سلام مامانا خوبین... دیروز ظهر دم در هیئت وایساده بودیم یهو کتف دستام شروع کرد به گرفتن ولی خفیف بود یکم دستامو تکون دادم بعدش پشتم وشونه هام گرفت به دختر خالم گفتم یکم شونه هامو ماساژ بده ماساژ داد بدتر شدم احساس کردم نفسم بالا نمیاد خالم گفت چیشده گفتم نمیدونم فکرکنم قلنج کردم خالم ماساژم داد یهو بدنم خالی کرد دستام شل شد افتاد انگار فلج شدن
بی اختیار اشکام میومد منو نشوندن کلی ماساژ دادن مامانم گریه کرد خالم و اطرافیانم خیلی ترسیدن بچم آدرین انگار میفهمید بغل خواهرم بود به من نگاه میکرد بغض کرده بود به من نگاه میکرد بعداز چند دقیقه خوب شدم. وقتی باردار بودم چندباری اینجوری شده بودم فکرمیکردم چون ضعیف شدم بخاطر بارداریمه همسرم تو بارداریم همجا باهام میومد از ترسش هروقت هم میرفت سرکار منو میبرد خونه مامانم که تنها نباشم.بعداز زایمان تاحالا اینجوری نشده بودم تا دیروز... خواهر شوهر خالم بهم گفت این موضوع رو جدی بگیر برو دکتر مغز و اعصاب اسکن بده من همینجوری بودم بدنم یهو خالی میکرد اهمیت ندادم بعدش فهمیدم ام اس دارم
انقدر ترسیدم میگم نکنه ام اس داشته باشم😔 خدا رحم کرد آدرین بغلم نبود وگرنه طوری که دستام فلج شد آدرین از بغلم میفتاد.از دیشب هم بعضی وقتا پشتم گز گز میکنه ، کسی هست اینجوری باشه؟ خدانکرده زبونم لال کسی هست که ام اس داشته باشه این علائم رو داشته باشه میترسم برم دکتر واقعا ام اس باشه 😢

۹ پاسخ

نه عزیزم اصلا نگران نباش اون خانمم اشتباه کرده این حرفو زده ولی برو دکتر که مطمئن شی ممکنه کمبود کلسیمی چیزی داشته باشی بعد زایمان طبیعیه

حتما برو دکتر خیالت راحت باشه انشالله هیچی نیست

حتما برو دکتر محدثه جان
نگران نباش انشالله که چیزی نیست، این علائم صرفا ام اس نیست که

ایشالا ک چیزی نیس بد ب دلت راه نده ولی حتما پیگیری کن

ایشالله که چیزی نیست بد به دلت راه نده ولی دکترتو برو
یه دکتر قلب هم برو

عزیزم نگران نباش ب خودتم استرس نده بری دکتر خوب میشی

ایشالا ک چیزی نیس عزیزدلم بد ب دلت راه نده و وقتی هنوز خبری نیس الکی غصه نخور
اوقاتو برای خودتو همسرتو پسره نازت تلخ نکن
تو اولین فرصت ی دکتر خوب پیدا کن و برو چکاپ شو،شاید بدنت ضعیفه واقا

نمی‌دونم عزیزم خیلی ناراحت شدم ولی حتما پیگیری کن.

