۹ پاسخ

رادین و باباش خوابیدن
منم‌دگ اخرای تمیزکاری اشپزخونه و جمعوجورکردن خونه
چونکه مهمون داشتم
و بعدشم سریع برم لالا ک ۶ صب برپا و برم سرکار🫤🤦‍♀️

ای جان دلم عزیزم خدا بهت سلامتی بده
شاید زبان خوش و عشوه میخواد مردا انگار عقده رئیس بودن دارن دوست دارن زنهاشون ابراز نیاز بهشو بکنن
من خودم همیشه به شوهرم میگم تو نباشی منو اب میبره
اقا برام دارو میخری تو نبودی هیچ کی ب دادم نمیرسه
خدا هیچکسی رو بی مرد نکنه و ...
خلاصه قلق دارن
یکم باید بزرگشون کرد

بعد از ۳ روز الان از خونه مادر شوهرم اومدم
شوهرم اینجا نبوده
خونه ترکیده از اسباب بازی و لباس نشسته😀😁😂🤣رادینم تو ماشبن تقریبا خوابش برد حالا بیدار شده😫😩

شوهرم عین هر شب تو اتاق قایم شده درو بسته تو گوشیه تا بخوابه
منم اینجا وسط پذیرایی تو جامون با پسرم درگیرم این وقت شب هام میحواد لقمه اوردم براش و اب این وسطا از شدت خستگی تا لب خدابیدن میره یهو پامیشه دستمو میگیره میبره وسط خونه میگه بغل کن بعدم ی دور میزتیم بازمیارمش تو جاش بلکه بخوابه ی چشمشم ب تلوزیونه (با برنامه کودک میخوابه)
از ی طرفم کمر درد دارم و همینجور خونریزی 😫😫😫😫

موقعیت من هم بعد کلی بازی و تلاش از ساعت ۱۰ تا الان بلاخره آقازاده خوابید
شوهرمم که از ساعت ۱۰ خوابه
خودمم تازه شامم رو خوردم اومدم دراز کشیدم.خداروشر مثل اینکه قرص هم اثر داره میکنه و سردردم داره کمتر میشه

شوهرم دخترم نگاه تلویزون میکنن از بیرون تازه اومدیم شامم که بیرون خوردیم منم رو تخت تو گوشی 😜کلوچه چای هم دارم میخورم😍

روی مبل لش افتادم پسرمم چند دقیقه ای یبار میاد میشینه روی شکمم و میره
کمرم درد میکنه
خسته نیستم اما بی حوصله شاید بخاطر کمردردمه
پسرمو همیشه تا ۱۰ - ۱۰ونیم میخوابوندم
امشب حال نداشتم
بیداره بازی میکنه

خودم رو مبل
شوهرم تی وی میبینه
لیانا کمدش میریزه بیرون
محمدم نق نق میکنه فداش بشم

چاي بخوريم *

سوال های مرتبط

مامان Radvin😍🫀 مامان Radvin😍🫀 ۱ سالگی
حالم از خودم داره ب هم میخوره😞من خیلیییی مادر بدی هستم...
الان چندساله ک من همش معده درد داشتم و خیلی اوضاعم بد بود امروز رو ب اصرار شوهرم رفتم دکتر که ای کاااااااااااااش پام میشکست و نمیرفتم😔دکتر چیزی ب هم گفت که از همون موقع فقط دارم گریه میکنم و بغضمو قورت میدم یه سری آزمایشات و دوباره آندوسکوپی اینا نوشت گفت باید جوابا رو با هم دوباره مقایسه کنم و ببینم آیا حقیقت داره یا نه😭😭😭😭😭😭
نتونستم ب شوهرم اینا بگم دکتر چی گفته بهشون دروغ گفتم...شنبه نوبت دارم اما دیگه تصمیم گرفتم دکتر نرم اگه قراره چیزیم باشه دیگه با دکتر رفتنم خوب نمیشم...
پسرمم از اینطرف این روزا خیلی بهانه میگیره الانم تا یکساعت داشت گریه میکرد و جیغ میزد واقعااااا حالم بده نتونستم خودمو کنترل کنم الهیییی دستم بشکنه یه کوچولو آروم ب پاش زدم....😔😔😔😔💔
تو رو خدا بیایین یه چیزی بگین ک آروم بشم از اونموقع حالم خیلی بده و پسرمم الهی براش بمیرم خواب رفت💔💔