تجربه زایمان(۱)
تو ۳۵ هفته بودم(طبق پریودی) که دو روز آخر شکم من سفت بود ،کامنت هاش تو پستم هست و من فکر می‌کردم مثل همیشه از نفخ و باز میرم بیمارستان و میگن nst سالمه .
روز۲۷ تیر خیلی بی رمق و بی حال بودم و حالت تهوع داشتم و فشارم روی ۱۲ بود،(فشار من همیشه ۹ یا ده بوده).تا عصر همین‌طور بود و ساعت۷ احساس ضعف و سرگیجه داشتم که فشار گرفتم ۱۳رو ۸ بود و این فشار رو من تا حالا نداشتم ،به همسرم گفتم من حس سبک شدن دارم انگار الان اصلا باردار نیستم ،بریم یه nst ,بگیریم.
رفتیم بیمارستان ولی عصر(برای ۷مرداد نوبت عمل داشتم) ،خانومه گفت انقباض‌هات زایمانیه ،زود برو دولتی بستری شو،گفتم به هیچ عنوان من پامو تو دولتی نمیذارم از بس که تو این مدت تحقیر شدم،گفت بچت نارسه و ما nicu نداریم.پزشک شیفت هم قبول نمیکنه بستریت کنه . خلاصه بعد از کلی صحبت که بچه ی من nt ۳۶هفته و۶ روزه و وزنش ۲۹۰۰ هست و ..با رضایت شخصی بستری شدم.
بستری شدن همانا و شروع دردها همان.
سرم میزدن ،nst میگرفتن.nst نرمال نبود .من ریفلاکس شدید داشتم و استفراغ خیلی شدیدکردم و حداقل برای چند ثانیه فکر کردم خفه شدم و .. ،تا صبح شاید ۷یا ۸ بار nst گرفتن تا اینکه ساعت ۶ صبح nst نرمال شد .اما درد شدید واژن امون من رو بریده بود ،صبح ساعت ده قرار بود من رو بفرستن سونو .اما ساعت ۷ شکمم سفت شد و اومدن nst گرفتن و انقباض شدید دیدن و کاهش ضربان قلب،دکتر اومد بالاسرم گفت بریم طبیعی.گفتم دکتر حرفشم نزن . گفت حیف تو حداقل الان ۴/۵سانت بازی ،بعد باز مجدد سونو رو چک کرد و نگران هفته پایین بود ،روز ۲۸طبق ntمن دقیقا۳۷ هفته بودم .بعد کلی حرف زدن راضی شد به عمل.

۵ پاسخ

کامل نوشتی لایکم کن بعدی رو بخونم

دکترت کی بود چه خوب که قبول کرد سزارینت کنه

چقدر خوبه که اینطوری با جزئیات مینویسین. من‌پست های اینطوری رو خیای دوست دارم. آدم دقیقا میتونخ تصور کنه

بسلامتی خوش قدم باشه

🥰🥰 محرمی و ماهگرد، نوزادی  بچه هاتون رو درست میکنم😍😍با انواع تم های مختلف هر تمی که شما بخواهید
🌹🌹میتونی از ماه های گذشته که ماهگرد نداری عکس بفرستی درست کنم
آیدی روبیکا پیام بدید تا تم و نمونه کار های بیشتری ببینید
@Delsaabgmm
20 هزار

