۲۵ پاسخ

من جای تو باشم اون خواهر رو زیر پای بچم قربونی میکنم با افتخااااار.

عزیزم تازه زایمان کرده هورموناش سرجاش نیس
به دل نگیر
ادما باهم فرق دارن یکی میتونه خودشو کنترل کنه یکی نه
بیشتر حواست به بچه ات باشه

کارشون درست نبوده ولی زیاد با خودت اتفاقی که افتاده رو مرور نکن به هرحال هر کسی شرایط روحی متفاوتی داره به نظر من با این طور اشخاص باید رفت و امدت رو خیلی خیلی محدود کنی حالا هر نسبتی که با شما داشته باشند.

من جای شما باشم نمیرم دیگه . عزت نفس بچه ت خیلی مهمه . الویتت اول بچه باشه

خودتم زایمان کردی میدونی زن ک تازه زایمان کرده اوضاع روحی مناسبی نداره

والا من زایمان کرده بودم بچه خواهرشوهرم بقدری اذیت میکرد ن میزاشت من بخوابم ن پسرم تا۴صب کل برقا روشن تو خونه بدو بدو میکرد با اینک۸سالش بود کسیم جرات نداشت واس پسرم چیزی بیاره بقدری گریه میکرد ولی من اصلا ی بار اخمم نکردم بهش با اینک حال روحی افتضاحی داشتم نرو دیگه برای چی بچت باید انقدر وابسته مادرت بکنی از این ب بعد هرجا مادرت بره توام باید بری

پاشو برو خونت دیگه هم نرو خونش زنگم زد بگو اول این ک جایی احترام خودمو بچمو نگه ندارم پامو نمیزارم دوم خودت بیرونم کردی دیگه توقع برگشتنمو نداشته باش

دیگه نرو بچتو ببر بالا تا حساب کار دستش بیاد قلبم درد گرفت😔

ولا اگه بچت میفتاد سر نوزاد قطعا نوزاد میمرد یا عقب مانده میشد باید مراقب بچت باشی بچش یه هفته هس تازه زایمان کرده روحیه اش حساس درکش کن کمک حالش باش گناه داره

اون تازه زایمان کرده الان خیلی شرایط حساسی داره و واقعا نوزاد چند روزه خیلی مراقبت میخواد شرایطشو درک کن اون هم حتما از رفتارش پشیمون شده ادن لحظه اگه خدایی نکرده میوفتاد روی نوزاد ممکن بود اتفاق بدی بیوفته

عزیزم درسته کارشون اشتباه بوده ولی شما بذار ب پای خستگی استرس کم خونی و خیلی چیزای دیگه که هممون تجربش کردیم

خیلی طاقت آوردی هیچی نگفتی بخدا

متاسفم واسش

من خواهر ندارم اما اگه کسی با بچه ام این کارو می‌کرد آسمون و زمین به هم می‌دوختم. پامم دیگه اونجا نمیذاشتم .
یعنی چی اخهههه . تازه زایمان کرده که کرده مگه ما نکردیم ؟ والا تازه آدم حس مادرانش قلیان کرده اصلا به همه بچه ها مهر مادری پیدا میکنه .چجوری دلش اومده بچه رو هل بده ؟ اگه بچه خودشم بود باش اینکارو می‌کرد؟ ؟ بعد تازه طلب کارم بوده ؟! .اصلا دلم ریش شد برا بچه طفل معصومت .

من به جات باشم دیگه نمیرم خونش ونمیذارم دیگه به بچه ام دست بزنه

ولا من خواهر زادم نه سالشه پسرم یه سالشه هنوز مثل بچگی هاش دوسش دارم اونم پسرمو دوست داره محبت محبت میاره

