تجربه زایمان پارت ۱:من دقیقا۳۷هفته بودم دنبال کارای سز اختیاری که رفتم پیش دکترم که گفت آب دور بچه خیلی زیاد شده هر لحظه ممکنه پاره بشه ولی حتی نیم سانت هم باز نبودم...دقیقا ۳۸پر که شد بستریم کردواینم بگم بیمارستان بنت الهدی بودم که از نظر رسیدگی عالی بودن .معاینه هم شدم سه بار ...بااینکه سز بودم بلاخره کارامو کردن که منو ببرن اتاق عمل ودروغ چرا بااینکه ۳باررفته بودم اتاق عمل بازم میترسیدم ولی تا متخصص بیهوشی اومد باهام صحبت کرد آروم شدم اینم بگم اون حسی اصلاااا درد نداره فقط استرس داره وگرنه درد سوندبرام خیلی بیشتر بود ،امپول رو که زد پاهام مورمور شد و کمکم کرد درازکشیدم وپرده رو کشیدن ولی من فشارم رفت بالاوشروع کردم به بالا آوردن که سریع هم فشارم هم حالت تهوعمو کنترل کردن و آروم شدم و ده دقیقه نگذشت صدای بچه رو شنیدم هرچی بگم از دکترم کم گفتم اولین بلند شدن بعد عمل هم سخته هم دردناک.زایمان بدون درد نمیشه ولی همه اینا می ارزه به وجود بچه.انشااله هرکس بچه میخاد خدا زودتر بهش بده تا حس مادرشدن رو تجربه کنه

۷ پاسخ

راستی پریسا رفتما😍💃💃

چرا معاینه کنن🤦مگ سز نبودی دکتر نامه نداد بهت

عزیزم بسلامتی. مامان دایان میشه برام دعا کنی که من خوب بشم از وقتی سزارین کردم شبا عرق میکنم و. خیلی بی جوتم همش بیمارستان سروم میخورم. نفسم نمیاد و کل بدنم دردو خلط و اینا دعا میکنی برام تو رو خدا یه صلوات برام بده دعا کن. که خوب بشم جون ندارم به بچم برسم

بسلامتی عزیزم. پمپ درد داشتی؟ شکمتو ک فشار دادن بیحس بودی یا درد داشتی؟؟

به سلامتی و دلخوش عزیزم
مبارکه 💐🩷

خدا حفظش کنه برات عزیزم 😍

عزیزم به سلامتی انشالله
از انتخابت برای سزارین راضی بودی؟
ماشاژ رحمی خیلی درد داشت؟ چندبار ماساژ دادن؟