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۴ ماهگی
خوب خانوما اینم تجربه من
من تاریخ سز رو دکترم برام ۱۸ ام زده بود، دیروز نوبت چکابم بود، تو مطب ازم nst گرفت گفت خوب نیست، از اون طرفم من یه یک هفته ای بود بچم خودشو خیلی سفت می‌کرد مخصوصا عصر تا شبا، اونقدری که شکمم کاملا کج میشد، دیگه اینم به دکتر گفتم، گفت پس بذار با nst انقباضات رو هم چک کنن
خلاصه من رفتم بیمارستان سینا، اونجا بهم گفت چون دیابت داری چیز شیرین نمیتونی بخوری یه شیر بخور بیا تا ازت نوار بگیرم، ۵ دقیقه که از نوار گذشت یدفعه همون حالت سفت شدن شکم و قلمبه شدن یه طرف شکمم اتفاق افتاد و یکهو ضربان قلب بچه رفت رو ۸۰، دیگه به دکترم خبر دادن گفت آماده اش کنید برا دو ساعت دیگه که از مطب بیاد برا سزارین، خلاصه منو آماده کردن دوباره یه انقباض دیگه و افت ضربان مجدد، دیگه اورژانسی دکترم خودش رو رسوند، اول هم بی حسی اسپاینال زدن که بی حس نشدم و حرکت تیغ رو حس کردم چون زمان هم نبود سریع بیهوشی کامل شدم، خلاصه نی نی منم طبق تاریخ پریود تو ۳۶ هفته و ۵ روز و طبق ان تی ۳۷ هفته و ۱ روز به دنیا اومد، وزنش الحمدلله ۲۸۰۰ بود، خواستم بگم این یوری شدن های شکم رو خیلی جدی بگیرید من همش فکر میکردم چون جاش سفت شده خیلی قلمبه میکنه ولی چون تجربه نداشتم نمیدونستم انقباضه
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۱ ماهگی
«تجربه زایمان پارت ۲👣🤱💕»

