تجربه زایمان
بسملا رفتم مطب گفت صدای قلبش ضعیفه برو ان اس تی رفتم گفت خوب نیست باید سزارین کنی
رفتم اتاق عمل با کلی استرس که صبحانه خوردم وبعدشم از تو ریکاوری ضربانم رفت بالا تا آخر شب تو ریکاوری بودم تا شرایطم بهتر بشه بعدم رفتم زایشگاه تو بخش نبردنم تا تحت کنترل باشم صبحم مرخص شدم خلاصه نه همراه داشتم نه بچمو درست دیدم
دوست نداشتم بگم چون ممکنه استرس بگیرین خیلیا اومدن وراحت زایمان کردن ومن فقط مشکل برام پیش اومد خلاصه بگم استرس اصلا نداشته باشین ععامل این بلاهای منم استرسم بود
تا حالاش که خوب بوده دو روز اول کاملا قابل کنترل با دوتا شیاف حتی
پرستارای بیمارستانم عالی بودن
تامام ❤

۱۰ پاسخ

منم از استرس فشارم رفته بود بالا همونجا تو زایشگاه موندم هیشکی پیشم نبود بچمم در حد پنج دیقه اونم دیگه شب بود آوردن دیدم ینی داشتم دیوونه میشدم
حالا شما حق داشتی استرس بگیری چون یهویی شده من مثه خر از اتاق عمل ترسیدم😂😂😂

منم دکترم انصاری .. دوس ندارم یهویی بکه برو برا زایمان.. ولی اینجور ک پیداست ب همه گفته

چ یهویی سر و تهش تموم شد

چشمت روشن عزیزم
هر کدوممون یه مدل سختی داشتیم ک اون یکی نداشته
دیگه اینم بهای مادرشدنمونه
ان شالله زود حال روحی و جسمیت خوب بشه
بهت قول میدم چند وقت دیگه اصلا یادت نیاد بارداریت چطور بوده و چطور زایمان کردی

یعنی ب تایم ملاقاتم نرسیدی
بگردممم🥲🥲🥲🥲

مبارکه عزیزم کدوم بیمارستان و کدوم دکتر

کدوم ببمارستان

مبارک باشه عزیزم.ایشالا که زودتر خوب بشی مشکلی نباشه برات.منم تقریبا سرایط شما را دارم.و پر از استرس😢

مبارکه عزیزم 😍❤️❤️❤️

مبارک باشه عزیزم
چند هفته زایمان کردی

مقالات مرتبط

مراقبت‌های پس از زایمان سزارین
مراقبت‌های پس از زایمان سزارین
سرگرمی موثر در کاهش استرس
13 سرگرمی موثر در کاهش استرس و اضطراب

سوال های مرتبط

مامان بارانا مامان بارانا ۳ ماهگی
تجربه سزارین بیمارستان نیکان.

