۱۳ پاسخ

من از الان دلتنگ روزای اولشم میگم چقد داری زود بزرگ میشی و من هنوز اونقدری ک میخوام باهات نبودم بوت نکردم بغلت نکردم واقعا ارزش پرستیدن دارن خیلی خیلی زیاد،کارای خونه رو کم کن اصلا مهم نیس خونت تمیز باشه یا ن مهم حال خوب خودت و بچته

آره منم اینجوریم ولی بعد میگم نه خداروشکر بچه دارم آنقدر آدما هستن حسرت بچه دار شدن دارن ولی خوب آدم بعضی اوقات خسته میشه

عزیزم من شاغل بودم اونم دو شغله قب ۷میرفتم تا شب یک،با همیرم بودیم بعد میومدیم فیلم میدیدم روز تعطیلم کافه و اینور اونور با دوستامون الان من بیست و یک ماهه دوستامو ندیددم چون بارداری ب شدت سختی داشتم همراه با تزریق امپول و هزارتا مصیبت،میمونم خونه عصبی میشم گریه میکنم چون خیلی وقتا حتی نتونستم موهامو شونه کنم و بردم کوتاه کردم ولی از این ک قند عسلم داره روز ب روز بزرگتر میشه و دلبری میکنه انرژی میگیرم،همه اینا طبیعیه هممون خسته میشیم اما ناشکری نکن هیچ وقت بگو شکرت خدا ک زندگیمو نور بخشیدی با بچت اروم باشی جیغ زدن ها موقتین ب خاطر دندون جهش رشد و به خاطر اینکه میخوان صحبت کنن بعد ی مدت قراره هم بچت باشه هم رفیق فابریکت باهم برین بیاین

من دائما در حال غر زدنم واقعا اون دوران یه چیز دیگه بود رسما اسیر شدیم

اصلااااااا من هر لحظه بودن بچه هام شکرخدا میکنم و لذت میبرم حتی با نق زدن و گریه کردنشون

منم اینجورم به زبون میگم اما همون لحظه ته دلم میگم بچم بهتر از اون تفریحاس

اره منم گاهی اینطوری میشم🥴

دقیقا بچه من عین بچه شماست و هرروز دعوا داریم باشوهرم
باخودم میگم کاش دیر تر بچه دارمیشدم ولی ناشکر نیستم خداروشکر میکنم ک بچه سالمی دارم

اره پیش اومده چون خیلی وابسته شوهرمم و زندگی دونفرم قشنگ بوده مسلمه که دلت تنگ بشع چون مسئولیت داری سخته شرایط زندگی فرق میکنه باید عادت کنی که تو هر شرایطی از زندگیت لذت ببری ما هم قبل بچه لذت هایی بوده که تجربه نکردیم پس خودش یه نعمته میدونم گاهی اوقات سخته ولی به این فک کن که هرچی بیشتر بزرگ شه بیشتر کمک حالته و همراهته شوهرتم سفت بچسب کنارش😉پایدار باشین گلم💙

نه هیچوقت

اره منم همیشه میگم زود بچه دار شدم ..واقعا مسافرت سخته ..شوهرم همیشه میگ پایه نیستی ..همش بخدا بخاطر بچس
ولی نمیفهمه ک
همش میگم نباید درجا بچه میوردم ..یکم میگشتم مسافرت میرفتم بعدش

دلم تنگ میشه اما سریع به صورت ماهش نگاه میکنم به آینده ای که قراره همدمم باشه فکر میکنم و دلم نمیخواد برگردم عقب ولی قطعا گاهی دلتنگ خیلی چیزای قبل میشم اما لحظه ای

اره مت خیلی فکرمیکنم میگم کاش ساعت زمان داشتم برمیگشتم ب زندگی دونفرمون بیشتر قدرشو میدونستم
خداروشکر الان ناراضی نیسم ولی خب فکره دیگه

سوال های مرتبط

مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱۲ ماهگی
مامانا دخترم از صب بهونه گیر شده جیغ میزد
چند وقته بخاطر دندوناش اذیته
دست میکرد دهنش
اما امروز نه فقط بهونه گیر شده جیغ میزنه امروز بدتر
الان یه ساعت میخواد بخوابه همش گریه می‌کنه
پس کی این بچه ها خوب میشن ؟؟ اینجا میخونم هنوز یک سال و نیمشونم بازم اذیت می‌کنن شبا و روزا ....
چند وقت پیش یه خانومی دیدم می‌گفت بچم از چهل روزگیش به بعد شب می‌خوابید تا صبح !!! پس چرا ما از این شانسا نداریم
😞😞😞اونم دوقلویی واقعا سخته ..‌‌ من انقد بچه دوس داشتم هنوزم دارم ولی تصورم از بچه یه چیز دیگه بود..انقد صبور بودم آروم بودم
ولی حس میکنم دیگه خیلی وقتا اعصابم نمی‌کشه .... اقلا خوابشون خوب باشه آدم یا به کاراش برسه یا استراحت کنه...
😞😞😞شبا تا صبح دو ص باز برا شیر بیدار میشن روزا هم موقع خواب اذیت می‌کنن...اشتباه هم کردم از شش ماهگی عادت دادم به گهواره به صدای سشوار یعنی خیلی حس ناتوانی میکنم که چیکار می‌خوام کنم .....بچه هام واقعا بد قلق هستن 😐😭😭