۱۲ پاسخ

عزیزم وقتی خونه ای چرا بچه رو میذاری مهد به خدا چند سال دیگه التماسشم کنی دوست نداره با ما وقت بگذرونه

وای توروخدا اصلا به گریه هاش بی توجه نباش . حتی اگر مربی ک مدیر مهد گفتن .
اصرار نکن که بمونه . تا خواست کنارش باشی بغلش کن بهش بگو همینجا کنارش هستی . اگر نموند هم بذار بزرگتر بشه بعضی بچه ها دیر جدا میشن

عادت میکنه
پسر من بدتر بود
۱ هفته تمام اسیر بودم اصلا داخل نمیرفت
الان میره نمیخواد بیاد 🫠😂

پسر من سه روز اول خودم نشستم گریه نکرد اما مدام چکم میکرد،بعدش تا یک هفته گریه و زاری که نمیرم بعدش خوراکیاشو با ذوق نشونش دادم یهو اوکی شد نگران نباش اوکی میشه

وای عزیزدلم چ بد بعضی بچه ها همینجورن ولی ب مرور زمان خوب میشه
من ک از اول مهر پسرم میره پیش دبستانی هنوز یکساعت هم نشده ک جایی باشه تنها خیلی نگرانم ک بمونه یا چی ☹️
ولی کم کم عادت میکنه نگران نباش

تا که عادت کنه

مثل مدرسه... باید چندروز بری عادت کنه

من بچم کم اشتهاشده بردمش دکتر گفت میذاریش مهد؟ گفتم نه. گفت باید بذاریش دیگه تا ارتباط بگیره و ببینه بچه هامیخورن ب اشتهابیاد. فعلا سه روز بردم. روز اول با ی دختری دوستش کردم.خوب بودکمی ازم جداشد. روزای بعددختره نیومد. روز دوم ک چسبیده بود. روز سوم هم نیمساعت گذشت گفت کلا بریم خونه

اگه شاغل نیستی یه مدت ببرش کارگاه های مادروکودک خودتم کنارش هستی کم کم عادت میکنه با بچه ها ارتباط برقرار کنه بعد راحت میتونه توو مهد بمونه

دلت نسوخت واقعا فردا هم میخوای ببری🥲😐

روزی چندساعت. چندروز هفته؟ وشهریش چقدر

چرا اینقدر زود مهد

سوال های مرتبط

مامان نهال🌱 مامان نهال🌱 ۳ سالگی
خب ادامه ي فرآبند مهد رفتن نهال
روز سوم :اولش مربي خودش نيومده بود با يه خانم ديگه كه دقيقا نميدونم سمتش چي بود ولي كلا حواسش به همه چيز و همه كس بود اخت گرفته بود بدون اينكه منو نگاه كنه رفت تو اتاقي كه توش بچه ها داشتن بازي ميكردن و يك ساعت اونجا بود (اومد سراغم كه مطمئن بشه هستم يه بغل كوتاه دادم و رفت (يكم سخت رفت )(تا ميشه ارتباط لمسي و چشمي تو مهد بايد كم باشه )
بعدش مربيش اومد با اون هم رفت طبقه ي بالا كتابي كه مثلا براي مهد بود رو نشونش داد كه ارتباطه شكل بگيره
تايم نهاري،نهار نخورد و برگشتبم خونه
روز چهارم :از صبح كه بيدار شد حوصله نداشت اونجا هم برخلاف هميشه همكاري نكرد و نه بالا رفت نه با مربي ارتباط زيادي گرفت
فقط ميومد دور و بر من مدير مهد كتاب داد دستم كه سرگرم كنم خودمو باهاش باز نشست كنارم و مدام كتاب مورد علاقه شو ورق ميزد و هرچي بهشون پيشنهاد ميدادن ميگفت نه !!!
باز نهار نخورد
فردا روز پنجمه و ديگه بايد ثبت نام بشه (مالي )
اميدوارم كه زودتر جذب بشه
مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
خونه ما خیلییی سرده خیلییی
چون هم طبفه بالاست و کلا اطراف خالیه. هم پکیج نیست و بخاری و اصلا گرم نمیشه. پنجره ها هم دوجداره نیست
حالا اتاق پسرم با اینکه کلا یه پنجره کوچیک داره ولی وحشتناک سرده مثلا تو پذیرایی میخوابیم یه نصف دیوار پنجره سرتاسری داره ولی بازم اینجوری سرد نیست
حالا بخاری دقیقا کنار در اتاق پسرمه ولی اتاق یخه
الان از وقتی خیلی سرد شده ما تو هال میخوابیم و من همه ش ناراحتم که تمام زحماتم واسه جدا کردن اتاق پسرم به فنا رفته
البته که کلا از تابستوم که اومدیم خونه جدید پسرم میگه شبا بحواب پیشم و من پایین تختش میخوابیدم به امید اینکه بالاخره عادت میکنه ولی انقدر سرد شد که مجبور شدیم مدتی تو هال بخوابیم انگار پسرم بدتر شده امشب اومدیم تو اتاقش فکر کردم امروز هوا بهتر بوده شبم اتاقش خوبه حالت علاوه بر اینکه من دارم یخ میزنم اینم بود که تا لحظه خواب میگفت نگام کن و دستمو بگیر
شبتی قبلم تو هال هی میگفت بغلم کم بخوابم😐
الان دارم یخ میزنم و حرص میخورم که حالا جای خوابمونو چیکار کنم و دوباره باید یه پروسه طولانی برا جدایی جای خواب برم