تجربه سزارین سوم

برخلاف چیز هایی که بعضی دکترها میگن و ترس به دل آدم میندازن
سزارین سوم من خوب بود و چیز خاصی برخلاف قبلی ها نداشت.
دکتر گفته بود باید قبل زایمان سونو نفوذ جفت رو بدی که اگاهی داشته باشیم خونریزی زیاد خواهی داشت یانه
منم دادم و مشکلی نبود.
قسمت سوند و اینا حالت چندش هست و اذیتی نداری
منی که اصلا استرس و اینا نداشتم تو اتاق عمل استرس شدید گرفتم که خوب اینم چیز عجیبی نیست .
بدترین قسمت ماساژ رحمی بود که جونت میخواد در آد😑
بعد اولین بلند شدن و اینا هم خوب بود اذیت عجیبی نداشت.
خونریزی هم معمولی بود ولی روز بعد از مرخصی چند بار لخته اومد که بزرگ بود و اینا
الانم خوبم به لطف خدا ولی خوب در حال استراحت .
من رو که از اتاق عمل آوردن گفتن تا ۱۲ ساعت بعد عمل دکتر اجازه نداده که چیزی بخوری حتی آب😐
ولی من به حرفشون گوش ندادم و عسل آب برده بودم و کم کم اونو میخوردم چون زیاد گشنه میمونیم بخاطر ضعف حتی نمیتونی دردهارو تحمل کنی
ولی چون اون ها و خوردم و به خودم رسیدم دردها کمتر میشد و راحت از تخت پایین اومدم.

۱ پاسخ

سلام بدنیست چیزی بخوری؟این ماساژ رحمی چی هست چراواسه من انجام ندادن

سوال های مرتبط

مامان مهوا🌝🌛 مامان مهوا🌝🌛 روزهای ابتدایی تولد
پارت دو
همونجا کنار اون پرستار بداخلاق یه بهیار خیلی مهربون همونجا بود که فهمیدم هم سن خودمه ،کلی هم هوامد داشت تو تمام مراحل سونو و اینا دستمو گرفته بود و بهم میگفت نترسم و درد نداره واقعا ازش ممنونم همونجا واسم یه سرم بیزاکول زدن و اس ان تی گرفتن .حدود ساعت نه بود که اومدن منو ببرن اتاق عمل ،خوش شانسی زیادی که داشتم این بود که اون شب فقط من بودم که عمل داشتم و دکترم مریض دیگه ای نداشت و کلا دکتر من صبح ها عمل میکنه و اون شب هم به پرسنل اتاق عمل گفته بود که من اورژانسیم 🫢
توی مسیر اتاق عمل خیلی فضا شاد بود و ماما که باهام بود همون بهیاره همش میگفتن الکی بگو درد دارم و انقدر چهرت بشاش و ضایع نباشه و در کل استرس کمی داشتم...دیگه رسیدیم به در اتاق عمل و لحظه دروغ گفتن بود .دوتا خانوم که بعد فهمیدم یکیشون دکتر بیهوشی بود اومدن حالمو پرسیدم و اینکه درد دارم یا ن پرسیدم که من الکی گفتم اره و اینا.خلاصه رفتم توی اتاق عمل و هنوز نشتی سوند رو داشتم ...روی تخت نشستم که واسم بی حسی بزنن..
بارداری زایمان
مامان فندق نمکی🌰💙 مامان فندق نمکی🌰💙 ۲ ماهگی
تجربه سزارین من پارت 1:
خب من بالاخره وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم
راستش ۲دل بودم ولی تو این مدت خیلیاتون گفتین بیام بگم منم اومدم تعریییییف کنم براتون🤭
اول اینکه از خدا میخوام به هرکی که دلش نینی میخواد، بده🤲
و همه نینی هارو هم حفظ کنه🤲
(بگو آمین🤍)
اینطور شروع کنم که شب قبل عمل رفتیم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم.چقدرمممم که طول کشید تا نزدیکای صبح طول کشید و بالاخره بهم اتاقمو دادن.
ساعت طرفای ۵ و اینا بود که اومدم بخوابم که همون لحظه اومدن گفتن بیا بریم اتاق عمل🫠
مامانمم پیشم بود توی اتاق و کلی دلش سوخت که نتونسته بودم استراحتی کنم قبل عمل🥲
حدود ۶ نفری بودیم و با اسانسور رفتیم اتاق عمل
اکثرا استرس داشتن و یکی هم گریه میکرد😁😁
ولی من عجیب استرس نداشتم!!
اونی ک استرس داشت سزارینِ دومشم بود
و خانومه که داشت مارو میبرد اتاق عمل،بهش گفت ببین این خانوم(یعنی من) بچه اولشه و استرس نداره.خودمم متعجب بودم !
نشستیم به انتظار
اومدن سراغمون که ببرنمون اتاق عمل...
مامان آرین🧒وآرمین👶 مامان آرین🧒وآرمین👶 ۴ ماهگی
تجربه زایمان
پارت دوم
تا اسمم رو صدا زدند یه ربع به هشت بود وارد اتاق عمل شدم همش ترس اینو داشتم که استرس بگیرم و تپش قلبم بالا بره خیلی نگران بودم ولی کادر بیمارستان اینقدر خوب بود که اصلا چنین اتفاقی برا نیفتاد
روی تخت دراز کشیدم جای بخیه رو تمیز کردن و سوند گذاشتند و شکمم رو شستند بعد دکتر خودم آوند ازم سوال کرد که کدوم رو دوست داری بی حسی یا بیهوشی منم موندم دیگه کدوم رو انتخاب کنم گفتم خودم که بی هوشی رو دوست دارم ولی نظر شما و آقای دکتر هرچی باشه من می‌پذیرم
بعد جلوی روم پارچه زدن کلی پارچه انداختن دوی پام و شکمم و دیگه آماده آماده شده بودم که دکتر اومد به دستم امپول بزنه اونجا پرسیدم بیهوش میکنید گفت آره
و همه چیز عالی عالی پیش رفت داخل ریکاوری که بودم به هوش که اومدم دیدم پسرمو انداختن رو سینه و دارن بهش شیر میدن
عصر روزی که عمل شدم یه نسکافه خوردم و یکم آبمیوه و طی دو مرحله کم کم از تخت پایین اودم که خوب یکم سخته
همه این ها رو که گفتم خواستم بهتون بگم برای من همه چیز تا بعد از عمل خوب خوب بود انشالا که برای همه مادرها اینجوری باشه
ولی از روز بعد از عمل پاهام ورم شدید کرد که خود دکتر گفت طبیعه
خونه که اومدیم روز به روز ورم پاهام بیشتر شد جوری که تا رون پاهام ورم کرده بود آزمایش کلیه و دفع پروتئین هم دادم که خدا رو شکر مشکلی نداشت
ولی اگر بعد از عمل برام باند پیچیده بودن دور پاهام به این مشکل برنمیخوردم و کل بی تجربگی من همین بود !!
اینم از تجربه زایمان من انشالا که همه مادرها بچه هاتون رو صحیح و سالم با دل خوش بغل کنید
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین🥰🤰
چون خودم قبل زایمان تجربه مامان ها رو میخوندم و دوست داشتم بدونم که چطور میشه گفتم حالا که برای خودم اتفاق افتاده و تجربش کردم بیام و بگم😊
۳۷ هفته و ۳ روز که بودم دکتر برای ۳۸ هفته و ۳ روز نامه بستری داد برای سزارین.
از ساعت ۱۰ و نیم شب دیگه چیزی نخوردم چون دکترم گفته بود ۷ و نیم بیمارستان باشم. برای شام هم گفت محدودیتی نداری و منم غذای برنجی خوردم.
بالاخره با کلی استرس و ذوق و حس های عجیب و غریب صبح شد و راه افتادیم سمت بیمارستان.
پذیرش شدم و انجام کار های اولیه که گرفتن ازمایش و ان اس کی بود نوبت رسید به گذاشتن سوند😬
بهشون گفتم تو اتاق عمل بزارن ولی گفتن نمیشه و باید تا قبل عمل مثانه کامل تخلیه بشه ولی درد چندانی نداشت فقط بعد گذاشتنش یکم شکمم درد کرد که اصلا چیز خاصی نبود.
ساعت ۸ و نیم رفتم اتاق عمل و سرم و امپول زدن بهم و دراز کشیدم رو تخت. نزدیکای ۹ بود که دکتر اومد و بهم گفتن بشینم رو تخت و تکون نخوردم برای تزریق امپول بی حسی...🤕
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان ماهنی🩷 مامان ماهنی🩷 ۲ ماهگی
سلام خانوما من دو‌روز پیش سزارین شدم و خداروشکر دخترم و من حالمون خوبه فقط یکم دخترم ریز به دنیا اومده که ایشالا درست میشه اونم و اگر تجربه خودم رو بگم اصلا اتاق عمل خیلی راحته اصلا ادم هیچی نمیفهمه من حتی سوندم رو بعد از بیحسی بهم زدن هیچی نفهمیدم ولی برای من بعد از ریکاوری دیدن هنوز خونریزی دارم و شکمم رو فشار دادن که توی تمام عمرم همچین دردی رو تجربه نکرده بودم ،اگر فشار رو تو همون ریکاوری که حس نداشتم انجام میدادن شاید اینهمه سخت نبود،در کل برای راه رفتن هم برای من سخت نشد چون شیافو مسکن ها نمیذارن زیاد درد بکشی
در کل تجربه ام از سزارین خوب بود به شرطی که اون فشار دادن شکم تو اتاق عمل یا قبل از برگشت حس به پاهاتو باشه
من بیمارستان گاندی بودم کادر مهربونی دارن حتی کادر اتاق عملشون،ولی ظاهر اتاق هاشون و جنس تخت هاشون افتضاح بود یعنی یه روز بیشتر میموندم پشتم تاول میزد بس که سفت بود تخته،در کل گاندی دیگه انتخاب من نمیتونه باشه
مامان بچک مامان بچک ۳ ماهگی
تجربه سزارین

صبح رفتم بیمارستان فشار و ضربان قلب بچه رو‌ چک‌ کردن بعد یک‌ربع قبل از رفتن به اتاق عمل برام سوند گذاشتن موقع گذاشتنش یکم سوزش داشت و یکم احساس ناراحتی داشت بعدش تا بی حس بشم بعد رفتیم اتاق عمل و بی حسی نخاعی که برام‌ زدن رو میتونم بگم متوجه نشدم و‌ اصلا درد نداشت چند دقیقه بعد هم نی‌نی رو دنیا آوردن و آوردن گذاشتن رو صورتم خیلی سریع بود و حس خوبی داشت من اصلا فشار هم که بعضیا میگن متوجه نشدم بعدشم رفتم ریکاوری و باز نی‌نی رو آوردن شیر دادم بهش همه چیز عالی بود تا وقتی بردنم بخش اومدن حسابی شکمم رو فشار دادن اون درد داشت بعدم عصر که بی حسی رفت دردام شروع شد که مسکن زدن برام و غول مرحله آخر بلند شدن‌ و راه رفتن بود که خیلی سخته فرداشم مرخص شدم و اومدم خونه چون پانسمان ضد آب بود دوش گرفتم راحت سبک شدم ولی تا امروز بلند شدن برام سخته و گاهی درد دارم که دکتر شیاف داده. امروزم رفتم بخیه کشیدم که اونم متوجه نشدم اصلا و‌ تمام. سزارین واقعا لحظه تولد خیلی خوبه ولی بعدش مراقبت میخواد و اصلا آسون نیست حتما باید کمک داشته باشی یه ۲۴ ساعت سخت داشت و در کل میتونم بگم راضیم
مامان آیرا💕👩🏻‍🍼 مامان آیرا💕👩🏻‍🍼 ۸ ماهگی
سلام خانما من اومدم که از این روزا بنویسم
امروز روز دومی بود که دخترم بدنیا اومد و ما امروز مرخص شدیم و برگشتیم خونه ، تمام تلاشمو میکنم شیرم بیاد ولی خب چیز زیادی نمیاد چون هم خوب تغذیه نمیخورم هم درد دارم هم سزارینی بودم اما خداروشکر دخترم سینمو میگیره.
از نظر دکتر باید بگم لیلا قربانی بهترین و مهربونترین و با تجربه ترین بود بقدری این انسان انرژی مثبت بود که منی که وحشت از عمل و اتاق عمل داشتم اصلا ذره ای نترسیدم براحتی دخترم بدنیا اومد و بعد از اونم سختی و دردها شروع شد مخصوصا توی راه رفتن اول خیلی خیلی برای من سخت بود چون جون نداشتم واقعا بیمارستانمم آرام بود بنظرم بیمارستان خوبیه منتها برای هر چیزی باید هزینه پرداخت کرد و بجز شب اول دردی که توی نوشته های قبلتر دوستان در جریان هستن چقدر اذیت شدم با معاینه در صورتی که میگفتم سزارین هستم باقی موارد بیمارستان خوب بود
من در سی و هفت هفته و یک روز به دلیل خونریزی و من بنظر خودم بدلیل گاو بودم یکی از پرسنل که به خودش اجازه داد منو معاینه کنه افتادم روی خونریزی بیشتر و گفتن دهانه دو سامت باز شده ، یک هفته زودتر دخترمو بدنیا اوردم