۵ روز پیش ۳۸ هفته سزارین شدم و صبح رفتم بیمارستان کارای بستری رو انجام دادیم و بعدش از همسرم جدا شدم رفتم لباس پوشیدم و یه تست ان اس تی ازم گرفتن و بعد انژوکت و سرم رو وصل کردن و بردنم اتاق عمل.
اتاق عمل بی حسم کردن ولی چون خیلی استرس و ترس داشتم بیهوشم کردن و بچمو تو اتاق عمل ندیدم . وقتی بیدار شدم ریکاوری بودم که ماما اومد بالا سرم و پسرم رو گذاشت تماس پوستی برقرار کردیم
و بعدش پسرمو بردن چکاب کنن و اومدن واسه فشار رحم
از این قسمت فشار رحم خیلی میترسیدم که تو ریکاوری ۳ بار فشارم دادن درد خیلی بدی داشت. ولی تحمل کردم. ماما گفت بخاطر خودت باید انجام بدیم. دکترمم تو اتاق عمل فشار داد ولی بازم ریکاوری تکرار کردن.
تقریبا ۲ ساعت ریکاوری بودم بعد بردنم بخش.
حالم خوب بود و درد با شیاف قابل کنترل بود کاملا‌
برای من اولین راه رفتن اونقدری سخت نبود و در کل زیاد راه رفتم چون میگن بهتر میشی هرجی بیشتر راه بری.
و در کل همه دردا قابل کنترل بود با دیدن نی نی همه چی یادم رفت
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان mahva👶🏻 مامان mahva👶🏻 ۴ ماهگی
تجربه زایمان
من دقیقا 35 هفته بودم که دکترم منو فرستاد زایشگاه تا تست امنیوشور بدم ساعت 8 شب رفتم اخرین سونوم رو که دکتر زایشگاه دید گفت باید سریع بستری بشی تا صبح ان اس تی بهت وصل باشه اگ خوب نباشه باید زایمان کنی خلاصه تا صبح نوار قلب گرفتن خوب بود صبح فرستادنم بخش دو روز بخش بودم دوباره سونو کردن متخصص دید گفت باید تا 37هفته اینجا تحت نظر باشی تا 37هفته زایمان کنی بخاطر iujr منم موندم 37هفته که شدم ساعت 10 بردم اتاق زایمان طبیعی معاینه کردن یه سانت بودم سرم و امپول فشار رو شروع کردن ساعت 2 بردن به دهانه رحمم سوند زدن که دهانه رحم باز بشه بعد اون خونریزی کردم 2سانت شدم دیگ هی دوز سرم بردن بالا تا 12 شب 2سانت بیشتر نشدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان سودا مامان سودا روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین 2#
رسیدیم. بیمارستان من خیلی استرس داشتم. رفتم. بلوک. زایمان رفتم. پذیرش مدارک رو. دادم. و گفت برو دراز بکش بیام انقباض هاتو. چک. کنم رفتم. دراز کشیدم گفت هروقت شکمت سفت شد بهم بگو من ساعت بگیرم دیگه دید خیلی تند تند شکمم مگیده و درد دارم گفت شلوار تو. دربیار معانیه کنم معاینه کرد گفت یک سانت باز شده رفت زنگ زد به دکتر بخش بالا باهم حرف که زدن قط کرد گفت لباستو. غوض کن میری اتاق عمل منم که استرس گرفته بود سریع دو تا پرستار اومدن کمک لباس عوض کردن سوند وصل کردن واسه سرم هم وصل کرد دیگه خلاصه رفیتم رو ویلچر برفتیم اتاق عمل.......
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان لیا جانم😍 مامان لیا جانم😍 ۵ ماهگی
سلام مامانا
تجربه ی زایمانمو اومدم بگم براتون
من قرار بود ۳۱ اردیبهشت زایمان کنم سزارین
ولی چون دیابت داشتم سونو ان اس تی دادم دکتر روز ۲۷ گفت باید سزارین بشی
صبح ۲۷ رفتم بیمارستان نیکان غرب
کارامو کردم و بستری شدم
من از اول چون میترسیدم از سوند به دکترم گفته بودم برام تو بی حسی بزنه سوندو
رفتم اتاق عمل و آمپول بی حسی از کمرو زدن برام نمی‌دونم بگم چه حسیه امپوله درد نداره ولی انگار یخ می‌کنه ستون فقرات یکم حس عجیبی داره و قابل تحمل
بعد اون گفتن که دراز بکشم و امادگیه اینو داشته باشم که پاهام داغ میشه و سنگین
پاهام داغ شد ولی دکتر گفت قرار نیست که هیچیو نفهمم فقط حس دردو نمی‌فهمم ولی میفهمم که شکممو فشار میدن و فشار میاد به بدنم
بی حس که شدم سوندو زدن و شروع کردن
حدودا بعد ۱۰ دقه صدای بچمو شنیدم و برام یه آمپول زدن تو انژیوم که دکتر گفت حس خواب میگیری
بعد بردنم تو ریکاوری حس لرز داشتم ولی زیاد طول نکشید.بهم آمپول زدن لرزم افتاد
یکم موندم تو ریکاوری بعدم رفتم بخش
بقیشو تو بعدی میگم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان آواز مامان آواز ۱ ماهگی
سلام خانومها دختر منم دیروز تو ۳۹ هفته و ۴ روز بدنیا اومد
اومدم از تجربه ام بگم شاید بدرد کسی بخوره
بخش اول
من چهاردهم شب با حس سرماخوردگی رفتم بیمارستان تو اورژانس گفتن‌ فشارت بالاست باید ان اس تی بدی دادم در نهایت دکتر اورژانس گفت با توجه به هفته حاملگی حس بیماری و فشار بالا باید بستری بشی ختم بارداری بدیم
من چون خودم طبیعی میخواستم دکترم گفت بمون تا ۴۰ هفته ۴ روز اگه نیومد با آمپول فشار میاریم
خلاصه دکتر خودمو اورژانس دیدم گفت فدا سرت امشب فقط تحت نظری راحت بخواب تا فردا صبح میایم سراغت آمپول و اینا بهت میدیم که زایمان شروع بشه
تو زایشگاه با دو سانت پذیرش شدم ساعت ۱۲ شب اتاق لیبر خصوصی خوابیدم زیر دستگاه ان اس تی
اومدن چک کردن گفتن اگه انقباض منظم باشه با فشار بالا برات ماما همراه خبر میکنیم منم خوشحال از اینکه دارم میخوابم راحت با لبخند و بدون استرس دراز کشیدم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 💙🐣رادمهر🐣💙 مامان 💙🐣رادمهر🐣💙 ۴ ماهگی
🌺تجربه سزارین 🌺


