خیلیا سوال کردین اومدم تجربه زایمانم و براتون بگم
اون روز رفتم سونو گفت وزن بچه خیلی کمه ۳۷ هفته و ۵ روز بودم دیگه دکتر ختم بارداری و واسه ۳۸ هفته دقیق داد که میشه امروز
صبح ساعت ۸ و نیم بستری شدم بیمارستان سرم فشار بهم وصل شد و دردام شروع شد تا ساعت ۷ شب درد کشیدم دیگه ساعت ۷ بود که دلسا خانوم به دنیا اومد
ماما شروع کرد به بخیه زدن وقتی تموم شد من شدیداً افتادم به خونریزی وحشتناک که هیچ جوره قطع نمیشد ماما فکر میکرد خونریزی دهانه رحم هست و با اون همه بخیه هی من و معاینه میکردن 😭معمولا دکترا واسه زایمان طبیعی نمیان ولی من دکترم بدون هیچ چشم داشتی از صبح سه بار بهم سر زده بود و گفت که تا عصر زایمان می‌کنی و رفت مطب دیگه وقتی من خونریزی شدید داشتم یه نیرو از بخش خدمات یواشکی به دکتر زنگ زده بود و گفته بود دکتر خودت و برسون که مریضت خونریزی کرده دکترم با سرعت مطب و با مریضا ول کرده بود اومد بیمارستان و من و از دست نیرو های بیمارستان نجات داد برد اتاق عمل مامانم می‌گه تو راهرو انقدر نگران بود و تند تند میدویید تا یه من برسه در صورتی که خیلی از دکترا نمیان یا بیان اول سراغ پول میگیرن ولی دکترم بدون چشم داشتی اومد وقتی بخیه هام و چک میکرد گفت یه هماتوم کوچیک داشتی که موقع بخیه سوزن و ازش رد کرده و خونریزی از اونه و اصلا مشکل از دهانه رحم نیست که انقدر اذیتت کردن خلاصه من و عمل کرد و فعلا از کمر به پایین بی حسم گفت صبح میاد چکم می‌کنه اوکی بودم ظهر مرخص میشم

۲۳ پاسخ

خداروشکر گلم

بسلامتی مبارک باشه

یا خدا

قدم نی نی مبارک باشه عزیزم😍
خداروشکر که به خیر گذشته.ایشالله هرچه زودتر خوب بشی

من متوجه نشدم یعنی بعد زایمان طبیعی بردنت اتاق عمل برا سز؟

و بسیار مبارک قدم دلسا خانم

ای بابا ..خدا رو شکر که بخیر گذشته عزیزم

ای جانم چقدر سختی کشیدی دیگه تموم شد مبارکه عزیز دلم🥺🥹😍♥️🧿

دکترت کی بوده عزیزم

سلام عزیزم..کدوم بیمارستان بودی؟
وزن بچت چند بود؟
چند تا بخیه داخلی و خارجی خوردی؟
راستی موقع بخیه زدن درد رو حس میکنی؟

وای عزیزممممم بسلامتییی گلمممممم
ما رم دعا کن . خب خدارو شکرررررر بهترین حس دنیاااااااا درد خیلی بد بود ؟؟

من مردم‌زنده شدم تا زایمان کردم

مبارکه عزیزم درسته اذیت شدی ولی نی نیتو سالم بغل گرفتی یه دنیا ارزش داره😍

نه عزیزم مبارک باشه 🥰❤️..عکس نی نی ببینیم ماهم ذوق کنیم ..چشم بد ازش دور باشه 🧿

اخی عزیزم چقد اذیت شدی ولی بیخیال مهم تراز سلامتی بچت ک نیس .اینام میگذره😍

دکترت کی بود سزارین شدی

هماتوم عمل کرد وقتی اومد یا بخیه رو چک کرد؟

ایشالله که به سلامتی باشه
ولی واقعا اذیت شدی هم درد طبیعی و کشیدی هم سزارین

هماتوم مگه داخل رحم نیست؟چ ربطی ب بخیه واژن داره؟

چه دکترخوبی خوشبحالت
دکتر منکه حتی جواب تلفن بیمارستانو هم نمیده چندباربهش زنگ زدن اصلا براش مهم نیست

