۴ پاسخ

نقاط فشاری کجاهاست؟؟

منم خیلی پیاده روی داشتم و کار خونه و اسکات و این چیزا ، ولی درد شدیدی ندارم هر یک ساعت انقباض رو حس میکنم ، به نظرت ممکنه منم دهانه رحمم باز شده باشه ولی درد زیادی نداشته باشم؟؟

به سلامتی عزیزم
چند ساعت درد داشتی
منم بارداری سوممه ولی خیلی میترسم

وای دختر چ دل و جرعتی داری

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۵ ماهگی
به نام خدا
تجربه سومین زایمان ❤
۳۶ هفته ۳ روز مراقبت داشتم من داخل بارداریم تا اون روز همش فشارم پایین بود اون روز فشارم اومده بود ۱۴ ماما برام ازمایش ادرا نوشت گفت شاید دفع ادرار داری ولی دکتر قبل از این که جواب ازمایشم بیاد برای فشار بالا نامه داد گفت برو باید بری بستری بشی کنترل کنن رفتم بیمارستان اونجا هم گفتن ما باید خودمون ازمایش انجام بدیم ازمایگاه اون سر بیمارستان زایشگاه این سر بیمارستان خودم هم تنها بودم باید دائم میرفتم و میومدم تا اخر جواب ازمایش ساعت ۴ اومد باز فشارم گرفتن روی ۱۴ بود بستریم کردن بردنم سنو انجام دادم بهم گفت وزن بچه ۳۳۰۰ هست همه چی خوب هست اومدم خوابیدم روی تخت برام ان اس تی گذاشتن ساعت ۷بود ماما گفت بزار حالا که بستری شدی معاینت کنم ببینم چهجور هستی معاینه کرد گفت دوسانت شدی منم چون تجربه زایمان قبلی داشتم بهشون گفتم کیسه ابم پاره نمیشه باید خودتون پاره کنین ولی سریع دنیا میاد بچم ماما قبول نکردن گفت کی با دوسانت زایمان کرده شیف که عوض شد بهشون گفتم من زایمانم خوب هست بچم سریع دنیا میادگفتم اولی ۲ ساعت شد دومی ۱ ساعت گفت برو رو تخت بخواب الان میام اومد معاینه کرد کیسه ابم پاره کرد سوزن فشار زدن یه ماسک هم بهم دادن گفتن هر وقت درد داشتی بزار اروم میشی گفتن ماما خصوصی نمیخوای چون میدونستم از ۴ سانت به بعد میاد گفتم نه نمیخوام من یه عادتی دارم تا سوزن فشار بهم بزنن دردام شروع میشه ماسک دائم روی دهنم بود درد داشتم نمیشد تکون هم بخوری یه ۵ دقیقهبعد اومدماما گفت درد داری گفتم خیلی اومد معاینه کرد گفت هر وقت درد داشتی زور بزن تا کمکت کنم دنیا بیادتا دردم گرفت زور میزدم ماما هم گرفت سر بچم کشید داخل لگن که اومد گفتن بلند شو تا بریم
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۳ ماهگی
پارت سه .
رسیدم اونجا گفتم من درد دارم که زودتر فرستادنم داخل دکتر معاینه کرد گفت دو سانتو نیم شدی گفتم این هممه ورزش تو ۱۰ روز فقط دو سانت پیشرفت داشتم خیلی نا امید شدم و ترسیدم که دکترم گفت عوضش بچه خییلی اومده پایین و دهانه خیلی خیلی نرمه خلاصه از مطب دکتر رفتم خونه مامانم مهمونی 😂😂 شام دعوت بودیم ماما همراهم زنگ زد که دردات شدید تر شد ؟ گفتم نههه بهتر شدم گفت حالا محض احتیاط فردا ۸ صبح برو ان اس تی بده گفتم باشه . اون شب بعد مهمونی با همسرم رفتیم پارک پیاده روی که یه انقباض دردناک دیگه ام موقع پیاده روی گرفتم دیگه اومدم خونه ساعت ۱ بود خوابیدم ساعت ۱ و نیم از درد بیدار شدم مثل پریودی بود فکر کردم بازم کاذبه اهمیت ندادم ولی دو بار تکرار شد و من بعدش خوابم برد ساعت ۲ بود که یهو گرررم شدم و سریع رفتم تو حموم دیدم شر شر داره آب میاد همسرمو بیدار کردم به ماما همراهم خبر دادم عقب ماشین دراز کشیدم و رفتیم تو راه مامانمو برداشتیم هی فاصله دردام تو ماشین کمتر میشد و دردا نزدیکای بیمارستان دیگه خیلی شدید بود تو بیمارستان وقتی رسیدم سریع معاینه کردن گفتن ۴ سانت .
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴:
وارد زایشگاه شدم لباس عوض کردم آزمایش خون و ادرار گرفتن منتظر موندم اتاق خصوصی زایمان خالی بشه که برم تو اتاقم تو زایشگاه عمومی منتظر بودم رو یه تخت همه داشتن درد می‌کشیدن جیغ میزدن من با استرس نگاه میکردم که یه ماما اومد گفت چند سانتی؟ گفتم ۵ سانت گفت تو چرا چیزی نمیگی؟خندیدم اومد یه آمپول برای رسیدن ریه های بچه زد و گفتم میشه یه خواهش کنم؟گفت جونم گفتم میشه به من آمپول فشار نزنید؟گفت به ماما همراهت میگم، اپیدورال میخوای؟گفتم نه اصلا گفت چه دل و جرأتی داری اگه اپیدورال میشدی زودتر فول میشدیا گفتم نه میخوام دردام طبیعی بره جلو خلاصه بعد یه ۲۰ دقیقه رفتم تو اتاق خصوصی نشستم رو تخت ماما همراهم اومد برام آهنگ گذاشت و گفت میخوام کیسه آبتو پاره کنم اونجا بود ک ترس اومد سراغم و گفتم چرااااااا؟گفت براراینکه یه موقع بچه مدفوع نکرده باشه گفتم درد داره گفت دردش مثل معاینه است کیسه آبمو پاره کرد و یهو یه تشت آب داغ ریخت گفتم بچه حالا خفه نشه گفت نترس همش نریخت ک، پاره کردم ک انقباضات زودتر پیش بره فول شی دیگه اونجا بود ک همسرم و مادرم اومدن پیشم با آهنگ قر دادیم و اسکات زدیم و ماما همراهم نقاط فشاری رو کار کرد باهام و مدام معاینه میکرد و تو معاینه کمک می‌کرد ب باز شدن دهانه رحمم تا اینکه ۸ سانت شدم اونجا بود ک چنان دردی اومد سراغم ک دیگه هیچ کاری نمیتونستم بکنم و عملا گوشام صدای هیچکس و نمیشنید فقط میخواستم از این درد خلاص شم خلاصه با کمک ماما همراه و اجبارش برای نشستن رو یه صندلی و انجام ورزش شدم ۱۰ سانت و به معنای واقعی کلمه معنی درد زایمان و فهمیدم
مامان محمد مامان محمد ۲ سالگی
سلام خانما اومدم تجربه زایمانم بگم منم بالاخره یک هفته است زایمان کردم ۳۸ هفته ۳ روز زایمان کردم