عزیزم الهی

عزیزم حتما یه نوبت بگیر برو دکتر چک بشی پشت گوش ننداز اصلا

سوال های مرتبط

مامان آدرین♡ مامان آدرین♡ ۱۱ ماهگی
خوشگلا ...
معذرت میخوام بابت سوالی که میپرسم🤦‍♀️
روش جلوگیری تو رابطه تون چیه؟؟؟
من و همسرم قبل از آدرین 7سال جلوگیری طبیعی داشتیم
بعدشم خودمون برای بچه دار شدن اقدام کردیم و خداروشکر آدرین رو باردار شدم
بعداز بدنیا اومدن آدرین هم جلوگیری طبیعی داشتیم تا هفته پیش...
که بیشتر از 10 تا از دوستان رو تو همین گهواره دیدم که روش جلوگیریشون طبیعی بوده وناخواسته باردار شدن... و واقعا چشمم ترسیده اصلا نمیتونم به این فکرکنم که تو این شرایط دوباره بخوام بچه دار بشم هم خودم واقعا تواناییشو ندارم هم اینکه دلم برای آدرین واقعا میسوزه ، دلم میخواد تمام وقتم رو صرف آدرین بکنم... به همسرم گفتم باید از کا.ند.وم استفاده کنی همسرم کلی مسخره ام کرد و بعدشم گفت بهم اعتماد نداری؟؟؟ تو این چندسال شده که یبارسوتی بدم؟ بهش گفتم بعداز زایمان رحم آمادست و خیلیا باردار میشن به زور راضیش کردم که از کا.ند.وم استفاده کنه خیالم راحت شد تا دیشب که
تاپیک یکی از دوستان رو دیدم که با استفاده از کا.ند.وم باردار شده...
حالم خیلی بد شد نمیدونم چیکارکنم از خوردن قرص هم بدم میاد سیستمم رو بهم میزنه. به همسرم اعتماد دارم تو این چندسال تاحالا سوتی نداده ولی واقعا چشمم ترسیده ... چیکار کنم دیگه میترسم از اینکه بخوام رابطه داشته باشم 😢
مامان آدرین♡ مامان آدرین♡ ۱۱ ماهگی
آدرین انقدر این روزا اذیت میکنه گریه میکنه نمیخوابه شیر نمیخوره عصبی شدم
دیشب سرش دادم بعدش بغلش کردم کلی گریه کردم به خودم فوش دادم 😔
وقتی دعواش کردم یاد روزی افتادم که وقتی بدنیا اومده بود چون بالا میاورد،تو بخش نوزادان بود توی تخت با ۳بچه یجا بود من رفتم ببینمش دیدم بچم خوابیده، بچه ای کنارش بود گریه میکرد با دستش میزد تو صورت آدرین منم گریه ام گرفت با پرستار میگفتم این بچه با دستش میزنه تو صورت پسرم😭 اونا میخندیدن میگفتن نترس دردش نمیاد گفتم ن دردش میاد بچم گناه داره 😔یکیشون گفت خب بغلش کن من گریه کردم گفتم میترسم از دستم بیفته اخه خیلی ضعیف بود همش ۲کیلو بود خودمم چون سزارین بودم خم بودم جون نداشتم ،همش حسرت میخورم کاش اون لحظه نمیترسیدم میتونستم بغلش کنم فقط تونستم یکم از اون بچه فاصله بدمش 😭 اونموقع بخاطر اینکه اون بچه میزد تو صورتش کلی غصه خوردم و گریه کردم حالا الان دعواش میکنم😭
نمیدونم چشه فقط از خدا میخوام زودتر خوب بشه و منم صبور تر بشم😔بمیرم برات قشنگم😭
مامان فاطمه حسنا مامان فاطمه حسنا ۱۶ ماهگی
اساس کشی کردیم دیروز سکم از وسایلا موند صبح اومدیم بقیشو جمع کنیم ببریم
من خیلی خابم میومد خابیدم مامانم با بچه ها بیدار موند
یهو با صدای ضربه به زمین و صدای جیغ مامانم بیدار شدم دیدم مامانم خورده زمین جیغ میزنه
نگو کارتون که جلو در اتاق بوده داشته از اتاق میومده بیرون پاش گیر‌کرده افتادت زمین
اخه اون صدای وحشتناک اومد فکر کردم سرش خورده
بیار شدم بدو بدو رفتم سمتش یکم سعی کرد بلند شد یهو چشماش رفت
گفتم دیگه رفت😭😭😭
اونقدر جیغ زدم صابخونه رو صدا زدم اومد بالا
اونقدررررر جیغ زدم اخر چشماش وا شد سرشو همش تکون میداد میگفت چیه چیه
بعد دوباره رفت چشمش
اونقدررر ترسیدم😭💔
بیشتر جیغ زدم بیدار شد
زنگ زدم امبولانس گفتم بعد چند دیقه اومد قبلش که بیاد اب قند دادیم مامانم گفت نمیخاد بگی بیان خوبم گفتم نت بزار بیان گریه میکرد میگفت من رقتم اون دنیا تو که جیغ زدی برگشتم میگ قشنگ میدیم دارم یجایی راه میرم عین دهات بود
امبولتنس اومد فشارشو گرفت گفت خیلی کمه فشارت دراز بکش شوهرم اومد گفتن برو ابمیوه بگیر
علان سرپا شدت ولی دست راستش خیلی باد کرده سیاه شده ولی میتونه یکم تکون بده یعنی معلومه نشکسته
خدا بهمون رحم کرد😞💔