تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت دوم
ولی متاسفانه دکتر های شیفت با این که اورژانسی بودم به خاطر پول هیچ کدوم به گردن نگرفتن و ما بر گشتیم خونه که یکشنبه یه روز قبل عمل دکترم گفته بود مطب باش که دوباره چک کنم اگه بچه بریچ باشه عمل میکنم سفالیک شده باشه برو طبیعی من اصلا عمل نمیکنم 😐 که رفتم مطب ازم پرسید مشکل خاصی نداری ؟ گفتم چرا چند روزه که انقباض های منظم دارم که یادش افتاد بله ... گفت برو بیام معاینات کنم که بازم تو مطب معاینه شدم که شده بودم یه سانت و نیم و کلی غر زد که چرا اون روز تورو بستری نکردن و این همه اذیتت کردن گفت نامه میدم اورژانسی برو بیمارستان که همین امشب عملت کنم و بازم اورژانسی فرستاد بیمارستان که از ساعت شش عصر بیمارستان بودم تا دوازده شب که همش معاینه کردن و نوار قلب برداشتن که من بعد از کلی معاینه به خونریزی افتادم و بازم به خاطر این که رایگان میشد همه چی هیچ کدوم از دکترا گردن نگرفتن که بستری کنن منم خیلی میترسیدم که چون به خونریزی افتاده بودم شب بر میگردم خونه خدایی نکرده یه اتفاقی بیوفته چون تا بیمارستان یه ساعت راه داشتیم

