۸ پاسخ

چه وحشتناک ‌من‌ دقیقا از ترس همین تجربه ها رفتم سزارین. حداقل میدونی قراره یه درد بکشی

یعنی بیمارستان میبد و بیمارستان اردکان کشتارگاه محض هستن من میخواستم بیمارستان میبد زایمان کنم و بعدش گفتم مگه جونم رو از سر راه اوردم و ان شالله میخوام برم یزد

🥴🥴🥴🥴🥴🥴

خدا نگذره ازشون
اسم بیمارستانت چی بود

ب منم دکتر گف باید امپول فشار بزنی هفته دیگ تجربتو خوندم کرک و پرم ریخته

الهی خیر نبینن اینا منم سر بچه اولم همین جوری کردن من۳۳ساعت درد کشیدم. ولی پیشرفت نداشتم اخرم به زور دعوا بردن سزارین یعنی واقعا درکت میکنم مرگ جلو. چشم دیدم

عزیزم احتمال زیاد منم به همین روش زایمان میکنم 😔😔😔

یا خدا چقدر اذیت شدی خیلی گاون وفتی میدونن نمیشه طبیعی خب چه اصراری دارن 😐😐

سوال های مرتبط

مامان موطلایی نفس مامان موطلایی نفس ۸ ماهگی
تجربه زایمان
جمعه ۱۸ اسفند رفتم بیمارستان nst بگیرم بستریم کردن گفتن ۴۰هفته هستی موقع زایمانته هیچ دردی هم نداشتم ساعت ۱ظهر بستری شدم دوبار بهم قرص زیر زبونی فشار دادن بالا اوردم و اخرش یه واژینال زدن تا شب شد یکم دردام شروع شد ولی خیلی کم بود صبحش ساعت ۹ اومدن معاینه۳سانت بودم و کیشه ابم پاره کردن گفتن زودتر زایمان کنی از ساعت ۱۰صبح درد شدید کشیدم تا ۶ عصر واقعا خیلی درد کشیدم همشم توی کمرم بود هر ۲دقیقه یبار میگفت بگیر که اومد ساعت ۶ دکتر اومد و من خیلی تاکید داشتم برای زایمان طبیعی اصلا نمیخواستم سزارین کنم
دکتر معاینم کفت گفت تا ۶سانت باز شدی لگنم معاینه کرد و رفت
بعد از ۵ دقیقه اومد گفت وزن بچت چقدر بوده گفتم ۳/۷۰۰توی ۳۸هفته گفت الان ۴۰هفته ایی وزنش ۴/۵شده تو لگنت اصلا مناسب طبیعی نیست امکان خفگی بچه هست باید ببرمت اتاق عمل الان ...
از من اصرار که نه و اونا که میگفتن جون بچه در خطره چون کیشه ابم نداشتم بچه افتاده بوده توی خشکی ساعت ۶/۵ رفتم اتاق عمل اول بیحسی از کمر زدن برام دکتر شروع کرد هر برشی که میزد میفهمیدم تا لایه ۴ شکم برید گفتم لایه ۴ هستی و بیهوشم کردن و ساعت ۷ دختر من بدنیا اومد
واقعا خیلی سختی و درد کشیدم همین الانم کمر درد دارم وحشتناک و جای بخیه هام درد شدید اما تحمل میکنم
امیدوارم شما زایمانتون اسون باشه
مامان پسرم دایان💙 مامان پسرم دایان💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱:من دقیقا۳۷هفته بودم دنبال کارای سز اختیاری که رفتم پیش دکترم که گفت آب دور بچه خیلی زیاد شده هر لحظه ممکنه پاره بشه ولی حتی نیم سانت هم باز نبودم...دقیقا ۳۸پر که شد بستریم کردواینم بگم بیمارستان بنت الهدی بودم که از نظر رسیدگی عالی بودن .معاینه هم شدم سه بار ...بااینکه سز بودم بلاخره کارامو کردن که منو ببرن اتاق عمل ودروغ چرا بااینکه ۳باررفته بودم اتاق عمل بازم میترسیدم ولی تا متخصص بیهوشی اومد باهام صحبت کرد آروم شدم اینم بگم اون حسی اصلاااا درد نداره فقط استرس داره وگرنه درد سوندبرام خیلی بیشتر بود ،امپول رو که زد پاهام مورمور شد و کمکم کرد درازکشیدم وپرده رو کشیدن ولی من فشارم رفت بالاوشروع کردم به بالا آوردن که سریع هم فشارم هم حالت تهوعمو کنترل کردن و آروم شدم و ده دقیقه نگذشت صدای بچه رو شنیدم هرچی بگم از دکترم کم گفتم اولین بلند شدن بعد عمل هم سخته هم دردناک.زایمان بدون درد نمیشه ولی همه اینا می ارزه به وجود بچه.انشااله هرکس بچه میخاد خدا زودتر بهش بده تا حس مادرشدن رو تجربه کنه