اومدیم خونه من هی درد داشتم با شدت بیشتر اما ایندفعه کمرم درد میکردو تا خود صبح نخوابیدم انقد درد داشتم که حالت سجده انجام میدادم و خوب بود چند بارم دستشویی رفتم ،و ترشح کشدار قهوه‌ای وقرمز داشتم
ساعت ۷صبح دردم خیلی زیاد بود که رفتیم بیمارستان nst گرفت
معاینه کردن گفتن همون ۲فینگری ولی دردم بیشتر بود
گفت برو ۱ساعت دیگه بیا پیاده روی و فعالیت داشته باش معاینه ی تحریکی هم انجام دادم
توی راهروی بیمارستان به کیک و آبمیوه خوردم و به کمک شوهرم پیاده روی کردم فعالیت داشتم ساعت ۸:۳۰رفتم شیفت ماما هم عوض شد دوباره معاینه کرد گفت تقریبا ۳فینگری ساعت ۱۰بیا ولی پیاده روی و ورزش های مربوط به لگن انجام بده که بستریت میکنم ،من دوباره توی راهرو
پیاده روی کردم اما به زور چون دردم خیلی زیاد بود
ساعت ۱۰بهم زنگ زدن گفتن بیا زایشگاه من رفتم معاینه کردن گفتن نزدیک ۴فینگری و بستری شدم درد داشتم هم کمر وهم زیر دلم و nst هم وصل کردن ،ما سعی میکردم نفس عمیق بکشم و داد نزنم هی معاینه میکردن که دهانه ی رحمم باز بشه ساعت۱۱ اومدن کیسه آبمو پاره کردن یه آب گرم از رفت یه حس عجیبی داشت بعداز کیسه آب دردم بیشتر شد دکتر اومد معاینه کردن گفت خیلی خوبه ۵فینگری .اومدن بهم سرم فشار زدن که دردم بیشتر بشه دردم بیشتر شده بود بعد من دستشویی داشتم اومدن nst و سرمو جدا کردن ،من رفتم دستشویی و برگشتم ...
مامان مسیحا و کیاشا مامان مسیحا و کیاشا ۲ ماهگی
مامان مو طلایی نفس مامان مو طلایی نفس ۸ ماهگی
تجربه زایمان
جمعه ۱۸ اسفند رفتم بیمارستان nst بگیرم بستریم کردن گفتن ۴۰هفته هستی موقع زایمانته هیچ دردی هم نداشتم ساعت ۱ظهر بستری شدم دوبار بهم قرص زیر زبونی فشار دادن بالا اوردم و اخرش یه واژینال زدن تا شب شد یکم دردام شروع شد ولی خیلی کم بود صبحش ساعت ۹ اومدن معاینه۳سانت بودم و کیشه ابم پاره کردن گفتن زودتر زایمان کنی از ساعت ۱۰صبح درد شدید کشیدم تا ۶ عصر واقعا خیلی درد کشیدم همشم توی کمرم بود هر ۲دقیقه یبار میگفت بگیر که اومد ساعت ۶ دکتر اومد و من خیلی تاکید داشتم برای زایمان طبیعی اصلا نمیخواستم سزارین کنم
دکتر معاینم کفت گفت تا ۶سانت باز شدی لگنم معاینه کرد و رفت
بعد از ۵ دقیقه اومد گفت وزن بچت چقدر بوده گفتم ۳/۷۰۰توی ۳۸هفته گفت الان ۴۰هفته ایی وزنش ۴/۵شده تو لگنت اصلا مناسب طبیعی نیست امکان خفگی بچه هست باید ببرمت اتاق عمل الان ...
از من اصرار که نه و اونا که میگفتن جون بچه در خطره چون کیشه ابم نداشتم بچه افتاده بوده توی خشکی ساعت ۶/۵ رفتم اتاق عمل اول بیحسی از کمر زدن برام دکتر شروع کرد هر برشی که میزد میفهمیدم تا لایه ۴ شکم برید گفتم لایه ۴ هستی و بیهوشم کردن و ساعت ۷ دختر من بدنیا اومد
واقعا خیلی سختی و درد کشیدم همین الانم کمر درد دارم وحشتناک و جای بخیه هام درد شدید اما تحمل میکنم
امیدوارم شما زایمانتون اسون باشه
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی
مامان جوجک مامان جوجک ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان آوا مامان آوا ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۱
من برای ۱۳ تیر وقت سزارین داشتم که میشدم ۳۹ هفته تمام
سه شنبه صبح ۲۹ خرداد از خواب بیدار شدم دیدم لکه بینی دارم ولی هیچ دردی نداشتم یه ذره صبر کردم گفتم شاید زخمی چیزی شدم خودش خوب‌بشه ولی دوباره نیم ساعت بعد دیدم هنوزم لکه بینی دارم خلاصه زنگ زدم شوهرم گفتم پاشو بیا که بریم دکتر🤣 من خودم قمم ولی دکتر و بیمارستانم تهران بود(دکتر منیژه فرجپور که دکتر فوووووق العاده ای بود واقعا بهترین دکتری که تو زندگیم دیدم، بیمارستان خصوصی مهر)؛ زنگ زدیم به دکتر گفتیم اینجوری شده گفت یا همون قم برید nst یا بیاید بیمارستان مهر؛ دیگه ماهم چون اصلا دکترا و بیمارستانای قم رو برای زایمان قبول‌نداریم گفتیم میریم تهران ؛ ساعت ۲ونیم دکتر منو معاینه کرد گفت دهانه رحم ۴ سانت بازه اگر میخوای حتی میتونی طبیعی راحت زایمان کنی دارم بچه رو میبینم😂
منم اصلا آمادگی‌ نداشتم گفتم اصلا طبیعی نمیخوام گفت باشه پس برو کاراتو بکن بریم اتاق زایمان و عمل کنیم ساعت ۵ میریم اتاق عمل.
دیگه رفتم دستگاه nst بهم وصل کردن تا همه چیز تحت نظر باشه تا بریم اتاق عمل، دیگه چون اورژانسی هم شده بودم دکتر زنگ زد همه پرسنل اتاق عمل اومدن بیمارستان که عمل شروع کنن،
حالا تو‌ اتاق زایمان قبل از عمل من بخاطر معاینه دردا و انقباضام شروع شده بود خیلی دردای مضخرفی بود، سوند هم اومدن برام گذاشتن که خیلی حس مضخرفی بود😫😫😫
مامان مَهزاد مامان مَهزاد ۸ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمان‼️‼️‼️
زایمانم اولش طبیعی بود، بخاطر شرایطی که داشتم بستری شدم برای زایمان.
روز یکم اسفند رفتم برای بستری خیلی استرس داشتم و استرس باعث گشنگی من میشد و مسخره بازی کردن من😁😁
مامانم و همسرم کنارم بودن، خیلی استرس داشتن( مامانم و همسرم از اول میگفتن برم زایمان سزارین ولی من میترسیدم 🙈
دکترم نامه بستری داده بود من فکر کردم بستری برای سزارین هستش ولی برای زایمان طبیعی بود.

