پارت پنجم زایمان سزارین
خلاصه قبل این داستانا حقیقتا فکرمیکردم سزارین گل و بلبل هست
هرچی میخوندم همه شاد و خرم کسی زیاد ندیدم با جزییات از درد و سختی هاشم بگه
دیگه خوابیدم اوردن بچمو شیرش دادم با سرم فشاره خیلی درررد داشتم ولی بچمو گذاشتن بغلم انگار ژلوفن همه دردام رفت خیلی حس قشنگی بود
بعد اون هی مجبور بودم خودم راه برم خودم دستشویی برم دیگه پرستار های شیفت بعدی اومدن و شوهرم مجبور شد بره
خیلی زجر کشیدم تو هر راه رفتن و دستشویی رفتن و کلا از وقتی بستزی شدم تا مرخص شدم ۱ دقیقم نتونستم بخوابم
خیلی سخت گذشت بهم ولی چون تهش شیرین بود همه درداش فدای یک ثانیه بودنش ❤️
هنوزم بلند شدن و خوابیدن برام سخته دیشبم نتونستم نیم ساعت بخوابم همش نشستم بچه رو باید بدن بغلم خیلی باید کمکم کنن
خلاصه که من تجربه زایمان طبیعی نداشتم
اما بنظر من تا اونجایی که حدس میزنم زیاد تفاوتی باهم ندارن
هردو بسیار سخت هست وشیرین😊

۸ پاسخ

زایمان هر دو روشش سخته . واسه من خیلی عجیبه ک از سزارین انقدر راحت صحبت میکنن . شکم ۷ لایه جر میخوره و پاره میشه دوباره میدوزن . انگشتت یه ذره با چاقو پاره میشه چقدر میسوزه؟ این ک بماند
با اینکه هنوز درد هیچ کدومو نکشیدم اما از هر دو مدلش میترسم اما خوبیش اینه ک تهش پر از خوشیه با دیدن بچت انگار دنیا رو بهت دادن😍 بازم خداروشکر ک بخیر گذشت . انشالله زودتر سره پا شی و خودت تنهایی کاراتو انجام بدی

دیگه بستگی به آستانه ی درد هرفرد هم داره من سز اول ودومم سخت بود ولی سومی اصلا هیچی حس نمیکردم خودم تو اتاق پوسک بچمو عوض میکردم وبغلش میکردم شوهرمم خواب بودم موقع کرونا بود به پرستاراهم میگفتم نیازی به کمک ندارم وکسی تو اتاق نیاد حتی موقع ترخیص خودم بچمو بغلم گرفتم تا ماشین رفتم اصلا کلا حس خوبی به بچم زایمانم داشتم وتجربه ودکتر هم تاثیر داشت

