۵ پاسخ

خواهر تنها نیستی ما چند تا عروسک میاریم کنارش نوبتی پمپرز عوض میکنیم
واسه لباس هم با همون لباس خونگی سوار ماشین میشیم به مقصد رسیدیم عوض میکنیم
تازگیا جلو آیینه مو شونه میکنیم میبندیم کمتر اذیت میکنه، آیینه امتحان کن جواب میده

دختر منم همینجوریه یه مدته پسر عموش لباسش میده بالا اینم یاد گرفته بود میخام شلوار پاش کنم نمیزاره میگم ببین مامان الان مهدی (پسرعموشه)میاد نباید پاهات ببینه میزاره پاش کنم😂

عزیزم الان حرف حالیش میشه بهش بگو عیبه نگاه من و بابایی بکن لباس تنمونه نگاه فلان بکن لباس تنشه دختر منم اینجوری بود بهش گفتم عیبه الان تا میخوام لباسشو عوض کنم خودشو جم میکنه میگه لباس لباس مامانی عیبه

چه جوراب های خوشگلی 😃😃

دخترمنم اینشکلیه

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
دخترم بعد از این مریضیش تبدیل شده به لجباز ترین بچه ای که میتونستم تصور کنم
بچه ای که شیشه شیرش رو قایم میکردم نبینه و شیر نخواد حالا براش میخوام درست کنم میاد جیغ میزنه گریه میکنه شیشه و شیرخشک رو از دستم میگیره میبره میذاره سر جاش
سفره میارم پهن میکنم وسیله میارم روش با گریه بدو بدو میاد که بَه بَه نههههه به به نهههه وسایل سفره رو برمیگردونه آشپرخونه سفره رو جمع میکنه گوله میکنه میاره میزنه تو کابینت . همه اینکارا رو هم با گریه شدید میکنه .
بچه ای که عاشق دَدَ بود الان میگم بریم دد با گریهههه دد نهههه ددنهههه
میخوام پوشکش رو عوض کنم وای یا خدااا جیغ گریه دادو بیداد فرارررر
لباساش رو عمرراااا نمیذاره عوض کنم اگه موفق بشم در بیارم دیگه بعدی رو ابداااا نمیتونم تنش کنم الان یعنی باور کنید سه روزه یه حوله میپیچه دور خودش شب و روز لخخخت مادرزاد میخوابه بعد وقتی خوابش میبره من اروم اروم تو خواب پوشکش میکنم لباس تنش میکنم فقط فقط میگه بغلم کن سرشو بذاره رو شونم و راه ببرمش همین نیم ساعت یک ساعت میگه راهم ببر عاشق تاب بود میگفتم خدایا چجوری تابو از سرش بندازم الان میگم برو تاب فقططط گریه میکنه وای قطره خوردناشو بگوووو قبلا قشنگ اهن و مولتی میخورد الان هر تررررفندی فکر کنی زدم تشویق ترغیب تنبیه هرچی اصلا رضایت نمیده من نمیدونم واقعا این منم که اینقدر صبور شدم؟... از خودم واقعا همچین صبری رو تصور نمیکردم