اصلا دیگه اسم این خواهر تو نیار تا وقتی که معذرت خواهی نکرده یعنی چی یه بچه حالا میفتاد رو پاشم چه اتفاقی میفتاد مگه همش چند کیلو من که حاضرم خودم سرم بخوره به جایی ولی هیچ بچه ای ضربه نبینه چه برسه به خواهر زادم والا منم وقتی زایمان کردم چند بار بچه جاریم میفتاد روم هیچ برخوردی نمیکردم بچست نمیفهم که بعد اون بچتو هول داده خدای نکرده اگه سرش می شکست چی عجب خواهری داری ولش کن پیشش نرو تا اون بیاد پیشت و حتما معذرت خواهی کنه ولی بعدشم باز سر سنگین باش باهاش چون معلومه فردا اگه بچت دست بچش بزنه کولی بازی در میاره خودتو بچتو بی ارزش نکن هیچ وقت

به قرآن من بودم تا یکسال نمی‌رفتم خونش حتی اگ دعوتم میکرد

با نهایت احترام خیلی بی درک بوده خواهرت.
جات بودم دیگه نگاهش هم نمیکردم نا آدم شه.

عزیزم خب به نظرم کسی که زایمان کرده حوصله شلوغی نداره شما و دخترگلتون نباید برین فقط مادرتون بره من خودم انقد عصبی شده بودم‌حوصله مامانمم که اندازه جونم میخوامش نداشتم ادما با هم فرق دارن من اون‌دوره دلم نمیخواست اصلا کسی خونمون بیاد کسی باشه حتی نسبت ب بچمم بی حس بودم هیچکدومم دست خودم نبود

اصلا تیغ زیر گردنش باشه حق نداره بچه ی یک ساله هول بده سرش بخوره به میز من بودم همون جا جرش میدادم. اه نصفه شبی اعصابم بهم ریخت

درسته خواهرت زایمان کرده، ولی بچه طفل معصوم بیجا کرد زد به مبل.
اگه شوهرشم بود پرتش میکرد؟
شما هم مواظب بچت باش بیشتر.
دیگه هم از وابستگیش به مامانت کم کن.
چون اون الان یه نوه دیگه داره نمیرسه و اینکه خودت بچتو نگه داری کن

ماخا هم زایمان کردیم عصبی شدیم عیب نداره بذار به پای روزای سختی که داره
ولی شما هم حق داری منم خودمو جای شما میذارم میبینم ادم واقعا دلش خیلی خیلی میشکنه
ولی حواست باشه دیگه بی احترامی نکنه به بچت

چقد بی مهری و محبت
حیف اون بچه ای که خدا بهش داده

بچت مهمتره تا خواهرت
باید به فکر بچت باشی

سوال های مرتبط

مامان 💚هدیه 💐الله💚 مامان 💚هدیه 💐الله💚 ۱ سالگی
چالش ترسناک ترین چیزی که تو زندگیتان دیدید چی بود؟ خودم رفته بودم خانه پدرم با برادر و خواهرم برادر زاده هام رفتیم کنار سد دخترم سه ساله بود من راه رفتم دخترم لج بازی بود بامن راه نمی‌رفت دو قدم پشتم بود یهو صدایه اومد چیزی افتاد تو آب نگاه کردم دخترم افتاده تو آب منم یهو خواستم بیارمش بالا دست پا زد از کنار لبه سد دور شد هرچی خواستم خودمو بندازم تو آب درش بیارم خیلی ترسناک بود نمی‌تونستم منم فریاد زدم هلنا افتاد تو آب خواهرم کمی اونورتر بود داداشام ماهی میگرفتن اومدن اونام شنا بلد نبودن دخترم حی دست پا زد رفت زیر آب فقط لباسش رو آب باد کرد منم گفتم تمام شد غرق شد خیلی حول کرده بودم دلم میلرزید پامو میاوردم جلو نمی‌تونستم خودمو بندازم تو آب شنا بلد نبودم برادرم رفت کنار سد گفت هلنا بیا یهو به خدا عین معجزه هلنا سرش تو آب بود چند تا سرفه کرد دست پا زد شنا میکرد رفت لبه سد داداشم دستشو دراز کرد دسته داداشمو گرفت داداشم آوردش بالا منم گفتم خدایا شکرت باورم نمیشد زنده تو این آب در اومد العانم بچهایه برادرم میگن هلنا شنا بلده وقتی خیلی بچه بود افتاد تو سد دیدیم چطوری شنا میکرد