بسلاامتی مبارکع عزیزم

کدوم بیمارستان رفتی عزیزم؟

بنظر من هر دوش سخته

منم ۱۰ روز دیگ سز دارم . اجی خیلی میترسم فوبیا اتاق عمل دارم میترسم 😭😭😭

همراه خانم باهات نبود عزیزم؟

خب خداروشکر ک بسلامتی زایمان کردی💚قدمش مبارک

سوال های مرتبط

مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۵ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت نهم:
بعد اومدن به اتاقم همه اومدن پیشم و خانواده همه بهم میگفتن که چقدر مانلی خوشگله مثل عروسکا میمونه،همون موقع هم اومدن برام شیاف و مسکن زدن و شکم بندمو وصل کردن و حدودا بعدظهر اومدن فشارمو گرفتن و شکممو فشار دادن(ی کم دردش زیاد بود🥴)چون اثر بی حسی بیشترش رفته بود برای من اذیت کننده بود،تشنگی خیلی داشت اذیتم می‌کرد ولی اجازه خوردن آب نداشتم ولی مادرم با قاشق حدود چند قطره گاهی بهم آب میداد،حدودای ساعت ۱۰ شب اومدن سوندمو کندن و گفتن باید پاشی بری سرویس که من هرچی تلاش کردم نتونستم بلند بشم آخرش ی خدماتی اومد ی هو منو کشید از رو تخت و من تونستم بلند بشم خیلی سخت بود ولی خیلی دردناک نبود بلند که شدم کمی راه رفتم حس بهتری داشتم و خیلی درد و حس نمیکردم و ساعت ۱۲ شب خودم درخواست کردم ک میخوام بچمو ببینم و رفتم بخش کودکان بچمو دیدم البته با ویلچر در کل اون شب چند بار از جام بلند شدم و این خیلی کمک کرد درد نداشته باشم و روز دوم کاملا سرپا بودم راحت تونستم راه برم و کلی پله بالا پایین کردم
مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 مامان پسر کوچولوم💙رادمهر💙 ۴ ماهگی
پارت چهارم زایمان سزارین
گفتن باید پاشی و راه بری خلاصه ازین قسمت بود که فهمیدم چه غلطی کردم 😁
(اومدن سوند رو جدا کردن دردی نداشت زیاد)
خیلی خیلی خیلی خیلی سخت بود برام بخیه هام میسوخت خیلی درد داشت ربع ساعت شد تا به زور و ذره تونستم بیام پایین دردش خیلی زیاد بود دیگه هرجوری بود اومدم پایین رفتم توالت فرنگی
شوهرم بغلم کرد و نشوندم رو توالت بخاطر سونده اولین ادرار خیلی سوزش داشت خیلیییی زیاد یعنی میلرزیدم و جیش میکردم از درد
اونم تموم شد خودمو شستم خشک کردم نوار گذاشتم شوهرم بغلم کرد از توالت بلند شدم اومدم راه برم دیدم نفسم در نمیاد سرم میچرخه و چشام داره سیاه میشه خداروشکر شوهرم بودش سریع منو گرفت بغلم کرد و نیوفتادم وگرنه همراهیم ریزه میزه بود نمیتونست بگیره منو
پرستار اشنا بود و گذاشته بود شوهرم بیاد داخل
پرستار اومد گفت بشونش دوباره رو صندلی بهش شربت شیرین غلیظ بدین خیلی خون از دست داده طبیعیه
دیگه شربت خوردم باز دوبارع بلند شدم
ایندفعه بهتر بودم تونستم برم تا تخت و رفتم دراز کشیدم
مامان سلنا مامان سلنا ۴ ماهگی
خاطره زایمان سزارین(۲)
کلا حس خوبی نداشتم همش نفسم قطع میشد عملمم خیلی طولانی شد نمیدونم چون سز دوم بود اینطوری بود یا نه ساعت۱۱منو اوردن ریکاوری باز انقد اونجا هم شلوغ بود یک ساعت هم اونجا موندم اثر بی حسیم کامل رفت و درد داشتم در حالی ک سر سز اول من تا ۶ساعت حس نداشتم و حالم عالی بود دیگ باخواهش برام مسکن زدن و بردنم بخش بعد چند دقیقه اومدن چند نفر بالا سرم و شکممو محکم فشار دادن مررردمو زنده شدم بلند بلند گریه میکردم اونا هم برخورد خوبی نداشتن بااینکه بیمارستان خصوصی بود خیلی عذاب کشیدم مامانمم بادیدن من گریه اش گرفت باز رفتن یک ساعت دیگه اومدن فشار دادن و همچنان درد داشتم همه ترسم راه رفتنه بود اما با وجود دردی ک سر فشار دادن شکمم کشیدم درد این کمتر بود تا صبح سه بار پاشدم راه رفتم و رفتم سرویس حالم با راه رفتن بهتر میشد.خلاصه ک اونشب گذشت و صبح هم پاشدم راه رفتم پشتم با پاشنه پام ب شدت درد گرفته بود و همچنان هم پشتم درد میکنه اومدم خونه رفتم دوش گرفتم و الان اوکیم روزای اول دردم با شیاف قابل تحمل بود خلاصه این زایمان خیلی سخت بود برام اما گذشت و خداروشکر دخترم الان بغلمه و سالمه و همه این درد کشیدنا فدای یک تار موهاش🥰😊❤️
مامان zeinab🩷 مامان zeinab🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳

مرحله ای که من یخورده اذیت شدم ریکاوری بود منو که بردن کم کم لرزم‌ شروع شد با اینکه سردم نبود میلرزیدم‌ یجور تحمل کردم و کمتر شد بردن بخش و اونجا شیاف گزاشتن برام و دردام قابل تحمل بود
اونجور که بعضیا میگن دردش خیلی سخت بود و اینا و منم با حرف اونا ترسیده بودم
ولی اینم هست بدن با بدن فرق میکنه
تحمل آدما فرق میکنه
ولی اینم هست که خودتو هرچقدر بترسونی واست سخت میگذره
و من ساعت ۸ صبح که اومدم بخش تا ساعت ۳ بعدظهر هیچی نخوردم و بعدش کم کم گفتن مایعات‌ میتونم بخورم
و بعدش اومدن سوند کشیدن که اصن درد نداشت در حد یه گاز مورچه
که بعدش شروع به راه رفتن کردم
راه رفتن اولش برام سخت بود تا وقتی که پاهامو روزمین گزاشتم چند قدم راه رفتم دیگ اوکی شدم😂
حالا خودم نمیخواستم بشینم چون راه رفتنی خیلی بهتر تر میشدم
و خداروشکر کم کم بهتر شدم و فردا صبح مرخص شدم خداروشکر میکنم که برام راحت گذشت زایمانم
ووووو
اینم بگم که بیمارستان حتما شیاف ببرید چون اونا ۶ ساعت یبار میزارن خودتون ۱ ساعت یا ۲ ساعت یبار بزارید خیلی تاثیر داره رو درداتون
امیدوارم همه مامانا به سلامتی زایمان کنن خاطره خوبی براشون بمونه💖
مامان Helen👶🏻 مامان Helen👶🏻 ۵ ماهگی
قسمت 6
بچمو بردن
یکی اومد بخیه بزنه، گفت زور بزن و سرفه کن تا جفتتم بیاد، یعنی من بدبخت جفتمم با سختی و درد اومد 😑
بخیه هامو زدن از واژنم تا مقعدم بخیه خورد، از ساعت 12 ظهر که بیمارستان بودم ساعت 11 و نیم شب زایمان کردم، خیلی خیلی زایمان سختی داشتم وقتی از اتاق زایمان بردنم بیرون همه اونایی که تو سالن همراه بقیه ی زائو ها بودن میگفتن الهی بمیریم برات تو زایمان مردی ما اینجا جون به لب شدیم، خلاصه خیلی درد کشیدم تا زنده ام هیچوقت نمیبخشمشون، من که به خیر گذشت و تموم شد الانم باورم نمیشه زنده م و دارم اینارو می نویسم ، ولی دیگه یا هیچوقت نمیزارم دیگه حامله بشم یا فقط سزارین، بخدا الان یک ماهه زایمان کردم تازه چند روزه میتونم درست راه برم هنوزم نمیتونم رو دسشویی بشینم، حس میکنم واژنم خیلی گشاد شده، اعتماد به نفسم کلا رفته، من نمیگم طبیعی واسه همه بده ولی واسه من افتضاح بود شاید واسه یکی دیگه اینجوری نباشه، خلاصه اگه زیاد طولانی شد ببخشید، اگه ترسوندمتونم ببخشید، تنها حرفم اینه که تورو خدا تا میتونید طبیعی زایمان نکنید ، من انقد تجربه م بد بود که هرکی جلوم بگه طبیعی خوبه میزنم تو دهنش😑
مامان فراز مامان فراز ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۷

به هزار بدبختی بلند شدم و نگم از راه رفتن بعدش
یعنی من مرگو جلوی چشمم دیدم از بسسس ک درد داشتم
فاصله ی من تا سرویس بهداشتی حدودا دو متر بود و این دو متر یکساعت طول کشید ک من رفتم
وقتی راه میرفتم سمت راست بخیه هام احساس سوزش شددددید میکردم انگاری ک چندتا ذغال داغ گذاشتن اون قسمت
خلاصه که بعد یکساعت اومدم دراز کشیدم
و بگم که شکمم کار نداد و الکی رفتم دستشویی و همش توهم بود و اصلا دستشویی نداشتم🤦🏻‍♀️
خلاصه که شب شد و تخت بغلی من حدودا بعد از ۱۴-۱۵ ساعت بلند شد ک راه بره و اصلاااا دردی ک من کشیدمو اون نکشید و خیلی راحت رفت دستشویی تازه وزن اون ۱۱۰ کیلو بود و من ۸۰ کیلو
و اونجا فهمیدم هرچی دیر تر راه بری دردت کمتره
اون شب گذشت و فرداش من بلند شدم برم دستشویی و اصلااا درد دیشبشو نداشتم و خیلی دردم اروم شده بود جوری ک بدون کمک کسی چندبار پاشدم راه رفتم
اما پرستار اومد و گفت باید پانسمانتو عوض کنم😭😭
حسابی با بتادین و پنبه روی بخیه هارو کشید و بعدشم محکم با گاز استریل تمیز کرد اونجا دردشو تحمل کردم گفتم اشکال نداره حداقل عفونت نمیکنه
اما نگم از بعدش که اومدم راه برم دوباره همون درد دیشب اومد سراغم و حسابی درد کشیدم