داره یادش نره

کارش اصلا قابل قبول نیست
کار شما هم اشتباست که بچه رو تنها میفرستی تو کوچه
بچه ای که پدر مادرش نباشن بیشتر مورد اذیت قرار میگیره

عزیزم کار درستی کردی باید از این محکم ترم جوابشو میدادی...بعضیا خیلی نفهمن...
میگفتی مثل بچه آدم میومدی پولشو میدادیم بهت...
وای اگه شوهر من بود جِرش میداد...انقد که رو بچه حساسه

خوب کردی عزیزم
هیچکس اجازه نداره بچه ها رو بزنه
نه بچه شما نه هیچ بچه دیگه ای

یکی میزدی تو گوش خودش تا دست رو بچه بلند نکنه

من پسرم کوچیک تر از بچه شما بود داشت کنار خیابون با سنگ ها بازی می‌کرد منم دختر کوچیکم رو بغل گرفته بودم مریض بود منتظر بودیم شوهرم از داروخونه دهروهارو بگیره،بعد یک لحظه پسرم یک سنگ کوچیک رو پرت کرد به یک پسر جوون خورد ،منم سریع گفتم ببخشید...اونم گفت ببخشید به چه دردم میخوره پسرت رو تربیت کن!!!
یعنی موندم چی بگم آخه بچه سه چهارساله مگه تربیت میفهمه ...
مردم اعصاب ندارن،پسر شما هم که زده شیشه رو شکسته دیگه یکم طرف حق داری عصبانی بشه ولی زدن هم کار درستی نیس

من ۱دیقه پسرم تنها نمیزارم دم در
بعدم غلط کزد زده توام با پا میزدی تو ماشینش
اگ پرده گوش بچت پاره میکرد چی
مگ شیشه ماشین خورد شد ک زده

میتونس تذکر بده به بچه وبه شما یاپدرش
زدن یعنی چی
مشکل روان داشت
یه روز توپارک یه زنه زد به دخترم
منم رفتم خابوندم توگوشش

سوال های مرتبط

مامان رکسانا مامان رکسانا ۴ سالگی
سلام خانما خواستم تجربه خودمو به اشتراک بزارم دو سه روز بود پسرم مریض شده بود می‌گفت گلوم درد می‌کنه و سردرد داشت فکر کردم ویروس جدید گرفته همسرم بردش دکتر با آمپول و دارو خوب نشد هیچی تازه تیم کرد شنیده بودم بچه ها غذا می خورند توی گلوشون می مونه و عفونت می‌کنه و باعث مریضی میشه و کسانی هستند که با روش های قدیمی که بلدن اونو رد میکنند به اسم تول گیر یا قاروق گیر منم گشتم یه پیر زنه که انجام میداد پسرمو بردم دست زد به گلوش گفت وای این خیلی مونده تو گلوش چند بار مثل ماساژ گلوشو فشار داد و بالا پایین کرد پسرم میگه انگار یه چیزی از گلوم رد شد شاید باورتون نشه ولی تب پسرم قطع شد و گلوش بهتر شد وقتی هم کوچیکتر بود اینجوری شد برم پیش یه خانم دیگه ای یه فوت کرد دماغ پسرم یه تیکه گردو از گلوش پرت شد بیرون برا دخترمم هم فوت کرد یه تیکه خیار شور پرت شد بیرون واقعا جلو چشم خودم اینکارو کرد خواستم بهتون بگم بعضی چیزا با یه درمان خیلی راحت رو ما قبول نمی کنم در عوض می ریم کلی دارو می‌دیم به بچه هامون که بدنشونم ضعیف میشه
مامان جوجو ممد مامان جوجو ممد ۴ سالگی
خانما پسرم چهارسالشه بی نهایت شلوغ کار شیطون لجباز خیلی همش سر دردم حالا اینا به کنار باباشم مثل خودش لجباز همش باهم درگیرن خیلی پسر اذیت میکنه حرف گوش نمیده اصن منم کتکش میزنم حالا من آروم یبار میزنم ولی شوهرم بد کتک میزنه داشتیم شام میخوردیم پسر سر نمیدونم چی قهر کرد بلند شد خورد به پارچ دوغ کلن خالی شد تو خونه زیادم بود گند زده شد به زندگیم پسرم بدو بدو رفت تو اتاق شوهرم رفت دنبالش کتکش بزنه چون بچه خیلی ترسیده بود گفتم نزنش ها اومد بیرون بعد چند دقیقه دوباره رفت تو اتاق درو بست پسرم کتک زد رفتم جلوشو گرفتم پسرم گفتم برو آشپز خونه به شوهرم گفتم خجالت بکش خودتو با بچه یکی نکن اون اکه بفهمه اینکارو نمیکنه منم آدمم عصبی میشم ولی بجا که پسرتو کتک بزنم میریزم تو خودم حتی سردرد میشم بخدا با کتک زدن به جایی نمیرسی فردا میشه یکی مثل خودن که بچشو کتک بزنه هیچی نگفت ولی از این وضعیت خسته شدم که شوهرم اصن هیچی حالیش نیست پسرم شلوغ لجباز🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️چیکار کنم
مامان هلیا مامان هلیا ۴ سالگی
دخترم خیلی مادرشوهرمو دوست داره
پری روز رفته اونجا
دیشب رفتم دنبالش گفت شام میخوره بعد شام
دیگه خبری نشد تا امروز غروب من ب همسایه مون گفتم بریم دنبال دخترم (مادرشوهرم گفته بود بیا دنبالش غروب میخوام برم بیرون)
زنگ زدم گفت گریه میکنه نیا منم لحنم یکم تند شد گفتم من نمیتونم اسنپ بگیزم پس خودتون شب بیاریذش خونه اگه نیاوردینش هم مهم نیست بمونع گفت نه کار دارم صبح بیرون گفتم من کاری ندارم اصلا کلا بمونه اونجا بچه نمیتونم اسنپ بگیرم بیام دنبالش



(یکی دوبار در ماه میره اونجا چون من هرچقدر سعی کنم نمونه تا ی ذره گریع کنه مادرشوهرم میگه بدار بمونه و این انقدر گریه میکنه تا بذارم بمونه و متاسفانه شوهرمم پشتم نیست میگه بذار بمونه


شوهرم زنگ زد میرم دنبال بچه گفتم نرو بذار بیینم مامانت وقتی بعد س روز میگه گریه میکنه بذار بمونه با چی میخواد بچه رو بیاره
گفت ماشین نداره گفتم ماهم ماشین نداریم چرا ب حرف من ارزش قائل نیستن وقتی بعد س روز میگم میام دنبالش با همسایه ک اسنپ ندم باز میگع بذار بمونه تو تربیت بچه دخالت میکنه من ی کاری میکنم با گریه چیزی ب دست نیاره اون بدتا یادش میده با گریع ب دست بیاره

خلاصه منو شوهرمم بحثمون شد ک میگفت تو مقصری منم گفتم باعث دعوای ما مامانته منکه نمیبخشمش هیچ وقت ایشالله جوابشو میبینه این دنیا

آسمون خدا ب زمین بیاد نمیذارم بچم دیگع شب اونجا بمونه گفت تو یار کشی میکنی و لجبازی این حرفا
منم گفتم اصلا مهم نیست چی میگی یا تو پشت منی یا مقابل من


ولی خیلی حرص خوردم چون حرفم فقط اینکه با گریه نمیخوام بمونه اگه قراره ی روز اونجا باشه خب باشه دیگه وقتی گریع کرد بهش بگید نمیتونه با گریع بمونع باید برگرده خونه و همیشه مقصرم