۲۳ پاسخ

اهمیت نمیدم کار خودم میکنم
ب کسی هیچ ربطی نداره
نهایتم بخام جواب بدم(ک نمیدم)میگم عزیزم من صلاح بچم بهتر میدونم🤷🏻‍♀️

خیلی ببخشید دهن بقیه رو که نمیشه بست، ولی تو کار خودتو بکن، به منم هی میگفتن شیر خودتو بده و فلان ، ولی من صلاح دیدم دخترم شیر خشک بخوره

اهمیت نده کار خودتو بکن. بگو دکتر گفته

مشکل منم هست عزیزم نگران نباش من کار خودمو میکنم درسته خیلی اذیت میشم ولی صلاح بچمو خودم میدونم

جواب نده.. جواب دور از حضور ابلغان خاموشیس

هرکسی ب من چیزی بگه حرف همیشگیم اینه، من مادرشم قبل هرکس اول من دلسوزشم وبفکرشم

سکوت کن ، بفهمن رو یچیز صعف داری بیچارت میکنن

بگو دکتر گفته خوب وزن نگرفته بهش شیر خشک بده از اونورم چون شبر خشک میخوره چون نفخ نکنه میگن پستونک بده بادهای معده اش خالی بشه

واااای منم تازه دخالتشون اینه مثلا من بچمو نیزارم تو مریر اروم تابش میدم خواهرش ازبنور مادرش داداشش وااااای نکن بچه میوفته چرا اینجوری تابش میدی واااای پاشو مواظب باش واااای اون بچه بدو بدو میکنه نخوووره بهش اییی سرش اذبته بابا من بچه دوممه اولی رو ک‌شما بزرگش نکردین ..الانم کفتم عصر بریم حرم ب شوهرم گفتم من با خانوادت نمیام بمن بی احترامی میشه انگار اونا بچمو از من بیشتر دوس دارن هی میگن اینکارو‌بکن نکن اعصاب نمیزارن برام ک گف محل نده کار خودتو بکن گفتم مگه دیوانم بیام هم اعصاب خودمو خورد کنم هم تورو اونشبم خواهرشوهرم بچه بغلم بود هی میکف وااای پاااش اذبته شوهرم گف تو دایه مهربونتر از مادر شدی خودش میدونه چیکار کنه امروز گفتم دلم نمیخواد ب خانوادت بی احترامی کنی نمیام ک راحت باشیم

من کلا چون زیاد پدر شوهرمو نمیبینم بچمم شیر مادر هم میخوره جلوشون شیر خشک نمیدم به بچه .هر چی هم میگه میگم باشه ولی کار خودمو میکنم چون اینا بحث کردن باهاشون فایده ای نداره .🙃

هرکی هرچی گفت بگو باشه حرف شما درسته باز کارخودتو بکن یه گوشت در باشه یکیش دروازه

روزای اول اطرافیان دخالت میکردن خیلی وااااضح و مستقیم گفتم من مامانشم من می‌دونم چی به صلاحشه روشی که من میگم باید بخوره بخواب تربیت بشه......اینارو گفتم شوک شدن و دهناشون بسته شد🤗

سیاست بکار ببر.
من خودم جلو بقیه وقتی بچه گشنشع هی میخام سینه بدم نمیگیره میگم نمیگیره نمیدونم چیکار کنم چن روزه همینه با قاشق میدم
اونا هم میگن وای جیگرتو خون کرده و چ جوری تحمل میکنی شیرخشک الن بهش بده گشنه نباشه🤣

یه جنگ جهانی با مادرشوهر راه انداختم واسه همین

تواوموربچه داری من باکسی شوخی ندارم چون سلامتی بچه برام مهمه ومن موظفم درقبال بچم ک صحیح وسلامت ومودب بزرگش کنم

من رک میگم کسی دلسوزترازمادرنیست کسی حق دخالت توبچه داری بقیه نداره
چون بارهاباشوخی وخنده این حرف زدم کسی ب خودش اجازه دخالت نمیده

من که خداروشکر دارم از شر همشون خلاص میشم

دقیقا مادر شوهر من میگ چرا شیرخشک میدی
منم برگشتم گفتم حرص چی میزنی نکنه پولشو تو میدی ب خودم مربوط شیر خشک میدم شما دخالت نکنید

هرکدوم حرف زدن با لبخند و آرامش بگو اینجوری ترجیح میدم ممنون

مشکل منم هست😭

بگو من اینجوری راحترم
بگو شما به بچه خودت نده عزیزم پستونک
من دوست دارم بچه پستونک بخوره

فقط بگو چشم .کار خودت رو بکن
بزار حرمت ها بمونه

اخخخخخ تف بهشون
خدالعنتشون کنه خانواده شوهر منم دخالت میکنه الان دیگه رابطه‌ای باهاشون ندارم که اذیت نشم شوهرم میگه بریم میگم الان بازم حرف وحدیث مفت میزنن این دفه جوابشونو میدم دیگه اعصاب دخالت ندارم هرطور راحتی

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
خانمها من علاوه بر مشکل با شوهرم با یه پدر شوهر و مادرشوهر پر رو هم تو یه ساختمونم انتظار دارن من هر دقیقه بچه رو ببرم پیششون آخه این خوبه زمانی که آدمو عذاب ندن پدرشوهرم به لباس بچه گیر میده که چرا این همه پوشوندی وقتی می‌خوابه بچه پتو میکشم روش میگه چرا رو بچه پتو کشیدی وقتی میخوام ببرم شیر بدم چرا زود زود به بچه شیر میدی شما بلد نیستی وقتی بچه گریه می‌کنه برای شیر پدر شوهرم یا مادرشوهرم بغلش میکنن که نزارن شیرش بدم که مثلا باهاش بازی کنن و بنظرسون اون موقع دل‌پیچه داره با اینکه من میدونم الان وقته شیرشه بچه بالا میاره پدر شوهرم میگه آخه اینمهه هم مگه به بچه شیر میدن با اینکه بچه ی من دو دقیقه بیشتر شیر نمیخوره ولی چون رفلاکس داره بالا میاره بچه رو هی دمر. رو سینه یا رو زمین میخوابونن تا دستاش رو میگیرن تا ببینن خودش رو می‌کشه بالا بخدا دارم دیونه میشم از دستشون هی خودمو به بی خیالی میزنم هی نمیشه چون تو یه ساختمونیمم نمیتونم بهونه بیارم نرم واقعا برام شدن دردسر مادرشوهرمم که همه چی دونه مثلا هر کاری دوست داره با بچه انجام میده هزار تا عکس میگیره برای همه می‌فرسته پستونک میفته زمین با اینکه بهش گفتم بشور بزار دهن بچه همینجوری می‌کنه دهن بچه به شیرش گیر میده چند بار به خاطر شرایط دخترم تصمیم گرفتم شیرخشک بهش بدم داشت منو می‌کشت اصلا یه وضعی به مادرشوهرم تا جایی اعتراض میکنم با اینکه اون تو کار خودشه ولی پدر شوهرم رو نمیتونم ولی واقعا دیگه نمیکشم