خدارو شکر مبارک باشه عزیزم

دکتر توزنده جانی؟

خودت خواستی طبیعی باشی؟

سوال های مرتبط

مامان ترنم مامان ترنم ۱ ماهگی
سلام خانما من اومدم با تجربه زایمانم
سشنبه صبح رفتم بیمارستان که بستری بشم برای تزریق آمپول فشار چون دکترم بهم ختم بارداری به علت رشد کمه بچه داده بود ساعت ۷ نیم بستری شدم ۸ تزریق شروع شد اولش دردش اصلا خیلی قابل تحمل بود و یه ساعت بعدش دردا شدید شد من هنوز تازه یه سانت باز بودم دخترا شده باشه پول قرض بگیرید ولی بیمارستان دولتی نریددددددد شیفت عوض شد یکی از ماما ها به دکترم گفت کخ اگه من تا پایان شیفتم ۵ سانت بکنم تشویقی بهم میدی دکترم گفت آره و عذاب من شروع شد و بهم ورزش نمی‌داد فقط معاینه می‌کرد دردام خیلی بیشتر شده بود ولی شکمم بالاش سفت پایین شل بود دیگه اخرای شیفتش بود که اومد گفت دکتر گفته کیس ابتو باید پاره کنم کیسه آبم رو پاره کردن که ببین بچه مدفوع نکرده باشه دردام هی بدتر میشد نه بهم اپیدورال میدادن و نه من پیشرفت آنچنانی داشتم و هرچی به دکترم میگفتم توروخدا سزارین کن میگفت بچت کوچیکه میتونی دیگه تا ساعت ۸ نیم من مرگ جلو چشمم دیدم که شکمم سفته و فشار میاد به لگنم و خونریزی داشتم ماما اومد گفت فشار نیار که رحمت پاره میشه گفتم بخدا خودش فشار میاد نوار قلب گرفت گفت قلب بچمم افت کرده که چون دکترم نبود کاری براش پیش اومده منو سپرده بود دست یه دکتر دیگه که زنگ بزنن به دکتر دوم
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت دوم
ولی متاسفانه دکتر های شیفت با این که اورژانسی بودم به خاطر پول هیچ کدوم به گردن نگرفتن و ما بر گشتیم خونه که یکشنبه یه روز قبل عمل دکترم گفته بود مطب باش که دوباره چک کنم اگه بچه بریچ باشه عمل میکنم سفالیک شده باشه برو طبیعی من اصلا عمل نمیکنم 😐 که رفتم مطب ازم پرسید مشکل خاصی نداری ؟ گفتم چرا چند روزه که انقباض های منظم دارم که یادش افتاد بله ... گفت برو بیام معاینات کنم که بازم تو مطب معاینه شدم که شده بودم یه سانت و نیم و کلی غر زد که چرا اون روز تورو بستری نکردن و این همه اذیتت کردن گفت نامه میدم اورژانسی برو بیمارستان که همین امشب عملت کنم و بازم اورژانسی فرستاد بیمارستان که از ساعت شش عصر بیمارستان بودم تا دوازده شب که همش معاینه کردن و نوار قلب برداشتن که من بعد از کلی معاینه به خونریزی افتادم و بازم به خاطر این که رایگان میشد همه چی هیچ کدوم از دکترا گردن نگرفتن که بستری کنن منم خیلی میترسیدم که چون به خونریزی افتاده بودم شب بر میگردم خونه خدایی نکرده یه اتفاقی بیوفته چون تا بیمارستان یه ساعت راه داشتیم
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان ترانه 🦄💖👩‍👧 مامان ترانه 🦄💖👩‍👧 ۷ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانم بگم
من ۳۰رفتم بیمارستان برای معاینه گفتن سه سانتی نوار قلب گرفتن گفتن خوب نیست بستری میشی ۱۰شب بستری شدم تو بیمارستان امام خمینی شهریار خیلی راضی بودم بهم یه اتاق دادن فقط برای خودم همه چیز توش بود بعد یه ماما اومد پیشم بهم ورزش هارو یاد داد توپ داد بهم گفت ورزش کن منم ورزش هامو شروع کردم هر ۲ساعت یک بار میومد معاینه میکرد می‌گفت آفرین خوب داری پیش میری نزدیک ساعت های ۳ درد هام یواش یواش شروع شد تا این که ۶ صبح شدم ۶سانت اومد کیسه آبمو پاره کرد که دیگه درد ها شدید تر شدید تر شدن خیلی درد هاش بد بود ساعت ۱۵بود که دیگه تو اوج درد بودم که دکتر معاینه کرد گفت سر بچه دارم میبینم زور بزن ۵تا زور عمیق زدم اونا هم برش زدن از برش چیزی نفهمیدم تا این که سرش اومد بیرون دیگه بدن خود به خود لیز خورد اومد دیگه انگار نه انگار که داشتی چند لحظه پیش اون درد میکشیدی ترانه گذاشتن روم دیدمش بردن تمیزش کردن بعد دکتر برام بخیه زد از بخیه هم چیزی نفهمیدم ولی وقتی بچتو میبینی میگه ارزش اون درد داشت من که از طبیعی راضی بود حالمم بعد زایمان اوکی هست . ۳کیلو ۱۳۰ گرم بود