خوب بریم سر اصل مطلب

کمردرد زیاد داشتم ولی درد شکم هیچی نداشتم ماما بهم گفته بود بخور اسطوخودوس بده خودتو از ۳۸ هفته پله برو همه رو انجام می‌دادم ورزش هم میکردم پنجشنبه رفتم ماما معاینه کرد گفت ۱ سانت بازه دهانه رحم منم جمعه پله زیاد رفتم درحدی که عرق کردم بعدش یه پیاده روی طولانی داشتم شب کمر درد شدید گرفتم صبح رفتم دکتر معاینه تحریکی کرد گفت ۲ سانت شدی بعدش نامه داد واسه دوشنبه گفت بستری بشم اومدم خونه دردام زیاد شد هر ۴۰ دقیقه می‌گرفت ول می‌کرد شب شد هر یه ربع زنگ زدم ماما همراهم گفت تا دوشنبه نمیکشی هر ۵ دقیقه شد برو بیمارستان منم آخرشب ساعت یک ونیم خونریزی کردم رفتم زایشگاه دوباره معاینه کرد گفت همون دوسانت هستی برو زوده خواستم بیام خونه کیسه آبم پاره شد بستری شدم ماما همراهم اومد خداروشکر ساعت ۶ صبح زایمان کردم یک دونه بخیه خوردم بچه دومم هست خواستم بگم پیاده روی پله خیلی تاثیر داره
آواتار مامان هانا🥰 مامان هانا🥰 هانا🥰 ۳ سالگی
مبارکه عزیزم من ٣٧ هفته طبیعی زایمان کردم
مامان نریمان♥ مامان نریمان♥ روزهای ابتدایی تولد
سلام اینم داستان زایمان من😊♥️
از دوروز قبلش یه دردایی خفیفی داشتم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانت بازی فعلا موقت نیس اومدم خونه به فردا شبش ساعت ۹ درد اومد سراغم هر بیست دقیقه میگرفت ول میکرد به شوهرم گفتم بریم بیمارستان گفت نه تو الان چند که درد داری گفتم این درد فرق داره زنگ زدم خواهر شوهرم اومد بهش گفتم هر بیست دقیقه میگیره ول میکنه دیدم گفت درد زایمانه رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانته تغیر نکرده برو خونه دوباره اومدم خونه رخت خواب پهن کردم بخوابم دیدم درد امونم نمیده همش راه میرفتم تا دردم ساکت بشه ساعت شد ۵ صبح دیگه نمیتونستم تحمل کنم شوهرم بیدار کردم رفتیم بیمارستان بهم گفت تا ساعت ۸ صبح دکتر ندارم برو پیاده روی کن رفتم پیاده روی ولی خيلي درد داشتم ساعت ۸ رفتم داخل معاینه کرد گفت ۴ سانت بازی بستریم کرد ساعت ۹ صبح برام امپول فشار زدن البته با دوز پایین چون خودمم درد داشتم همش احساس دستشویی داشتم ولی هیچی نمیومد وقتی که درد میگرفت فقط نفس عمیق میکشیدم اصلا جيغ داد نمیکردم تا ساعت ۴ بعد ظهر من درد کشیدم ساعت چهار نیم دکتر اومد کیسه ابم پاره کرد ساعت ۴ چهل پنج دقیقه دخترم دنیا اومد ولی بعدش خودمو خیلی اذیت کردن هم با بخیه زدنشون هم شکممو خیلی فشار دادن خیلی اذیت شدم ولی خداروشکر که دخترم سالمه انشاالله همه مامانا به سلامت زایمان کنن♥️💞🥰😘
آواتار مامان یه فرشته کوچولو مامان یه فرشته کوچولو یه فرشته کوچولو ۱ سالگی
مبارکه عزیزم.
خوش قدم باشه و خوش روزی
مامان مامان نخودچی مامان مامان نخودچی ۹ ماهگی