سوال های مرتبط

مامان اورهان 👼🏼💙 مامان اورهان 👼🏼💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت سوم
که هر چقدر بازم التماسشون کردم قبول نکردن و مجبور شدم بر کردم خونه که دکترم گفته بود اگه بازم قبول نکنن فردا صبح بستری شو که شیفته خودمه بیام عمل کنم صبح زود پاشدم رفتم برای بستری و بستری شدم ولی بازم بیمارستان گیر داد برای بریچ بودن بچه و دکتر خودم هر چقدر گفت من دیروز سونو کردم و بچه بریچ بود بازم بیمارستان چند دقیقه قبل تشکیل پرونده فرستاد تو خود بیمارستان سونو تا مطمئن باشه که دروغی در کار نیست خلاصه که بازم بریچ بود و رفتم برای عمل که حالا استرس بی حسی کمر و سوند رو داشتم به شدت که درد سوند کمتر از درد سرم بود و درد خاصی نداشت الکی به خودم استرس داده بودم و همچنین تو بی حسی من اصلا هیچی حس نکردم و پرسنل اتاق عمل هم عالی بودن کلی باهام موقع عمل حرف زدن و مشغولم کردن و کلی آهنگ های عالی باز کردن ولی من سختی اتاق عمل رو تو سر درد دیدم که سرم داشت منفجر میشد و یه ربع نکشید که صدای آقا اورهان رو شنیدم و آوردن نشونم دادن
مامان دلسا مامان دلسا ۲ ماهگی
سلام بلاخره زایمان کردم و دخترم و بغل گرفتم 😍یعنی میتونم بگم انگار خدا بهتون یکی از فرشته هاش و داده خیلی حس قشنگیه فقط باید تجربش کرد تا فهمید
تجربه از زایمان: سزارین اختیاری بودم تو بیمارستان بازرگانان یعنی خیلی بیمارستان خوب و تمیز و با پرسنل عالی مهربون خیلی خوب بودن خدا خیرشون بده تازه بیمارستان خیلی شلوغی هم نیس خیلی خوبه از این نظر هم .دکترم دکتر لیلا سوخرای بود تا الان راضی بودم از جراحیش حالا باز بخیه بعدا معلوم می‌کنه خوب بوده یا ن ....
از زایمان بگم که سوند سورش داشت .آمپول بیحسی از کمر اصلا اصلا درد نداشت فقط حتما تکون نخورین . عمل هم یه ساعت بعد عمل خیلی درد داشتم که پمب درد گرفتم عالی بود یعنی مثل درد پریودی کرد بعدش .قیمت پنل درد هم یک و صد . اولین راه رفتن هم درد داره ولی پرستارا کمک کردن
عوارض عمل هم بگم الکیه بگم درد نداره سزارین اینا من بخیه هام درد داره الان مخصوصا وقتی می‌خوام بلند بشم یا تکون بخورم . هم من گردنم خیلی درد می‌کنه که به خاطر آمپول بی حسی فک کنم با اینکه تکون نخوردم اصلا ولی از دیروز اومدم خونه گردن درد گرفتم
مامان محیا 🩷 مامان محیا 🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان
بقیشو تو کامنتا میزارم براتون پارت به پارت
پارت یک
خب من اومدم تجربه زایمانمو بگم اول اینکه من با جزئیات براتون نمیگم چون بالاخره میگذره هر چیزی و لازم نیست استرس به خودتون وارد کنید🥰
من ۴۰ هفته کامل بودم که دکترم گفت برم بیمارستان بستری شم با امپول فشار منم رفتم و بستریم کردن امپول که زدن ۲ سانت و نیم بدون درد باز شدم ولی کم کم دردام بیشتر میشد بعد یه ساعت معاینه کرد شدم ۴ سانت و دردام بیشتر شد و تایماش نزدیک تر و دیگه ماما همرام اومده بود خیلی کمک کننده بود بنظرم حتما بگیرید معاینم کرد شدم ۵ سانت و ساعت ۹ شب شدم ۶ سانت که گفت تا ۱۱ زایمان میکنم و من دردام بیشتر میشد (( دردا رو اگه با تنفس و هر چی ماما همراه بگه رد کنید خیلی کمک کنندس اصلا هم جیغ نزنید )) ولی متاسفانه تا اینجای داستان خوب پیشرفتم😅 ولی دیگه دهانه رحمم از ۶ سانت بیشتر نشد و تا ۱۱ شب فقط دردم بیشتر میشد و دهانه باز نمیشد دردم چون بچه داشت با رحم میومد پایین بیشتر میشد جوری که مامام معاینه میکرد میگفت سر بچه رو حس میکنه که تکون میخوره ولی پیشرفتی نداشتم و زنگ زدن دکترم ، دکترم گفت امکانش هست بچه گیر کنه تو کانال زایمان و باید سریع سز بشه
من خیلی ناراحت شدم اخه بعد اون همه درد حالا سز🥲 ولی خب شد دیگه ...
مامان فندق💙 مامان فندق💙 ۳ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان سزارین