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی روزهای ابتدایی تولد
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان افرا مامان افرا ۹ ماهگی
مامان خرسی🐻🍯 مامان خرسی🐻🍯 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
این وضعیت ادامه داشت تا طرفای ساعت ۱۱، دردام خیلی شدید بود، اشکم دیگه داشت درمیومد، که یه ماماهه اومد معاینه کرد، تازه از ۲ سانت شده بودم نزدیک ۳🤦🏻‍♀️
همینجوری استرسم بیشتر میشد، طرفای ۱۱ و نیم بود که دکترم اومد برا سرکشی، در واقع این دکتر دکتری نبود که تحت نظرش بودم، فقط یکی از دکترای بیمارستان بود و به صورت خیلی اتفاقی دو روز قبل بستری شدنم ازش نامه بستری گرفته بودم، اومد معاینه ام کرد، موقعی که خواست بره بهش گفتم دکتر میتونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ گفت آره، دیگه ماماها رفتن بیرون، گفتم دکتر با توجه به وضعیتم زایمان طبیعی برام سخت میشه یا آسون؟ گفت نه آسون نمیشه، هم خروجی لگنت زیاد جالب نیست، هم حداقلش تا ۲۴ ساعت دیگه باید صبر کنی، گفتم دکتر میتونم سزارین کنم؟ گفت اگه مشکلی نداری با سزارین و هزینه اش تا طرفای ۱۲ و نیم بهم خبر بده بیام سزارینت کنم، دیگه منم با خانواده صحبت کردم، دکتر جدا از هزینه بیمارستان ۲۰ تومن گرفت که منو ببره برای سزارین، دیگه آماده شدم و ساعت ۱ رفتم اتاق‌عمل، سزارینمم با بی حسی بود، نیم ساعت هم نکشید که پسریه ما بدنیا اومد، اون لحظه دکتر یچیزی گفت که من روزی هزاربار خداروشکر میکنم که تصمیم گرفتم سزارین بشم، گفت ۳ دور بند ناف دور گردن بچه است، بعد فهمیدم که دلیل افت ضربان قلبش‌هم همین بوده، خدا میدونه اگه طبیعی بدنیا میومد چی میشد، و اینکه دوتا کیست تخمدان هم داشتم که همونجا تو اتاق عمل دکتر یکیشو درآورد😂
دلیل دردام تو معاینه ها همین کیست ها بودن، دیگه خلاصه ساعت ۳ شد و عمل تموم شد منتقل شدم ریکاوری و بعد هم بخش
ادامه تاپیک بعد...
مامان آوا مامان آوا ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۱
من برای ۱۳ تیر وقت سزارین داشتم که میشدم ۳۹ هفته تمام
سه شنبه صبح ۲۹ خرداد از خواب بیدار شدم دیدم لکه بینی دارم ولی هیچ دردی نداشتم یه ذره صبر کردم گفتم شاید زخمی چیزی شدم خودش خوب‌بشه ولی دوباره نیم ساعت بعد دیدم هنوزم لکه بینی دارم خلاصه زنگ زدم شوهرم گفتم پاشو بیا که بریم دکتر🤣 من خودم قمم ولی دکتر و بیمارستانم تهران بود(دکتر منیژه فرجپور که دکتر فوووووق العاده ای بود واقعا بهترین دکتری که تو زندگیم دیدم، بیمارستان خصوصی مهر)؛ زنگ زدیم به دکتر گفتیم اینجوری شده گفت یا همون قم برید nst یا بیاید بیمارستان مهر؛ دیگه ماهم چون اصلا دکترا و بیمارستانای قم رو برای زایمان قبول‌نداریم گفتیم میریم تهران ؛ ساعت ۲ونیم دکتر منو معاینه کرد گفت دهانه رحم ۴ سانت بازه اگر میخوای حتی میتونی طبیعی راحت زایمان کنی دارم بچه رو میبینم😂
منم اصلا آمادگی‌ نداشتم گفتم اصلا طبیعی نمیخوام گفت باشه پس برو کاراتو بکن بریم اتاق زایمان و عمل کنیم ساعت ۵ میریم اتاق عمل.
دیگه رفتم دستگاه nst بهم وصل کردن تا همه چیز تحت نظر باشه تا بریم اتاق عمل، دیگه چون اورژانسی هم شده بودم دکتر زنگ زد همه پرسنل اتاق عمل اومدن بیمارستان که عمل شروع کنن،
حالا تو‌ اتاق زایمان قبل از عمل من بخاطر معاینه دردا و انقباضام شروع شده بود خیلی دردای مضخرفی بود، سوند هم اومدن برام گذاشتن که خیلی حس مضخرفی بود😫😫😫