۲۱ پاسخ

من بچه دومم رو الان دارم
موقع بچه اولم
دقیقا مثل شما بودم
بچه اولم خیلی اذیت میکرد
نمیتونیتم ی دقه برا خودم باشم
کلی روحیه ام خراب شده بود
همش گریه میکردم
فک میکردم هیچکس بفکرم نیس
خیلی داغون شده بودم
خیلی فکرای بدتریم تو سرم بود
حتی مرگ
رابطم با شوهرم داغون شده بود
زندگیمون داشت بهم میریخت
ولی ببین
با مشاور صحبت کن
اینا علایم افسردگی بود برا من
اینایم میگذرن
ب شیرین بازیاش نگا کن
دیگ هیچوقت بچت انقدری نمیشه ک.تو رو اذیت کنه
من الان خیلی پشیمونم
انقد فوکوس کرده بودم رواین مشکلاتم
اصلا نفهمیدم کی دخترم بزرگ شده ک امسال میخواد بره مدرسه
حالا ک بچه اوردی
حالا ک داریش
دگ ب قبلت فک نکن تو این دقیقه ات زندگی کن
چون فقط اوضاع خودتو بدتر میکنی



ببخشید اگ طولانی شد
این مشکلو چون داشتم خواستم از ته دلم برات بنویسم

همه مون همینیم بخدا تو کار خودمون خونه همه چی موندیم نه حموم درست درمونینه اصلاح نه خواب ن خوراک تازه مندوتلن تا کوچیک رومیخابونم کاری انجام بدم بزرگ همش سرصدا میکنه که بیدارش کنه همش داد میزنم جیغ از شوهرم هم حسابی دور شدم ...

به خدا همین دوساعت پیس بود با خودم فکر میکردم من یه دوره ای راحت وایه خودم میخوابیدم تا لنگ ظهر پا میشدم کلا نیم ساعتم کار نداشتم بقیه شو واسه خودم وقت میذاشتم گوشی فیلم
الان به دخترم برسم نصف کارای خونمو انجام بدم هنر کردم
دقدقه ی فکریم چند برابر شده 🥲

مامانا چرا آنقدر همتون ناامید و خسته هستین آخه این فرشته ها چه گناهی کردن ماها خواستیم که بیان قطعا قبلش به همه جوانب فکرکردیم..الان ک این حرف و میزان تا صبح یک ساعت مفید نخوابیدم چون بچم یکسره بلند شد و گریه کرد خواستم بگم که بچه ی منم همینطوره اذیت میکنه ولی خب الان چاره چیه؟بیایید یکم به خودمون امیدواری بدیم بزرگ میشن طبیعتشون اینه که گریه کنن و غر بزنن آخه خواسته هاشون رو نمیتونن به زبون بیارن گریه میکنن..

منم مردم رسما تو این ی سال
چون اوا خیلی هیلی مریض شده و اسهال و استفراغ و غذا نخوردن و وزن نگرفتن و...
خودم بیست کیلو لاغر شدم از زایمانم تا الان
تک و تنها تو غربتم ک باشی بدتر
ولی خب جونم براش میره پشیمون نیستم ولی میگم کاش مامانی خواهری نزدیکم بودن گاهی کمکم میکردن ن اینکه ب هیچ چیز شخصیم نمیتونم برسم یا رابطم با شوهرم ک اینقد دور و سرد شدیم از هم
چون همه چی و همه وقت من شده برای آوا

منم همینطورم ولی بچمم دوس دارم اما سخته ی حمام سحتمه

عزیزم تا دوسال اول همه همینن منم افسرده بودم ولی خودم تلاش کردم برای حال خودم خوب نشدما ولی مشاوره کمکم کرد یکم توام برو

منو تو دیگ اون آدم سابق نمیشیم هیچوقت با این بچهای ک دق میدن آدمو

من گه بریدم انقد فکریم از سردی رابطمون که حتی به طلاق به گذاشتن بچه تومهد به خودکشی به همه چی فکر میکنم دوهفتس ازخونه بیرون نشدم وسواس تمیزی گرفتم عصبیم بچم همش تنهاس هیچ جا نمیبرمش حال ندارم حوصله ندارم ولی میدونم افسردم وتامام