وارد اتاق عمل شدم هنوز لرز داشتم، من اینقدر تجربه زایمان خونده بودم و آشنا به کارا که اصلا استرس نداشتم
فقط یه لحظه وقتی چراغهای اتاق عمل رو دیدم تو دلم گفتم حالا یه هفته دیگه هم مونده بود تو شکمم هم خوب بودا😅
خلاصه تو اتاق اینقدر همه مهربونم بودند و ازت سوال میپرسم که به استرس فکر هم نکنی، دیگه دکترم اومد و یکم باهام حرف زد و پروسه بی حسی شروع شد
آمپولش خیلی درد نداره و در حد یه آمپول معمولی بود و پا شروع به داغ شدن و بی حس شدن می‌کنه
تا جایی که زدن بتادین رو حس کردم ولی حس سردی و گرمی نداشتم و دیگه چیزی حتی حس نکردم و به خاطر پارچه جلوم چیزی هم نمیدیدم فقط یکی دو جا تکونهای خیلی شدیدی می‌دیدم ، یکم حالت تهوع داشتم که برام ضد تهوع زدن. با شروع عمل من فقط یاد همه میافتادم و دعا میکردم که صدای گریه شو شنیدم و آوردن گذاشتنش روی صورتم، خیلی صورتش داغ بود و حس خوبی داشت.
بعد آوردنم ریکاوری ، که همچنان لرز شدید داشتم ولی به خاطر هیتر گرم شدم و آروم شدم.
مامان دلسا مامان دلسا ۵ ماهگی
سلام خانما روزتون بخیر🌹
پارت اول:
امدم از تجربه زایمان سزارینم بگم، من آدمی بودم که خیییلی استرس و ترس داشتم از زایمان، شاید باورتون نشه حتی از یع امپول زدن میترسیدم😬😂
به نظرم ما از زایمان غول ساختیم و‌الکی کلی استرس بیخود‌‌‌ به خودمون وارد میکنیم
صبح رفتم بیمارستان و امدن سرم وصل کردن و نوار قلب گرفتن..
بعدش دکترم زنگ زد که امادش کنین واسه اتاق عمل
میگفتم برم اتاق عمل سکته میکنم ولی اونقدر استرس نداشتم خدارشکر
سند رو قبل بیحسی برام وصل کردن درد و‌ سوزش داشت من شل نگرفتم ولی قابل تحمل بود، بعدم چندتا سرم وصل کردن که حالت تهو گرفتم
دیگه متخصص بیهوشی امد ۳ بار سوزنو فرو کرد داخل تا کانال رو پیدا کرد که درد داشت، ولی سعی کنین اصلا تکون نخورید،چند دقیقه بعدش پاهام سنگین شدن و شکمم بیحس، دیگه دکتر شروع کرد به بریدن و بچه رو آوردن بیرون، حین عمل خیلی گیج شده بودم به خاطر دارو ها با اینکه بیحسی از کمر بود دیگه دخترمو گذاشتن روی صورتم، شانس آورده بودم بچه خفه نشده بود چون دو دور بند ناف دوز گردن بچه پیچیده بود ‌و آب داخل کیسه آب خیلی زیاد شده بود،که احتمال خفگی رو برده بود بالا ولی خدارشکر به خیر گذشت
از اونجا هم بردنم ریکاوری یه شیاف بهم زده بودن که خیلی لرز داشتم به خاطر همین فشار روی بخیه هام امد ، وقتی پاهام به حس امدن امدیم بخش و کع درد هام شروع شدن با اینکه پمپ درد گذاشتم و شیاف ولی حدود ۸ ساعتی درد کشیدم
مامان سپهر مامان سپهر ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت۴:
سوند اصلا درد نداشت سریع تموم شد بیخود غولش کردن لباس اتاق عمل پوشوندنم و بردنم سمت اتاق عمل دلیل اورژانسی شدنمم این بودکه بند ناف زیر سر بچه بود تا تغییر موقعیت میدادم سر بچه میفتاده رو بندناف و خونرسانی کم میشده و ضربان افت میکرده،دیگه کارا خدابود که دکترم به دلش افتاده بود پیامم بده که برم وگرنه بچم از دست میرفت،۱۰ونیم که رفتم اتاق عمل ۱۲ونیم توبخش بودم بیهوشی کاملم کردن ازمم اصن نپرسیدن بیحسی میخوام یا بیهوشی فقط تواون همهمه بازار یهو یادم افتاد بگم پمپ دردمیخوام که همراهم سریع خرید و اومد،اتاق عمل جوش سنگین بود اولش ترسیدم ولی اون ارامشی که دکترم بهم میداد ارومم میکرد سریع هم بیهوشم کردن که عالی بود زیادتو جو قرارنگرفتم چون یکم دیگ ادامه دارمیشد از ترس غش میکردم،بعد زایمان هم باپمپ درد دردام خیلی ارومتر میشد حتما بگیرین شبش هم اومدن سوندو دراوردن گفتن راه برو خیلی درد داشت به شدت یعنی اگه خرما نبرده بودم بخورم از درد و ضعف میفتادم و فشارم میفتاد،ولی خداروشکر بقیه چیزا اوکی بود و به خیر گذشت بیمارستان هم خوب بود مدام اموزش شیردهی و چک میکردن بچه شیرخورده یا ن و وایه خورد و خوراک و نگهداری شیر و همه چی توضیح دادن بیمارستانم زهرای مرضیه بود دکترمم لیلا هاشمی که فرشته ی به تمام معناست
مامان مهراد مامان مهراد ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲🥳
خلاصه از ساعت یک ظهر ان اس تی و کارای مربوطه رو انجام دادن و سرم فشار رو از خیلی کم شروع کردن ، تا ساعت سه درد خاصی نداشتم انقباض و خیلی کم گرفتگی ، کم کم زیاد می کردن که اذیت نشم ، تو این بین ورزش می کردم تو اتاق یکم دردام بیشتر شد شبیه درد پریود ولی قابل تحمل بود برام نفس عمیق میکشیدم و رد می کردم ، بعد بهم گفتن بشین رو نوپ درد اومد بالا پایین شو ول کرد قر بده رو توپ ، حدود یک ساعت رو توپ بود و دردام بیشتر شد ولی همچنان با ماساژ که همسرم می داد و نفسای عمیق رد می کردم ، معاینه شدم ۵ سانت بودم ، وان رو آماده کردن و دراز کشیدم تو وان به همسرم گفتن آب گرم و بگیر رو شکمش و کمرش ، یکم که گذشت دردام شدت گرفت و کم کم صدام در اومد ولی بازم سعی می کردم با نفس کشیدن کنترل کنم ، ( اینم بگم که من می‌خواستم اپیدورال بگیرم ولی دکترم گفت چون زایمان اولی تا ۷سانت تحمل کن ) برای خودت و بچه بهتره و من تحمل کردم (درد. زایمان آخرا سخت هست ولی یکسره نیست نترسید اون بین تایم ریلکس کردن دارید) من مرتب خرما و مایعات می‌خوردم که ضعف نکنم،هفت سانت که شدم برام بی حسی رو زدن و کم کم پاهام گرم و شد تمام دردا رفت بعد بی حسی در عرض یه ربع دقیقه از هفت سانت کامل فول شدم ( در حال که دکترم می گفت یه ساعت تا فول شدن داشتی) در واقع بهم کمک کرد بی حسی که زود فول شم ،