برو بیمارستان از اونجا که اومدم بیرون زنگ زدم ماما گفتم اینجوری میگه ماما هم شروع کرد به تمسخر دکتر گفت فردا بیا زایشگاه از اونجایی که میخاستم دیگه زایمان کنم سپردم به خدا ماما هم گفت اگه الان دنیا نیاد مدفوع میکنه تو شکمت ۱۴۰۲/۱۲/۲ رفتم زایشگاه ساعت ۱۰صبح بدون درد و خون ریزی دکتر شیفت معاینه تحریکی کرد جوری معاینه کرد که همونجا افتادم رو خون ریزی شدید ولی بازم دردی نداشتم خلاصه بستری شدم و سرم فشار بهم زدن موقعه شروع درد ها انواع ورزش هارو ماما باهام کار می‌کرد خاله ام هم کنارم بود کمکم می‌کرد ساعت ۶ بعد از ظهر دومین سرم فشار رو بهم زدن دردا انقدر شدت گرفته بود که حد نداشت نیم ساعتی یک بارم معاینه میکردن معاینه ها از همه بیشتر درد داشت ساعت ۱۰ و نیم شب کیسه آبمو پاره کردن وقتی کیسه آب پاره شد از ۴ سانت یهو شدم ۶ فشار بیشتر شد ساعت نزدیک ۱۲ گفتن فول شدی سر بچه تو لگنه سریع نشستم رو ویلچر رفتم اتاق زایمان با سه تا زور محکم پسرم به دنیا اومد اون لحظه انگار همه دردا تموم شد انگار دنیارو بهم بخشیدن دیگه اصلا بخیه هارو متوجه نمیشدم فقط به صدای گریه پسرم گوش میدادم چون پرینه خیلی نازک بود باعث شد از داخل ۲۰ تا بخیه بخورم ولی از بیرون ۵ تا وزن بچه هم ۴ کیلو بود آینم بگم که به محض به دنیا اومدن پسرم زمانی که گذاشتن رو شکمم حجم زیادی مدفوع کرد اگه قرار بود به حرف دکترم باشم خدا میدونه چی میشد
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان دلبر کوچولو🥹 مامان دلبر کوچولو🥹 ۱۳ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان طبیعی
من هم همون کارهایی که گفت کردم که گفت دراز بکش و معاینه ام کرد و من تو مدت زمان کمی از سه سانت 6 سانت شده بودم که ماما همراهم گفت آفرین خیلی خوب پیشرفت کردی
و اینم بگم ماما همراهم که اومد من کلا خواب بودم و فقط موقع دردام بیدار میشدم و زور میزدم باز میخوابیدم تقریبا میشه گفت دردی حس نمیکردم زیاد چون شدیدا خوابم میومد
خلاصه بعد اینکه کفت 6 سانت شدم بلندم کرد برد دستشویی گفت بشین رو دسشویی فرنگی و آب گرم بگیر رو شکم و کمر و واژنت و منم همین کارو کردم حدودا نیم ساعت تو دسشویی آب گرفته بودم رو خودم و شدیدااااا حس آرامش داشت چون هم چشمام از شدت خواب بسته بود هم گرمای آب دردمو برده بود و وقتی ماما همراهم اومد گفت بلند شو اصلا دلم نمیخواست باهاش برم
دوباره رفتم رو تخت معاینه ام کرد گفت چیزی نمونده پاهاتو جمع کن تو شکمت وقتی درد داشتی زور بزن و وقتی نداشتی استراحت کن منم همین کارو میکردم و فاصله بین زور زدنام کلا خواب بودم تا اینکه یه بار که بیدار شدم گفت فول شدی میدونی سر بچت کجاس گفتم نه گفت دیده میشه همین جلوعه الان دکترت میاد میبریمت برا زایمان