۹ پاسخ

خب بچّس حساس شده طبیعیه محبت بیشتر میخواد جلوی اون کمتر بچتو ناز کنید

یه رفتار طبیعیه
سعی کن کمتر بری
این مشکل و با آبجیم و پسرم داشتیم

کتک و چش غره جوابه 😂

من با بچه خواهر شوهر م همچین مشکلی دارم ،خداروشکر ماهی دو بار بیشتر نمیبینمشون،اما بچه هاش از روی محبت زیادی که به لنا دارن،دیونه ام کردن،هی میان دور و بر لنا میچرخن بوسش میکنن،نازش میکنن،لنا خوابه،جغجغه میارن میگن ببین برات چی آوردیم بیا بازی،هی قربون صدقه لنا میرن ،خیلی دوسش دارن،و حسادت نمیکنن،اما همین کاراشون رو اعصابمه، از طرفی دلمم نمیاد بهشون چیزی بگم،سعی میکنم اونا میان،تایم خیلی کمی برم تا ببیننش

دختر خواهرم اگه کاری و میگه نکنم میگه دخترتون میزنم تا حالا نزده خواب بودنی هم ماریس نداره همیشه هم بهش میگم آبجی تو مال تو بهش گفتم تو باید مراقب آبجیت باشی باید کاری کنه بفهمه بچه تو دوستشه

بهش مسئولیت بده مثلا بگو خاله هرکی خواست سرصدا کنه تو نزار یا به اسباب بازیات بگو یواش بازی کنن پسرخالم خوابه

وای بچه ی داداش منم ۷سالشه خیلی رو اعصابه
تامامان باباش بچموبغل میکنن هی میگه بده من
هی میچسبه به بچم دستای کثیفشومیکنه دهنش هرچی هم میگم نکن گوش نمیده وای خیلی رواعصابه خیلی
موندم چکنم

من خودم یه خواهر پنج ساله دارم یه خواهر زاده نه ساله مامانم خیلی کم بچه منو بغل مکنه بغلش کنه خواهرم میگه پرتش کن اونور

هرچی بکن نکن کنین بیشتر لج میکنه و دشمنش میشه بالاخره اونم بچس این کوچولو ک هنوز متوجه بعضی رفتار ها نمیشه اینا باید تو اولویت باشن

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
این تاپیکمو که یادتونه ؟!
امشب به بدبختی یاسین رو خوابونده بودم ، خواهرم اینا داشتن میرفتن خونه و وسایل جمع میکردن بچه هاش اومد تو یه عالمه سروصدا کردن یاسین بیدار شد بعد گفتم حالا بچه ان هیچی نگفتم باز خواهرم رفت تو اتاق و هی داد میزد صدای بچه اش میزد با جیغ ، منم گفتم آروم تر (، شیر گذاشته بودم تو دهن یاسین که دوباره خواب بره ) اینم با قیافشو کشید تو هم و دوباره صدا زد . یه حالتی هم گرفت با عصبانیت که چرا گفتم آروم . منم حرصم گرفته بود گفتم خب چی گفتم مگه گفتم آروم تر باشی اینم شروع کرد به سروصدا که حالا چه وقت بچه خواب کردنه میذاشتی ما بریم بعدش خواب کنی گفتم بچم خواب بوده سروصدا اومده بیدار شده شیرش دادم دوباره خواب بره الان که نیومدم خوابش کنم خو ، دوباره میگه مگه من علم غیب دارم بدونم داری بچه خواب میکنی من بیرون داشتم کار میکردم و اینا … منم اینقد عصبی بودم شیشه شیر یاسینو پرت کردم اونور . همسرمم کنارم نشسته بود . یهو دوباره خواهرم شروع کرده اره حالا یدونه بچه بزرگ میکنه ما دوتا بزرگ کردیم شیشه پرت نکردیم ، برو جلو شوهرت خجالت بکشه با اینکارا ، صدبار گفت یذره جلو شوهرت خجالت بکش … یعنی به مرز کنون رسیدم بخداااا . بعد قهر کرده چایی نخورده رفته دم در مامانم گفته چرا چایی نخوردین به مامانم گفته پریسا هرکی تو دهنش دراومده جلو شوهرش بهم گفته . 😭😭 بخدا این چه خواهریه من دارم تا حالا اینجوری نکرده بود باهام . گفتم دیگه بدونم اون هرجا باشه من پانمیذارم . خودش بچه هاش کوچیک بودن اینقدر دعوا میکرد و حتی چندبار زده بودشون 😒 بعد به من اینجور میگه . خیلی دلم شکسته خیلیییی .
مامان یاسین مامان یاسین ۸ ماهگی
امروز یاسین از صبح تا حالا دوساعت خوابیده . همیشه ساعت ۷ شب خواب بود تا حالا هم بیداره
دیگه دارم روانی میشم . خونه مامانم اینا بودم تا دو ساعت پیش خودشون هی میان بچه رو برمیدارن میبرن خونشون هی میگن گرمه خونت بچه اذیت میشه .
بعدم هی نظرهای چرت و پرت میدن
مثلا مامانم میگه چون براش زیاد کتاب میخونی بیش فعال شده ☹️
یا مثلا میزارم جلو تلوزیون میگن بزار ببینه آروم باشه
هی هم مامانم میاد از من میگیره شیرخشک براش درست میکنه میگه حتما شیرت یه چیزی خوردی بدش میشه بزار من شیرخشکش بدم .
دوباره گریه میکنه گذاشتم رو پام دارم بزور میخوابونمش اینم هی گریه میکنه مامانم میاد کنارش میشینه حرف میزنه میگم مامان نکن بزار خواب بره میگه نه منو میبینه حواسش پرت میشه آروم میشه گریه نمیکنه . خب مادر من داره هوشیار میشه .
هی هم میگه تو اعصابت خورد میشه یهو یه جای بچه رو محکم فشار بدی یه چیزیش میشه 🫤 انگار من مرض دارم
دیگه اخرشم اینقد گریه کرد و آروم نمیشد مامانمم تو هال بود من تو اتاق منم دیگه واقعا بهم ریخته بودم بلند داد زدم سرش بچم ترسید 😢 زد زیر گریه مامانم پریده تو اتاق هی میگه چیکارش کردی بچه رو بدش به من 🫤 انگار من قاتل جون بچمم
الانم مثل سگ پشیمونم چرا داد زدم بچم ترسید 😭 لطفا نیاید بگین چرا داد زدی و اینا چون خودم همینجوری عذاب وجدان داره خفم میکنه ، من خیلی با بچم بازی میکنم همش هم دارم ناز و قربون میرم و بوسش میکنم همه ی وقتم برای یاسینه جوری که همه میگن پریسا مادر نمونه اس اینقدر حوصله داره ولی دیگه واقعا امشب روهم در رفته بودم . نمیدونم چی شد اینکارو کردم 😔
مامانمم واقعا همیشه کمک حالمه و هیچ موقع اینقدر نظرهای چرت نمیداد امروز هی اینارو میگه من بیشتر عصبی شدم .