منم همینم ولی وقتی بزرگ میشن یه حس خوبی داره من یه پسر هشت ساله دارم که خیلی هوامو داره کیف میکنم از اینکه مامان شدم و یکی رو دارم که هوامو داره. خواهربرادر بدرد بخوری که ندارم خدا بچه هامو سلامت نگه داره. البته همه بچه هارو

خواهر شکر دیگه خودمون خواستیم اونا دنیا بیان ان شالله همیشه سلامت باشید
چند وقت دیگه از آب و گل در بیان دلمون برا این روزا تنگه

من الان خودم ۳۲ هفته باردارم یه بچه یه ساله هم دارم همش هم خودم تنهام
از دیروز افتادم یکی نیست یه لیوان بشور برام یه اب بده دستم
اما بازم شکر دیروز یه کم کار کردم از همون دیروز افتادم😭
غر بزن تهش بگو خدایا ناشکری نیستا درد و دله

منم دقیقا مثل شما هستم ولی پشیمون نیستم چون بعد ده سال انتظار اومدن تو زندگیم هر ثانیه منتظرم بزرگتر بشن راه رفتنشون ببینم حرف زدنشون ببینم تا خستگی از تنم دربیاد

آخ نگو که منم همینم

عزیزدلم منم واقعاااا همین حسو دارم . دقیقا از زبون من حرف زدی . من واقعا خسته شدم . واقعا دلم تنگه گذشتمه . ولی هیییییچکس درک نمیکنه . ب قول تو ناشکری نمیکنم ولی واقعا پشیمونم از بچه دارشدنم

من هرروز موهامو ی مدل درشت میکردم
بافت های مختلف
ارایشای مختلف
واقعا بعد بچه داری خیلی کم شده

یا حتی دونفره هامونم خیلی کم شده
چندوقت پیش پسرمو گذاشتم پیش مامانمینا واقعا حش کردم چقد ب همسرم نزدیک شدم
چقد همو بیشتر دوس داریم فقط چندساعت دوتایی بودیما
ولی بازم خداروشکر انشاالله ک صالح و سالم باشن سختی هاشم قشنگه

دقیقا حالت های منو داری ولی من دلم‌نمیاد بگم پشیمونم.خسته میشم ولی پشیمون نه.چون خیلیییی زحمت کشیدم برا بدست اوردنش

عزیزم منم مثل توام ولی جکار میشه کرد منم خیلی دونفره خوبی داشتیم همه جا میرفتیم میچرخیدیم الان همه جیمون شده پول جمع کردن تو خونه نشستن و تفریح نرفتم تازه حتی شام و ناهارم نمیتونیم بخوریم فقط قورت میدیم ک سیر بشیم نمیدونم چه کاری بود کردم ولی بچه نمیفهمه منم بعضی‌اوقات عصبی‌میشم داد میزنم ولی وقتی‌بچم بغض میکنه خودم پشیمون میشم میگم خدا دست خودم نیست

انشالله بزرگ میشه واسه خودش خانومی میشه عروس میشه توام دلت واسه این روزا تنگ میشه

خیلی سخته
واقعا منم بعضی وقتا فکر میکنم.
واقعا سخته بعضی وقتا خسته میشم
مخصوصا این ک بارداریم هم خداخواسته بود واقعا خیلی حساس شدم
ولی چ میشه کرد باید تحمل کرد باید صبر کرد
انشاالله بزرگ میشن راحت میشیم

به این فکر کن چقدر افراد هستن دوست دارن جای تو باشن
چقدر دنبال دوا درمون هستن
به این فکر کن بچه ات مهمونه این روزها میگذره
به این فکر کن این یه عروسکه دستت چطور حس و حالت عوض میشه باهاش بازی کنی

این حالت بخاطر بچه نیست بیشتر بخاطر بابای بچه ها خودمون بدست میاریم

اخخخخ گفتی
تازه فک کن بچه اذیت کن و نق نقو هم باشه دیگ هیچی...

سوال های مرتبط