۳ پاسخ

خااااااااک دو عالم تو سرشون

وای چقد بیشعورن این دکترا

چقد احمق بوده دکترت خب خودش میومد عمل میکرد دیگ

سوال های مرتبط

مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی
مامان دلسا مامان دلسا ۴ ماهگی
خیلیا سوال کردین اومدم تجربه زایمانم و براتون بگم
اون روز رفتم سونو گفت وزن بچه خیلی کمه ۳۷ هفته و ۵ روز بودم دیگه دکتر ختم بارداری و واسه ۳۸ هفته دقیق داد که میشه امروز
صبح ساعت ۸ و نیم بستری شدم بیمارستان سرم فشار بهم وصل شد و دردام شروع شد تا ساعت ۷ شب درد کشیدم دیگه ساعت ۷ بود که دلسا خانوم به دنیا اومد
ماما شروع کرد به بخیه زدن وقتی تموم شد من شدیداً افتادم به خونریزی وحشتناک که هیچ جوره قطع نمیشد ماما فکر میکرد خونریزی دهانه رحم هست و با اون همه بخیه هی من و معاینه میکردن 😭معمولا دکترا واسه زایمان طبیعی نمیان ولی من دکترم بدون هیچ چشم داشتی از صبح سه بار بهم سر زده بود و گفت که تا عصر زایمان می‌کنی و رفت مطب دیگه وقتی من خونریزی شدید داشتم یه نیرو از بخش خدمات یواشکی به دکتر زنگ زده بود و گفته بود دکتر خودت و برسون که مریضت خونریزی کرده دکترم با سرعت مطب و با مریضا ول کرده بود اومد بیمارستان و من و از دست نیرو های بیمارستان نجات داد برد اتاق عمل مامانم می‌گه تو راهرو انقدر نگران بود و تند تند میدویید تا یه من برسه در صورتی که خیلی از دکترا نمیان یا بیان اول سراغ پول میگیرن ولی دکترم بدون چشم داشتی اومد وقتی بخیه هام و چک میکرد گفت یه هماتوم کوچیک داشتی که موقع بخیه سوزن و ازش رد کرده و خونریزی از اونه و اصلا مشکل از دهانه رحم نیست که انقدر اذیتت کردن خلاصه من و عمل کرد و فعلا از کمر به پایین بی حسم گفت صبح میاد چکم می‌کنه اوکی بودم ظهر مرخص میشم
مامان علی 💙 مامان علی 💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من
زایمان من سزارین بود و دکترم تاریخ ۲۳شهریور رو برام تعیین کرده بود
یکشنبه ۱۸ شهریور آخرین ویزیتم بود البته نامع سزارین رو از قبل گرفته بودم
دیگه رفتم مطب دکتر تا آخرین ویزیت رو انجام بدم دکترم گفت که ساعت ۱۰ جمعه بیست و سوم شهریور بیمارستان باشم خودشم ساعت دوازده میاد ولی احیانا اگر علایم زایمانم زودتر اومد برم بیمارستان
من تقریباً ۱۰ شب از مطب دکتر رسیدم خونه و بعد از خوردن شام و .. سرویس بهداشتی رفتم دیدم که یه لک کوچیک صورتی کم رنگ روی لباس زیرمه از سرویس اومدم بیرون به مامانم و بقیه خانواده گفتم پاشیم بریم بیمارستان
مامانم به دکتر پیام زنگ زد و شرح حال داد و ایشون گفتن که برو بیمارستان
دیگه یه حموم هول هولی کردم و با بند و یساط رفتیم بیمارستان
رفتیم بلوک زایمان بیمارستان گاندی که فقط همسر رو راه میدادن ازم nst گرفتن معاینه کردن و گفتن که دهانه رحمت باز نشده ولی انقباض داری و به دکترم زنگ زدن دکترم گفت که بستری بشم تا فردا صبح بیان برای عمل
ولی نمیدونم چرا من و همسرم یه مقدار دودل شدیم وفکر کردیم که مشکلی پیش نمیاد و گفتیم با رضایت شخصی برمیگردیم خونه خلاصه با اینکه لباسمم عوض کرده بودم برگشتیم خونه تا فردا ۷صبح که بیام بیمارستان
خلاصه تا خود صبح خوابم نبرد تازه خوابم برده بود که توی خواب ساعت پنج و نیم صبح کیسه آبم پاره شد همه رو از خواب بیدار کردم با اون وضعیت آرایش کردم و رفتیم به سمت بیمارستان و همزمان با پاره شدن کیسه آبم دردهامم شروع شد دوباره رفتم بلوک زایمان nst وصل کردن معاینه کردن با اینکه من سزارین بودم از ساعت 5تا 10صبح درد کشیدم تا دکترم اومد 🥴
دیگه خیلی طولانی شد بقیه اش رو توی تاپیک بعد مینویسم 🌼
مامان 👶🏻♥️✨orhan مامان 👶🏻♥️✨orhan روزهای ابتدایی تولد
بعد اون روز هر روز دردای ریز داشتم تا اینکه ۳۵ هفته ۳ روز بود که شب ساعت ۸دردم گرفت شدید تا ساعت ۹ چون ادامه نداشت دکتر نرفتم نصفه شب ساعت ۲تا ۳بازم دردم گرفت شوهرم گفت بریم دکتر که بازم دردم آروم شد که گرفتم خوابیدم ساعت ۵و نیم صبح با احساس خیسی بلند شدم دیدم خیسه آبم که شوهرمو صدا کردم اونم گفت اشکال نداره تا صبح همش آب بخور کیسه آب خالی نشه صبح میبرمت دکتر🤦🏻‍♀️ اما قانعش کردم که اون آبی که میخورم همش به کیسه نمیره بالاخره پاشدیم رفتیم بیمارستان اولش نمیخواستم معاینه کنن چون برا هفته ۳۶ وقت نامه سزارین داشتم اما گفتن این هفته ها هیچ دکتری سزارین نمیکنه بالاخره معاینه کردن که دوباره خیلی ازم آب رفت گفت خانوم شما کیسه آبت پاره شده باید بستری بشی که تا ساعت ۱۰همینجوری موندم که یه دکتری اومد معاینه کردو رفت پرسیدم نمیشه سزارین کنی گفت اصلا نمیشه هفتت کمه بچه بد حال بدنیا میاد خطرناکه بعدش چون درد نداشتم آمپول فشار زدن به سرم که خونریزی کردم شدید که زنگ زدن به دکتر که خودشو رسوند سرمو قطع کردن یه سرم ساده زدن که دکتر گفت اگه خونریزی قطع نشد میبرمش عمل که یکم امیدوار شدم
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود