۶ پاسخ

پسرتم ببر باخودت براش میوه ببر.بشیند بخورد.نان وپنیر.آب .اذیت نکندآنجا

منم دوتا بجه دارم و باردارم ‌ خانوادم دورن.هرشب مسجد میرم تا بجه ها با این محیط اشنا بشن.وقتی،یه دونه بجه داشتم خیلی خودمو محدود میکردم ک بزا بزرگ بشه بتونم ببرمش.انقد نبردم ک دومی رو دنیا اوردم.بعد دومی ام هی میگفتن دوتان نمیتونم.سختمه .بزا بزرگ بشه دومی بعد.من تو این چند سال اصلا،زندگی نکردم به امید روزی که اوضاع بهتر بشه.ولی در واقع همون روزایی رو باید زندگی میکردم .عمرم بود ک داشت میرفت.کم کم یاد گرفتم خودمم ک باید خودمو نجات بدم.شوهرم نمیتونه داعم منو حمایت کنه‌‌ مخصوصا بعد بارداری سومم ک ناخواسته ام بود فهمیدم تا خودم تغییر نکنم شرایط تغییر نمیکنه.هیچوقت قرار نیست همه چی طبق میل من پیش بره.زندگی برا خودش میچینه.منم ک تو این مسیر باید کارایی ک دوست دارنو بکنم.اینجوری از شوهر و بجه هامم زده نمیشم و اونا زنجیر نمیدونم برای دست و پام.نمیخوام نصیحتت کنم عزیزم.خواستم از تجربه ام بگم برات.

با تموم وجود درکت میکنم امان از شوهر بی درک که حال آدمو بهم میزنه

منم غریبم دلم خیلی گرفته تو این شبا واسه هم دعا کنیم 😭

کاملادرکت میکنم...

خانوادت ازت دورن ؟ خدابهت صبر بده سخته

سوال های مرتبط