امروز پنجمین روزی که از سزارینم میگذره شرایط یکم اوکی شده گفتم تجربمو بگم شاید به درد خیلیا بخوره .⁦♥️⁩
پارت اول😅
دوستان من سزارین اختیاری انتخاب کرده بودم ولی خب خیلی دو دل میشدم اینجا نظرات و می‌خوندم .
هفته ی سی و هفت رفتم پیش دکترم که ویزیت شم گفت ضربان قلب بچه مشکل داره و شکمت خیلییییی انقباض داره سریع برو زایشگاه .
منم رفتم آن است تی دادم گفتن باید سزارین اورژانسی بشی.....
خلاصه که شرایط جوری پیش رفت که نه سزارین انتخابی شدم نه طبیعی😐
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان ارسلان 💙 مامان ارسلان 💙 ۱ ماهگی
پارت ۵:

بعدش گفتن که دکتر گفته حالا که انقباض داری بری اتاق عمل بهم وسیله دادن خوب این کار شون که اون موقع نگفتن مشکل از چی بوده این بود که من اصلا استرس نداشتم به شدت خوشحال بودم فقط تنها ناراحتیم این بود که همسرم ندیدم و آماده نبودم اونطور که دلم میخواست ولی کلی ذوق داشتم این باعث می‌شد که تازه به همه اونایی که قرار بود به من عمل بشن استرس داشتن دلداری بدم

خلاصه آماده شدم بعد خدافطی به همسرم رفتم اتاق عمل اونجا ام یه ماما فوق العاده بود اصلا نداشت استرس بکشم راحت رفتم خوابیدم رو تخت دکتر اومد با کلی شوخی خوابیدم رو تخت تا آخرین لحظه قبل بیهوشی داشتم با کادر اتاق عمل شوخی میکردم (عمل من با بیهوشی بود و اینکه سوند خداروشکر تو بیهوشی بهم زدن پس تجربه اون ندارم براتون بگم)
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نورا مامان نورا ۴ ماهگی
اومدم از روز زایمانم براتون بگم البته با تاخیر
اولاش به روال بود تا ان اس تی گرفتن گفتن دردات شروع شده
زود برو بلوک زایمان تا آماده عمل بشی
از شانس من تخت ها پر بود توی یه اتاق بهم انژیکت وصل کردن دستگاه ان اس تی دو ساعت زیر دستگاه بودم
میومدن سر میزدن دستگاه رو نگاه میکردن میگفتن تو که درد نداری
چرا نوار قلب قبلی درد نشون داده خلاصه با هزار مکافات سوند وصل کردن ساعت ۴ و ۴۰ به اتاق عمل رفتم از شب ساعت ۱۲چیزی نخورده بودم از ضعف کل بدنم میلرزید تا داخل انژیکت چند تا سروم وآمپول زدن بهتر شدم دختر ۴ و۵۵ دقیقه بعد از ظهر به دنیا اومد حس خیلی عالی بود ان شالله خدا دامن همه ی مادرایی که چشم انتظار بچه هستن سبز بشه
در حین عمل دکترم گفت که چسبندگی مثانه شدیدی داری که عمل اونم برام انجام داد به خاطر اون عملم طول کشید تو ریکاوری به دخترم شیر دادم به کمک پرستار وبعد از مدتی به بخش منتقلم کردن
ولی واقعا بعد از رفتن بی حسی درد زیادی داشتم به خاطر دوتا عمل
دکترم گفته بود باید سوند ۲۴ ساعت بهم وصل باشه
ادامه👇👇
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مسیحا و کیاشا مامان مسیحا و کیاشا ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت سه
البته بگم که با درد رفته بودم بیمارستان بعد معاینه گفت سه سانت دهانه رحم باز شده و تو ان اس تی هم انقباض نشون داد سریع بستری کردن و کارای اولیه انجام دادن تو اتاق عمل همه خیلی خوب بودن و مهربون موقع زدن بی حسی خیلی اضطراب داشتم وقتی بی حسی زدن دردش خیلی کم بود اما متاسفانه بی حس نشدم و مجبور شدن دوباره بزنن ولی این دفعه دستمو گرفتن و کلی حرف زدن باهام تا آروم شم موقع بدنیا اومدن نی نی یه فشار شدید حس کردم تو قسمت سینم بعدم یهو سبک شدم هیچ دردی نداشتم ولی بیرون اومدنشو حس کردم
تو ریکاوری یکم لرز داشتم ولی قابل تحمل بود نذاشتم دارو بزنن از ریکاوری که آوردنم بیرون دردام شروع شد خیلیییییی شدید بود پاهام کمرم و شکمم به شدت درد داشت با شیاف هم آروم نشد اولش ولی به مرور بهتر شدم و خدارو شکر بعد ۲۴ ساعت مرخص شدم آقا کیاشا تو روز ۴ شهریور تو ۳۷ هفته و ۴ روز بدنیا اومد 😍
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان حلما و هلنا مامان حلما و هلنا روزهای ابتدایی تولد
داستان زایمان من 1
یک هفته ای بود صورت قرمزشده بود کمر درد داشتم شکم سفت میشد و همون چند ثانیه نفسم بالا نمی اومد برای دکترم نوبت گرفت روز چهارشنبه اماده شدم برم که منشی زنگ زد فردا بیاین امروز خانم دکتر نیست پنج شنبه شد و رفتم تو راه گفتم اول برم زایشگاه ان اس تی بردارم بعد برم پیش دکتر چون خودش آزاد میگرفت رفتم ان اس تی برداشتم ولی انقباض و درد نداشتم تازه امروز شده بودم 36هفته رفتم پیش دکترم اونم ان اس تی برداشت ولی چیزی نبود گفت شکمم وقتی سفت شد بهم بگی اونجوری که شدم بهش گفتم گفت انقباضه برو بستری شو 24ساعت اگه با دارو خوب نشدی سزارینت کنم من رفتم زایشگاه و شوهرمو فرستادم شهرمون بره دنبال مامانم تو زایشگاه ماما گفت بیا دوباره ان اس تی بگیر دید چیزی نشون نمیده باهام دعوا کرد که چرا میخوای بستری بشی مگه بچه رو توی 36به دنیا میارن منم گفتم خانم دکتر گفته رفت زنگ زد دکترم دکترم گفت 3ساعت زایشگاه باشه بعد ببرین بخش من رو بردن تو یک اتاق ازمایش گرفتن امپول ریه زدن و ان اس تی رو دوباره وصل کردن یهو دیدم من که دردم گرفته شکمم یک دردی میگرفت و ول میکرد ماما اومد برگه رو دید گفت اوه چ انقباضی داری تو بیست دقیقه 3تاانقباض رفت زنگ زد به دکترم یهو دیدم اومدن با سوند که سریع باید بری اتاق عمل سزارین اورژانسی شوهرمم و مامانم هنوز نرسیده بودن و من غصه لباس برای بچم میخوردم خلاصه که سریع رفتم اتاق عمل بااین اینکه از بی حسی میترسیدم منو بی حس کردن و دخترم به دنیا اومد دکترم گفت چون سابقه پارگی رحم داشتی با این انقباضه ممکن بوده رحمت پاره بشه و جون خودتو دخترت به خطر بیفته و اینحوری شد که دخترم 17روز زودتر به دنیا اومد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آريا مامان آريا ۵ ماهگی
خداروشکر بالاخره منم کوچولوم رو بغل گرفتم😍
دیروز 40 هفته کامل بودم دو روز بود حرکاتش به شدت کم شده بود. بعد از ظهر رفتم بیمارستان ان اس تی گرفتن فک کنم زیاد خوب نبود. رفتم سونو اورژانسی گفتن حرکت نمیکنه وزنش رفته بالا. رفتم بیمارستان بستری کردن یه ساعت ان اس تی وصل بود بهم ضربان قلبش به شدت کم بود. دیگ 9 رفتم اتاق عمل ساعت 9.10 دقیقه پسرم دنیا اومد تا یه ربع 10 بخیه اینا طول کشید. تا 10 و نیم ریکاوری بودم اولش لرزش داشتم سردم نبود فقط داشتم میلرزیدم تا اومدم اتاق اروم شدم لباسم رو عوص کردن بچه رو شیر دادم😍. خداروشکر حالم خیلی خیلی خوب بود و هست زیاد درد انچنانی نکشیدم
فقط حتما پمپ درد بگیرین خیلی تاثیر داره
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان پسرکای اسفندی مامان پسرکای اسفندی ۸ ماهگی
بچها من زایمان کردم 😅🫠 و دارم بچه داری میکنم تو اتاق بیمارستان 😅🫢
درکل بگم کلا سزارین خیلی خوب و راحتی داشتم تا ریکاوری ، که اومدن شکممو فشار دادن ، مثه چی گریه کردم 😂
مشاهده ۱۲۳ پاسخ دیگر
مامان دایان 💙👶 مامان دایان 💙👶 ۷ ماهگی
پارت دوم
بعد عمل بردنم تو ریکاوری و بچه رو آوردن بهش شیر دادن من پسرم رو دیدم گریم گرفت از خوشحالی بخش شیر دادن و بعد چند دقیقه بردنم بخش و خانوادم دم در اتاق عمل بودن دیدمشون و منو بردن داخل اتاق اصلانم شکمم رو فشار ندادن بعدش کم کم دردام شروع میشد که همش میومدن برام شیاف میزاشتن و آمپول و سرم مسکن بهم میزدن و دردا قابل تحمل بود ۸ و نیم زایمان کردم بعد ۸ ساعت بهم اجازه دادن مایعات بخورم و روز بعدش صبح اومدن سوند رو در آوردن و بهم گفتن باید راه بری و یواش یواش با کمک همسرم راه رفتم یکمی سخت بود به ده دقیقه راه رفتم و شکمم کار کرد دکترم که اومد مرخصم کرد و اومدم خونه میخاستم بگم دردای سزارین قابل تحمله اگه دکترتون و بیمارستانی که میرین خوب باشه اصلا استرس زایمان رو نداشته باشین تموم این چیزا با اومدن بچه شیرین میشه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان نیهان مامان نیهان روزهای ابتدایی تولد
امروز خیلی بهم استرس وارد شد بچه ها گفتن انقباض داری تو ان اس تی گفتن قلبش یهو افت داشته رفتم سونو کلی ان اس تی دیگه دادم اخر گفتن برو استراحت کن مایعات بخور که زود زایمان نکنی
خیلی حس بدی داشتم اصلا استرس گرفته بودم
الان بچم به دنیا بیاد میره دستگاه؟؟
کی تو ۳۶ هفته زایمان کرده؟
مشاهده ۶ پاسخ دیگر