مامان علی 💙 مامان علی 💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من
زایمان من سزارین بود و دکترم تاریخ ۲۳شهریور رو برام تعیین کرده بود
یکشنبه ۱۸ شهریور آخرین ویزیتم بود البته نامع سزارین رو از قبل گرفته بودم
دیگه رفتم مطب دکتر تا آخرین ویزیت رو انجام بدم دکترم گفت که ساعت ۱۰ جمعه بیست و سوم شهریور بیمارستان باشم خودشم ساعت دوازده میاد ولی احیانا اگر علایم زایمانم زودتر اومد برم بیمارستان
من تقریباً ۱۰ شب از مطب دکتر رسیدم خونه و بعد از خوردن شام و .. سرویس بهداشتی رفتم دیدم که یه لک کوچیک صورتی کم رنگ روی لباس زیرمه از سرویس اومدم بیرون به مامانم و بقیه خانواده گفتم پاشیم بریم بیمارستان
مامانم به دکتر پیام زنگ زد و شرح حال داد و ایشون گفتن که برو بیمارستان
دیگه یه حموم هول هولی کردم و با بند و یساط رفتیم بیمارستان
رفتیم بلوک زایمان بیمارستان گاندی که فقط همسر رو راه میدادن ازم nst گرفتن معاینه کردن و گفتن که دهانه رحمت باز نشده ولی انقباض داری و به دکترم زنگ زدن دکترم گفت که بستری بشم تا فردا صبح بیان برای عمل
ولی نمیدونم چرا من و همسرم یه مقدار دودل شدیم وفکر کردیم که مشکلی پیش نمیاد و گفتیم با رضایت شخصی برمیگردیم خونه خلاصه با اینکه لباسمم عوض کرده بودم برگشتیم خونه تا فردا ۷صبح که بیام بیمارستان
خلاصه تا خود صبح خوابم نبرد تازه خوابم برده بود که توی خواب ساعت پنج و نیم صبح کیسه آبم پاره شد همه رو از خواب بیدار کردم با اون وضعیت آرایش کردم و رفتیم به سمت بیمارستان و همزمان با پاره شدن کیسه آبم دردهامم شروع شد دوباره رفتم بلوک زایمان nst وصل کردن معاینه کردن با اینکه من سزارین بودم از ساعت 5تا 10صبح درد کشیدم تا دکترم اومد 🥴
دیگه خیلی طولانی شد بقیه اش رو توی تاپیک بعد مینویسم 🌼
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۳ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان ماهک🎀 مامان ماهک🎀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من 😩😂
روز قبلش دکترم گفت دو فینگر باز شدی فردا صبح برو بیمارستان واسه طبیعی منم اومدم و کارای بستری انجام دادم برام سرم فشار وصل کردن و کیسه آبمو پاره کردن ساعت 11بود تا 12دردا قابل تحمل بود همون دو فینگر بودم بعد از اون دیگه اصلا قابل تحمل نبود برام کل بیمارستان رو ینفری رو سرم گذاشته بودم با جیغ های بنفش😂
خلاصه رسیدم به 3 سانت دیگه داشتم میمردم و جیغ میزدم و موهای سرم رو میکندم یکی از ماما ها گفت مادرت همراهته زنگ میزنم بیاد پیشت حدودا یک ساعتی منتظر بودم نیومد دیگه اعصابم خراب شد سرم فشار درآوردم رگم خونریزی کرد و افتادم توی راهرو دیگه دوباره گذاشتن سر جام معاینه شدم رسیده بودم 5سانت ماما گفت بذار کمکت کنم دهانه رحمت رو باز کنم زودتر تموم شه در همین حین مامانم هم اومد تو اتاق و تا وقتی که به 9سانت رسیدم پیشم بود بعدش دیگه گفتن برو بچه وقتی اومد بیرون کل درد هام تموم شد حدود ساعت 11تا 3ونیم زایمانم طول کشید ولی کلی بخیه خوردم😂😂 خلاصه با این همه دردی که داشتم بازم برگردم عقب طبیعی رو انتخاب میکنم سوالی بود درخدمتم
