۱۰ پاسخ

منم مث توام ولی نسبت ب کل خونوادش واقعا خودم دارم اذیت میشم ن اونا

واس من تو بارداری ازش متنفر بودم ولی وقتی زایمان کردم بنده خدا انقدر کمکم کرد تنفرم رفع شده فعلا🤣🤣

شبا در خونه رو قفل کن
روز هم ساعتی که خوابیدی در رو قفل کن اگه امد درخونه باز نکن بگو حالم خوب نبود خوابیده بودم متوجه نشدم
یه ساعت هایی که بیداری و همسرت هست اونم بیاد

ای بابا همه همینیم که هر کار میکنم خلاص شم باهاش در ارتباط نباشم نمیشه

منم دقیقا همین بودم الانم همینم زیاد تغییر نکرد دلم میخواد خفش کنم انگار تحمل کردنش خارج از حد توانمه

آروم باش به مرور بهتر میشه
منم همه ی این جس ها رو داشتم
یه بار پدر شوهرم گفت انشاله دخترت دکترت میشه ،بهش می گیم خاندم دکتر ،من انقدر ناراحت شدم تو روش گفتم مهم اینه که ارم خوب و شادی باشه وگرنه مکه ماها دکتر نشدیم زندگی نکردیم..بنده های خدا آدامای خوبی ان ما تو شرایط بدی هستیم بعد زایمان
من مادرشوهرم ۳،۴ ماه هر رورررز میومد سر میزد ،وااای دیونه شده بودم
خب شب آرم تمی خوابه روز دلش می خواد بچه خوابی منم بخوابم این میومد در میزد بیدار می کرد
ولی خداروشکر الان مشکلی نیس
تحمل کن شرایط بهار میشه

منم اینطوری شده بودم در صورتیکه مادرشوهرم ماهه
الان خوب شدم دوباره

وای مثل من

چقدر منی .واسه من حتی بیمارستانم نیومد تا اانم نیومده عفریته

منم بعد از زایمان اینطوری شده بودم اینقدر ک دخالت میکردن

سوال های مرتبط