خیلی بچه ها مادربودن سخته همتون الان حس من میفهمین من از وقتی حامله شدم همش توخونه بودم تااالان مثلا شوهرم گفت میخوام برم شیراز کاردارم بیا بریم. توهم دوستات ببین اومدیم دیشب محسن یهو افتاد پشتدگریه ک تو این دوماه. ندیدم اینجوری گریه کنه اصلا بچم هرکارمیکردم ک اروم نمیشد جیغ میزد دلش هم سفت شده. بود تارفتم قطره براش گرفتیم دادیم تاخوابید چقد من گریهدکردم وقتی شوهرم سرم داد میزد خیلی دلم شکستدچراکسی بیخوابیا غذانخوردنا دردایی ک میکشیم نمیبینه. گفتم باهاتون دردل کنم

خیلی سخته مادرشدن . من دیگه نه وقت دارم براخودم نه انرژی دارم برای خودم کاری کنم جوری داغونم که فقط خودم میدونم و هیچ جا هم جام نیس قبلا شاغل بودم الان گوشه نشین شدم . واقعا نمیدونم باید چیکارکنم . کولیک هم پدرمو دراورده توگوشم صدای جیغ میاد .

اتفاقا چون زیاد هستیم و توجه میکنیم‌ و آرامش رو بوجود میاریم وقتی چیزی بهم‌میخوره و سر جاش نیست مردا شروع میکنن چون ارامششون بهم خورده و متأسفانه نمیبینن که اون آرامش باعثش ما بودیم
سیستم زن اینجوریه گاهی خودش نمیدونه ولی نباشهخونه که هیچ دنیا بهم میریزه

چرا داد زد؟😐

خودم تنها اسباب کشی. کردیم وسابل چیدم خونه تمیزکردم مادرش فقط یکم اومد کمکم

عزیزم اصلا غصه نخور منم همینم
من دختری بودم ک هیچ کاری نمیکردم و بلد نبودم هنوزم زیاد ماهر نشدم و چون کار نکردم کندم ولی تحمل میکنم چاره ای نیس باید ب بچه رسید و حرف ها و داد ها و دعوا ها رو هم شنید

آره، خیلی مهمه که درک بشیم و همراهمون باشن ولی هیچ کس جای ما نبوده برای همین از دید خودشون می بینن همه چیو. درکت می کنم منم از وقتی نشستم تو خونه و همش استرسای مختلف بچه رو دارم کلا زندگی برام عوض شده

منم همینجوریم اصلا حال ندارم غذا بپزم همه چی ریخته دلم میخواد فقط بخوابم و استراحت کنم که نمیشه

عزیزم خوب مجبوریم تحمل کنیم و توی ای دوران نیاز به درک وتوجه همسرمون داریم