مامان فرهان مامان فرهان روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من بعد یک هفته تازه وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم،من روز ۴ شنبه ۹ آبان ساعت ۶ صبح بدون درد و ۴۰ هفته کامل رفتم بیمارستان موسی بن جعفر برای بستری،تا کارای تشکیل پرونده رو انجام دادیم ساعت تقریبا ۸ بود که زایشگاه بستری شدم ماما معاینه کرد و زنگ زد به دکترم شرح حال داد ازش پرسیدم وضعیتم چجوریه که گفت باز نیستی بهم قرص زیر زبونی داد ولی دردام شروع نشد هر نیم ساعت یبار هم معاینه می‌کرد که ببینه فرقی کردم یا نه آخرش تو نوار قلب بچم ی مشکلی پیش اومد که زنگ زد به دکترم اونم انگار گفته بود کیسه ابشو پاره کن ببین بچه مدفوع کرده یا نه این بخشش واقعا وحشتناک بود خیلی درد کشیدم تا پاره شد جیغ میزدم و گریه میکردم کیسه آبم که پاره شد آب سبز ازم اومد ماما گفت بچه مدفوع کرده آماده کنین برای سزارین اورژانسی سریع زنگ زد به دکترم گفت و دکتر گفت تا ۱ ساعت دیگه خودمو میرسونم تو این فاصله کیسه آبم پاره شده بود انقباضات شروع شده بود همینجوری درد کشیدم تا دکتر رسیدم و رفتم عمل و با بیهوشی سز شدم🙃🙂
مامان مامان نخودچی مامان مامان نخودچی ۸ ماهگی
برو بیمارستان از اونجا که اومدم بیرون زنگ زدم ماما گفتم اینجوری میگه ماما هم شروع کرد به تمسخر دکتر گفت فردا بیا زایشگاه از اونجایی که میخاستم دیگه زایمان کنم سپردم به خدا ماما هم گفت اگه الان دنیا نیاد مدفوع میکنه تو شکمت ۱۴۰۲/۱۲/۲ رفتم زایشگاه ساعت ۱۰صبح بدون درد و خون ریزی دکتر شیفت معاینه تحریکی کرد جوری معاینه کرد که همونجا افتادم رو خون ریزی شدید ولی بازم دردی نداشتم خلاصه بستری شدم و سرم فشار بهم زدن موقعه شروع درد ها انواع ورزش هارو ماما باهام کار می‌کرد خاله ام هم کنارم بود کمکم می‌کرد ساعت ۶ بعد از ظهر دومین سرم فشار رو بهم زدن دردا انقدر شدت گرفته بود که حد نداشت نیم ساعتی یک بارم معاینه میکردن معاینه ها از همه بیشتر درد داشت ساعت ۱۰ و نیم شب کیسه آبمو پاره کردن وقتی کیسه آب پاره شد از ۴ سانت یهو شدم ۶ فشار بیشتر شد ساعت نزدیک ۱۲ گفتن فول شدی سر بچه تو لگنه سریع نشستم رو ویلچر رفتم اتاق زایمان با سه تا زور محکم پسرم به دنیا اومد اون لحظه انگار همه دردا تموم شد انگار دنیارو بهم بخشیدن دیگه اصلا بخیه هارو متوجه نمیشدم فقط به صدای گریه پسرم گوش میدادم چون پرینه خیلی نازک بود باعث شد از داخل ۲۰ تا بخیه بخورم ولی از بیرون ۵ تا وزن بچه هم ۴ کیلو بود آینم بگم که به محض به دنیا اومدن پسرم زمانی که گذاشتن رو شکمم حجم زیادی مدفوع کرد اگه قرار بود به حرف دکترم باشم خدا میدونه چی میشد
مامان نفس مامان مامان نفس مامان ۵ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
پنجشنبه من رفتم مطب دکترم معاینه تحریکی شدم دکتر نامه داد که فرداش یعنی جمعه بستری بشم از مطب دکتر که برگشتم تا صبح همش انقباض داشتم تا صبح خواب نرفتم صبح جمعه ساعت 9صبح به اتفاق شوهر رفتم بیمارستان ان اس تی که گرفت دید که هر ده دقیقه سه تا انقباض دارم پرونده تشکیل دادم رفتم بخش زایمان تا ساعت 1/30ظهر درد زایمان طبیعی کشیدم اما دهانه رحم فقط دو سانت باز شده بود اونجا بود که سوند زدن و منو بردن اتاق عمل خودم بیهوشی کامل انتخاب کردم بچه به دنیا اومد و حالا حاله منی که تازه بهوش اومده بود وای نگم براتون تا بهوش اومدم انگار که دارن چاقو میزنن توی شکمم سریع بهم مسکن زدن و من دوباره خواب رفتم بعد فهمیدم چرا این قدر درد کشیدم من به پنی سیلین حساسیت داشتم توی پرونده نگاه نکرده بودن و به من تزریق کردن توی بیهوشی فشارم خیلی رفته بود بالا و خونریزی خیلی شدید داشتم خلاصه منو اوردن توی بخش و فقط با مسکن اروم می‌شدم امروز خیلی بهترم اما یه نصیحت از من طبیعی زایمان کنید اگه می‌تونید بدون هیچ دلیل سزارین نشین