خلاصه ۷ صبح بستری شدم سروم فشار بهم وصل شد ساعت حدود ۱۰ بود دردام خیلی شدید شد ولی چون با دخترم همش صحبت میکردم حالمو خوب میکرد انرژی خاصی پیدا میکردم ولی همچنان دردم زیاد بود خیلی زیاد.
۱۰ نیم ماما اومد بالا سرم و وضعیت رو چک کرد گفت که میره اتاق زایمان طبیعی رو آماده کنه. و اینکه گفت فول شدم هر وقت احساس زور زدن بهم دست داد صداش کنم.
منم احساس زور داشتم اما زیاد نبود ولی دردام خیلی شدید شده بود.
احساس تهوع بهم دست داد و دستم خورد به صفحه مانیتور که ضربان قلب بچه و انقباض رو نشون میداد. که یهو دیدم ضربان قلبش اومد روی ۱۱۹ بعد ۱۱۰ بعد ۹۰ بعدش شد ۸۰ بعد ۷۰ یهو صفحه قطع شد کلا ضربان صفر شد، زبونم بند اومده بود نمیتونستم داد بزنم، دوباره ضربان اومد ولی ۵۰ بود انگار انرژی گرفتم و با صدای بلند داد زدم گفتم بیایید کمک
همون لحظه دو تا پرستار و یدونه ماما بدو بدو اومدن اتاقم گفتم قلبش نمیزنه ماما فورا زنگ زد به دکترم که طبقه پایین بیمارستان داشت عمل فیبروم برای یه نفر دیگه انجام میداد. گفت که مریضتون که سفارش کردید افت ضربان کرده ضربان ۵۰ هست و مادر فول شده، دکترم گفت فورا بیارید پایین. اینم بگم که اتاق عمل زایمان سزارین پر بود. منو اتاق عمل زایمان کردن😂🤦🏻‍♀️
ادامه تایپک بعدی ‼️‼️
مامان Adrian مامان Adrian ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
37هفته بودم ک باید بخاطر دیابتی ک داشتم هر هفته میرفتم دوبار nst میدادم صبح شنبه با همسرجان رفتیم ک هم بیمارستان رو ببینم هزینه ها رو بپرسم و هم nst بدم. نوار قلب ازم گرفتن و دوتا انقباض کم داشتم ک ب تشخیص دکترم من رو معاینه کردن. (بزرگترین اشتباهم این بود ک اجازه دادم معاینه کنن) همین شد افتادم ب خونریزی. شب خونریزیم شدید شد، باز رفتم نوار قلب گرفتم و معاینه شدم با 4سانت دهانه رحمم بازشده بود. ک گفتن تا صبح زایمان طبیعی میکنی، ولی من میخواستم سزارین اختیاری بشم. با دکتر هماهنگ شد و گفتن تا نیم َساعت دیگه میری اتاق عمل، ب همین سرعت و یهویی، منم کلی گریه ک نمیخواستم زایمان کنم چون هفتم پایین بود. موقع سوند زدن بشدت چندش آور بود. درد نداشت اصلا ولی حس بدی بود. و با بی حسی سزارین شدم. بی حسی اصلا درد نداشت.تا بهم گفتن پاهات بی حس شده و من جواب دادم آره بعد کمتر از چند دقیقه صدای بچم اومد وای خدا چ حس قشنگییییی بود.......
بعدشم حدود یک ربع بخیه زدن. و شکمم رو همونجا فشار دادن ک اصلا نفهمیدم. بعد تو ریکاوری ی نیم ساعت زمان برد ک پاهام حس پیدا کنن. بعدم ک رفتم تو بخش، با پمپ درد، دردام در حد خیلییییی کم حس شد کمتر از پریودی، من زیاد سرم رو تکون ندادم ولی بعدش دو روز سردرد وحشتناک داشتم ولی قابل تحمل ک با نسکافه قهوه خوب شد، اولین راه رفتنم اونطور ک میگفتن سخت و وحشتناک نبود. اذیت شدم ولی اونطور ک میگن نه. موقعی هم ک مرخص شدم تا ی هفته سرم سنگین بود، گوشم گرفته بود و دوروز سردرد داشتم در حد نیم ساعت.
خلاصه بسیار راضی و خرسندم از سزارین....
مامان دیاکو
دیار مامان دیاکو دیار ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد