تجربه زایمان پارت۴:
سوند اصلا درد نداشت سریع تموم شد بیخود غولش کردن لباس اتاق عمل پوشوندنم و بردنم سمت اتاق عمل دلیل اورژانسی شدنمم این بودکه بند ناف زیر سر بچه بود تا تغییر موقعیت میدادم سر بچه میفتاده رو بندناف و خونرسانی کم میشده و ضربان افت میکرده،دیگه کارا خدابود که دکترم به دلش افتاده بود پیامم بده که برم وگرنه بچم از دست میرفت،۱۰ونیم که رفتم اتاق عمل ۱۲ونیم توبخش بودم بیهوشی کاملم کردن ازمم اصن نپرسیدن بیحسی میخوام یا بیهوشی فقط تواون همهمه بازار یهو یادم افتاد بگم پمپ دردمیخوام که همراهم سریع خرید و اومد،اتاق عمل جوش سنگین بود اولش ترسیدم ولی اون ارامشی که دکترم بهم میداد ارومم میکرد سریع هم بیهوشم کردن که عالی بود زیادتو جو قرارنگرفتم چون یکم دیگ ادامه دارمیشد از ترس غش میکردم،بعد زایمان هم باپمپ درد دردام خیلی ارومتر میشد حتما بگیرین شبش هم اومدن سوندو دراوردن گفتن راه برو خیلی درد داشت به شدت یعنی اگه خرما نبرده بودم بخورم از درد و ضعف میفتادم و فشارم میفتاد،ولی خداروشکر بقیه چیزا اوکی بود و به خیر گذشت بیمارستان هم خوب بود مدام اموزش شیردهی و چک میکردن بچه شیرخورده یا ن و وایه خورد و خوراک و نگهداری شیر و همه چی توضیح دادن بیمارستانم زهرای مرضیه بود دکترمم لیلا هاشمی که فرشته ی به تمام معناست

۱۳ پاسخ

من بیمارستان منتظری نجف اباد زایمان کردم،از هرکی بپرسی میگن کشتار گاهه ولی تمام مراقبت ها و حواس جمعی و برخورد عالی که شما و خیلیا تعریف میکنن رو من اونجا تجربه کردم،سزارین شدم و شکر خدا خوب بود و هزینه شم که رایگان بود

چه جوری نوبت بگیرم از این دکتر ؟ زیر میزی میگیره ؟ از ایناس که خیلی به طبیعی اصرار ذاره یا نه ؟ بیمارستان راضی بودی از پرسنل و خدمات تمیزی واینا ؟ هزینه ات چقد سذ

سلام چند سانتی باز شدی که رفتی سز اجباری ...
آخه من تا ۸ سانتی رفتم برای سز اجباری

بیمارستان پمپ درد بهت داد یا رفتی خریدی

خداروشکربخیرگذشت وپسرگلت صحیح وسالمه قدمش پرخیر ونور

عزیزم تبریک میگم😍
خداروشکر که پسرتو سالم بغل کردی ❤️🍃

عزیزم پمپ درد هزینه اش چقدر میشه؟
و اینکه فقط واسه سزارین میشه استفاده کرد یا واسه طبیعی هم پمپ. درد استفاده میکنن؟؟

من پمپ درد نداشتم دردی ام نداشتم اومدم خونه دردام شروع شد

فقط یه سوال شما که سز اورژانسی شدی وقتی ناشتا نبودی چطوری بیهوش کامل کردن؟

مبارکه عزیزم🌱🥰
خانم دکتر فقط بیمارستان مریض ویزیت میکنند؟

من ب جات استرس گرفتم
خداروشکرقدمش پرخیر

ممنون از توضیحات ات خیلی خوب که کسایی که تجربه دارن میان توضیح میدن تا ما یکم از استرس مون کم بشه

تبریک میگم عزیزم
چه خوب که تجربه تو با جزییات نوشتی❤️😍

سوال های مرتبط

مامان مهوا🌝🌛 مامان مهوا🌝🌛 ۱ ماهگی
پارت دو
همونجا کنار اون پرستار بداخلاق یه بهیار خیلی مهربون همونجا بود که فهمیدم هم سن خودمه ،کلی هم هوامد داشت تو تمام مراحل سونو و اینا دستمو گرفته بود و بهم میگفت نترسم و درد نداره واقعا ازش ممنونم همونجا واسم یه سرم بیزاکول زدن و اس ان تی گرفتن .حدود ساعت نه بود که اومدن منو ببرن اتاق عمل ،خوش شانسی زیادی که داشتم این بود که اون شب فقط من بودم که عمل داشتم و دکترم مریض دیگه ای نداشت و کلا دکتر من صبح ها عمل میکنه و اون شب هم به پرسنل اتاق عمل گفته بود که من اورژانسیم 🫢
توی مسیر اتاق عمل خیلی فضا شاد بود و ماما که باهام بود همون بهیاره همش میگفتن الکی بگو درد دارم و انقدر چهرت بشاش و ضایع نباشه و در کل استرس کمی داشتم...دیگه رسیدیم به در اتاق عمل و لحظه دروغ گفتن بود .دوتا خانوم که بعد فهمیدم یکیشون دکتر بیهوشی بود اومدن حالمو پرسیدم و اینکه درد دارم یا ن پرسیدم که من الکی گفتم اره و اینا.خلاصه رفتم توی اتاق عمل و هنوز نشتی سوند رو داشتم ...روی تخت نشستم که واسم بی حسی بزنن..
بارداری زایمان
مامان پسرم دایان💙 مامان پسرم دایان💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱:من دقیقا۳۷هفته بودم دنبال کارای سز اختیاری که رفتم پیش دکترم که گفت آب دور بچه خیلی زیاد شده هر لحظه ممکنه پاره بشه ولی حتی نیم سانت هم باز نبودم...دقیقا ۳۸پر که شد بستریم کردواینم بگم بیمارستان بنت الهدی بودم که از نظر رسیدگی عالی بودن .معاینه هم شدم سه بار ...بااینکه سز بودم بلاخره کارامو کردن که منو ببرن اتاق عمل ودروغ چرا بااینکه ۳باررفته بودم اتاق عمل بازم میترسیدم ولی تا متخصص بیهوشی اومد باهام صحبت کرد آروم شدم اینم بگم اون حسی اصلاااا درد نداره فقط استرس داره وگرنه درد سوندبرام خیلی بیشتر بود ،امپول رو که زد پاهام مورمور شد و کمکم کرد درازکشیدم وپرده رو کشیدن ولی من فشارم رفت بالاوشروع کردم به بالا آوردن که سریع هم فشارم هم حالت تهوعمو کنترل کردن و آروم شدم و ده دقیقه نگذشت صدای بچه رو شنیدم هرچی بگم از دکترم کم گفتم اولین بلند شدن بعد عمل هم سخته هم دردناک.زایمان بدون درد نمیشه ولی همه اینا می ارزه به وجود بچه.انشااله هرکس بچه میخاد خدا زودتر بهش بده تا حس مادرشدن رو تجربه کنه
مامان حنا مامان حنا ۱ ماهگی
#تجربه زایمان ۳
پرستار کمک داد خوابیدم روتخت اتاق عمل بعدبهم سوند وصل کردن که درد نداشت ولی حس سوزش زیادی داشت بعد چدکتر بیهوشی اومد آمپول ها بی حسی زد تو کمرم درد خیلی کمی داشت و قابل تحمل کمکم دادن خوابیدم بعد دستگاها بهم وصل کردن یه پرده وصل کردن جلو من دکترمم اومد
دیگه ساعت شده بود ۱و ربع
بخاطر سردرد شدید که داشتم حالت تهوع هم گرفته بودم شروع کردم بالا آوردن پرستار بنده خدا ظرف گذاشته بود کنار صورتم منم حالم بعد میشد دیگه شده بود ساعت۱ونیم شنیدم دکتر داشت به پرستارها می‌گفت چند نفرصدا کنید بیان کمک که بچه گیر کرده دیدم چند نفر سریع اومدن تو اتاق دستکش پوشیدن اومدن بالا سرمن و جوری بدنم تکون میدادن که بچه در بیارن که هر لحظه میگفتم از رو تخت الان میوفتم پایین اینقدر جوش و استرس بچه رو که داشتم حد نداشت بچه رو درآوردن ولی جیغ نزد دیگه سریع دکتر بیهوشی اومد نفهمیدم با بچه چیکار کرد که شروع کرد به جیغ زدن ولی خودم بیهوش کردن دیگه وقتی چشم باز کردم ساعت۲بود انتقالم دادن ریکاوری
مامان ارتین👶 مامان ارتین👶 ۹ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربم بگم از سزارین یهویی که تو ۳۷هفته شدم بگم بخاطر فشارام مجبور شدم یک هفته زودتر زایمان کنم منیکم رفتم بیمارستان برای سزارین تا اومدن چک کنن بچه رو نوار قلب بگیرن من درد زایمانم شروع شد از همون لحظه میگرفتو ول میکرد کمرم خیلی درد داشتم به این فکر میکردم اونایی که طبیعی میارن چطوری تحمل میکنن چون من همون درد اولم حالم خیلی بد شده بود دکترم زنگ زده بود گفته بود معاینش کنید دهنه رحمم باز شده بود دکتر سریع گفت اماده کنیدش برای اتاق عمل 😂از شانس من اومدن سوند وصل کنن اولی وصل کردن سوراخ بود دومی یکم اذیت شدم تا وصل کنن منو بردن رو تختم تا اتاق عمل خالی بشه من برم عمل یهو دیدم یهو یچی ریخت اندازه نصف استکان فکردم سوند باز شده دسشوییم ریخته اما کیسه ابم پاره شده بود خلاصه رفتم برای عمل من بیهوشی کامل میخاستم اما بخاطر بچه گفتن بیحسی سه چهار بار امپول زدن اما بخاطر ورمی که داشتم به نخا نمیخوردو مجبور شدن بیهوشم کنن سریع بیشهوش شدم وقتی چشمو باز کردم درد داشتم اما اونقد نبود سریع پمپ دردو وصل کردن اومدن معاینه کنه پرستاره شکممو فشار بده از دردی که داشتم نزاشتم .......
مامان دلسا مامان دلسا ۵ ماهگی
سلام خانما روزتون بخیر🌹
پارت اول:
امدم از تجربه زایمان سزارینم بگم، من آدمی بودم که خیییلی استرس و ترس داشتم از زایمان، شاید باورتون نشه حتی از یع امپول زدن میترسیدم😬😂
به نظرم ما از زایمان غول ساختیم و‌الکی کلی استرس بیخود‌‌‌ به خودمون وارد میکنیم
صبح رفتم بیمارستان و امدن سرم وصل کردن و نوار قلب گرفتن..
بعدش دکترم زنگ زد که امادش کنین واسه اتاق عمل
میگفتم برم اتاق عمل سکته میکنم ولی اونقدر استرس نداشتم خدارشکر
سند رو قبل بیحسی برام وصل کردن درد و‌ سوزش داشت من شل نگرفتم ولی قابل تحمل بود، بعدم چندتا سرم وصل کردن که حالت تهو گرفتم
دیگه متخصص بیهوشی امد ۳ بار سوزنو فرو کرد داخل تا کانال رو پیدا کرد که درد داشت، ولی سعی کنین اصلا تکون نخورید،چند دقیقه بعدش پاهام سنگین شدن و شکمم بیحس، دیگه دکتر شروع کرد به بریدن و بچه رو آوردن بیرون، حین عمل خیلی گیج شده بودم به خاطر دارو ها با اینکه بیحسی از کمر بود دیگه دخترمو گذاشتن روی صورتم، شانس آورده بودم بچه خفه نشده بود چون دو دور بند ناف دوز گردن بچه پیچیده بود ‌و آب داخل کیسه آب خیلی زیاد شده بود،که احتمال خفگی رو برده بود بالا ولی خدارشکر به خیر گذشت
از اونجا هم بردنم ریکاوری یه شیاف بهم زده بودن که خیلی لرز داشتم به خاطر همین فشار روی بخیه هام امد ، وقتی پاهام به حس امدن امدیم بخش و کع درد هام شروع شدن با اینکه پمپ درد گذاشتم و شیاف ولی حدود ۸ ساعتی درد کشیدم
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو
مامان آراز مامان آراز ۵ ماهگی
منو بستری کردن رفتم بالا واسه زایمان طبیعی ولی من ۱سانت هم نبودم نیم بود فقط هی ورزش دادن معاینه میکردن قشنگ با ۴تا انگشت ی بارم ن گریه کردم ن داد زدم هیچی من ۱۳ساعت درد کشیدم ولی باز نشد ک نشد خیلی بد بود فقط درد الکی بود آمپول فشارو و زیر زبانی و شیاف هم افاقه نکرد ساعت دیگه ۱۰ صبح ۱۴۰۳/۴/۷ بود که من زایمانم شد سزارین اورژانسی خیلی خوشحال بودم و چون از اول سزارینیو دوس داشتم ساعت ۹ برام سوند گذاشتن اصن درد عمیقی نبود برام 🥺دیگه کم کم آماده شدم برم اتاق عمل فقط مامانم پیشم بود و همسرمم بعد از عمل من اومد ینی ندیدمش 🥲چون منو تند می‌بردن برا عمل ضربان قلب کوچولو افت کرده بود رفتم اتاق عمل واقعا واقعا خیلی خوش اخلاق بودن از علوی بعید بود ک جراح هاش و کسایی که اتاق عملن انقد خوش اخلاق باشند رفتم اتاق عمل بعد پرستارا ازم سوال میکردن استرسم خیلی کم شده بود بعد دکتر بیهوشی اومد پرستارا منو نشوندن قشنگ داشتن باهام حرف میزدن ی لحظه حس کردم ی چیزی ب بدنم خوردم گفتم چیه گفتن دراز بکش گفتم بی حس کردین گفتن ارع اصن درد نداشت دیگه بی حس شدم و پرده کشیدن جلوم چن بار گفتن پاتو بزار بالا نمیتونستم تکونش بدم گفتن بی حس شده عمل شروع شد
مامان نورا مامان نورا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت اول
من در طول بارداری مبتلا به دیابت شدم که دکتر برام آمپول انسولین توصیه کرد و من ۶واحد هر شب تزریق میکردم
طبق توصیه دکتر قرار شد که ۸ابان ماه در هفته ۳۷و۶روززایمان کنم و سزارین اجباری بودم بیمارستان پیامبران
ساعت ۵ونیم با همسرم سمت زایشگاه بیمارستان رفتیم ترس عجیبی منو گرفته بود بابت عمل و درد های بعدش ولی از طرفیم از اینکه استرس های بارداری تموم میشد و میتونستم از این سنگین بودن خلاص بشم ودخترم ببینم خوشحال بودم خلاصه من رفتم و یه سری امضا ها گرفتن از من و همسر گرفتن گام عمل دادن و لباس بچه
دکترم قرار بود ساعت۹عمل کنه ساعت ۸و‌ربع دکتر اومده بود و سریع منو آماده کردند و رفتیم سمت اتاق عمل
تا اونجا با ویلچر بردنم ...به اتاق عمل که رسیدیم گفتن برم روی تخت دراز بکشم
تنها صحنه ای ک می‌دیدم سقف بالا سرم بود و اتاق های پشت هم که واردش می‌شدیم ...خدا می‌دونه چه استرسی گرفت منو اط طرفیم دوس داشتم قبل عمل همسرم ببینم ولی متاسفانه براش کار پیش اومده بود و رفته بود ...ولی پشت اتاق عمل منتظرم بود...
مامان محمد مهدیار مامان محمد مهدیار ۳ ماهگی
پسر کوچولوی منم پنج شنبه به دنیا اومد توی ۳۸ هفته و ۲ روز
از تجربه سزارین اختیاری بخوام بگم ؛ اینه که من شب قبل غذام سنگین و دیر موقع بود چون ساعت ۱۰ شب با دکترم هماهنگ کردیم که فرداش عمل کنم به خاطر درد پریودی که از صبح داشتم و کند شدن حرکاتش . همین دیر و سنگین غذا خوردن باعث شد که توی اتاق عمل بعد بی حسی و موقع عمل کلی بالا آوردم و اذیت کننده بود یکم . عملم خیلی طول نکشید بعدش با بچه رفتم ریکاوری اومدن گذاشتن رو سینم برای شیر و آموزش شیردهی که تو ریکاوری با دیدن بچه خستگی کل مسیر ۹ ماه و عمل رفع شد . بعدش هم که رفتم بخش ، گهگاهی درد داشتم تا شب که خب مونید سخت ترین کار بعد سزارین حرکت کردنِ تمام سعی ام رو کردم که همکاری کنم و زود خودمو جمع و جور کنم مایعات خیلی خوردم و رفتم دستشویی و راه میرفتم تا صبح بیدار بودم به بچه هم سینه میدادم . سزارین فقط یک شب درد داره فقط مطمئن باشید اگه راه برید و مایعات زیاد بخورید و دستشویی کنید فرداش ۹۰ درصد خوب شدید .سوند رو تو اتاق عمل بعد بی حسی گذاشتن که نفهمیدم آخر شب هم کشیدن که یه لحظه بود . دکترم خانم سیمین دخت هاشمی جم بود بیمارستان مصطفی خمینی. سوالی بود در خدمتم 😍