تاریخ امروز 16/12/1402
مامان نخود فرنگی🥹🌱 مامان نخود فرنگی🥹🌱 ۲ ماهگی
تجربه من از سزارین توی بیمارستان پیوند با سورگل شهریور.
قبل از هر چیز اینو توی تاپیک قبلم هم گفتم هیچ وقت نمیتونیم به زایمان بگیم آسون و عالی بود.
کلا باید تحمل رو ببرین بالا .
اولین چالش سوند گذاشتنه. که خوب واقعا باید تحمل داشته باشین مثلا با وجود اینکه الکلی که قبلش اسپری میکنن خیلی میسوزه من خیلی اذیت نشدم ولی تخت کنارم تا ده دقیقه داشت مینالید. یعنی اگه آستانه تحملتون بالا باشه خیلی سخت نیست.
رفتار پرسنل بخش خیلی عالی بود کادر اتاق عمل هم همینطور . خصوصا دکتر بی حسی که قدم به قدم بهم توضیح میداد که چطور میخواد بی حسم کنه و در حین بیحسی ممکنه چقدر از عمل رو متوجه بشم.
از زمانی که میرید بخش میتونید یک همراه داشته باشید و بعد از زایمان علاوه بر همراه اجازه ورود شوهر رو هم میدن .
نکته منفی اتاق عمل هم این بود که امپول بی حسی اثر نکرد و وقتی دکتر اولین برش رو زد بدون هماهنگی من رو بیهوش کردن!
وقتی به هوش اومدم نمیدونستم کجام و ساعت چنده ! حتی نمیدونستم عمل شدم یا نه و خیلی بی حال تر از این بودم که بپرسم ..
خلاصه بعد از دو ساعت که اثر بیهوشی تقریبا رفته بود من رو بردن به اتاق و اونجا شوهرم و مادرم اومدن و اونجا تونستم بفهمم کجام و عمل،شدم یا نه🥲😂
از رسیدگی پرسنل اون قسمت راضی نبودم . خیلی طول نکشید که دردام شروع شد ده بار بهشون گفتیم تا اومدن یه شیاف گذاشتن و زیر اندازم رو عوض کردن . یعنی توی این مدت که من درد داشتم، لحظه تولد بچم رو از دست داده بودم ،بچم کنارم بود ولی نمیتونستم ببینمش واقعا از نظر روحی خیلی بهم فشار اورد🥲 خصوصا که تخت کنارم زایمانش طبیعی بود و خیلی راحت بچشو بغل گرفته بود و بهش شیر میداد.
ادامه‌شو توی تاپیک بعد مینویسم