۶ پاسخ

خییلی شده بديش اینه مادرم ی شهر دیگه هست

دقیقا من
به خصوص عصرها و غروب

من که حس میکنم پرت شدم تو یه دنیای دیگه تک و تنها بهم گفتن یه نوزاد و بگیر و بزرگش کن اوایل که داغووون بودما وااای

منم‌خسته میشم اعصابم‌ضعیف‌میشه چون خوابم کمه.
با اینکه ۱۰ سال انتظارشو کشیدم اما نمیدونستم انقد سخته انگار دیگه واسه خودت نیستی.همش فکرت درگیرشه
میگن بعد چندماه درست میشه و عادت میکنیم امیدوارم
منم‌دوس دارم پیش مامانم باشم شیروانن من نیشابور🤕😥

منم همینطوری بودم
ی روز تو. بغل مامانم انقد کریهههه کردم
خودش خود ب خود خوب شد

من دیروز رفتم مراسم کلی گریه کردم
ک چرا من الان نمیتونم برقصم
بعدش گریه کردم ک کی دخترم بزرگ بشه ست بزنیم

سوال های مرتبط