خوب خانوما اینم تجربه من
من تاریخ سز رو دکترم برام ۱۸ ام زده بود، دیروز نوبت چکابم بود، تو مطب ازم nst گرفت گفت خوب نیست، از اون طرفم من یه یک هفته ای بود بچم خودشو خیلی سفت می‌کرد مخصوصا عصر تا شبا، اونقدری که شکمم کاملا کج میشد، دیگه اینم به دکتر گفتم، گفت پس بذار با nst انقباضات رو هم چک کنن
خلاصه من رفتم بیمارستان سینا، اونجا بهم گفت چون دیابت داری چیز شیرین نمیتونی بخوری یه شیر بخور بیا تا ازت نوار بگیرم، ۵ دقیقه که از نوار گذشت یدفعه همون حالت سفت شدن شکم و قلمبه شدن یه طرف شکمم اتفاق افتاد و یکهو ضربان قلب بچه رفت رو ۸۰، دیگه به دکترم خبر دادن گفت آماده اش کنید برا دو ساعت دیگه که از مطب بیاد برا سزارین، خلاصه منو آماده کردن دوباره یه انقباض دیگه و افت ضربان مجدد، دیگه اورژانسی دکترم خودش رو رسوند، اول هم بی حسی اسپاینال زدن که بی حس نشدم و حرکت تیغ رو حس کردم چون زمان هم نبود سریع بیهوشی کامل شدم، خلاصه نی نی منم طبق تاریخ پریود تو ۳۶ هفته و ۵ روز و طبق ان تی ۳۷ هفته و ۱ روز به دنیا اومد، وزنش الحمدلله ۲۸۰۰ بود، خواستم بگم این یوری شدن های شکم رو خیلی جدی بگیرید من همش فکر میکردم چون جاش سفت شده خیلی قلمبه میکنه ولی چون تجربه نداشتم نمیدونستم انقباضه

۷ پاسخ

سلام عزیزم خداروشکر که هردوتا تون خوبین دکترتون خیلی فهمیده است من نه دکتر و نه بیمارستان شعور این ندارن که من تمام این حالت هارو دارم بعدشم دوروز بیمارستان بستری بودم ولی اصلا خبری از عمل نبود

خانوم جان
بچتون حرکتاشا میکرد ولی خودشا سفتم میکرد ؟؟
یا بدون حرکت بود؟؟

خداروشکر که بسلامتی زایمان کردین ❤️❤️انشاالله قدمش خیرو مبارک باشه 🌹🌹
از تجربه و درد و ماساژ رحمی اینا هم میشه بگید درد و اذیتی در چه حدی بود ؟؟؟پمپ درد داشتید
ممنون میشم بگید

خداروشکر عزیزم بسلامتی زایمان کردید منم گاهی درد و انقباض دارم سابقه زایمان زودرس هم دارم دیروز دکتر گفت آماده باش هر لحظه دوست دارم تو سی و هفت زایمان کنم خودم سی و شش یکم استرس میگیرم دستگاه نره

خداروشکر بخیر گذشت پا قدمش مبارک باشه💙💙

قلبمه کردنش بدون درد بود؟؟؟

🥰🥰🥰سلام خانم های گل یه خبر خوب دارم
😍من با یه عکس از گوشی شما عکس آتلیه ای تحویل میدم
🛑ماه‌گرد.دندونی. محرم‌.یلدا.دندونی.کریسمس.نوزادی.و ......🛑 در هر تمی که شما بخواید
می تونی از ماه های گذشته که ماه‌گرد نداری عکس بفرستی درست کنم
آیدی روبیکا پیام بدید تا نمونه کار و تم های بیشتر ببینید🌹🌹

@Atleh0909

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ ماهگی
#تجربه_سزارین_یک
چون تو این مدت کلی تجربه زایمان خوندم داخل گهواره و بهم کمک کرد میخوام تجربه سزارینم رو بگم شاید برا کسی مفید باشه
#پارت یک سزارین
من ماه های آخر بارداری کلی گشتم تایه دکتر پیدا کردم که سزارین اختیاری انجام بده برام و یه بیمارستان خوب و قیمت معقول چون دکتر خودم راضی به سز نمیشد 
خلاصه که دکترم  رو پیدا کردم و چند هفته آخر رو رفتم پیشش
قرار بر این شد ۳۸ هفته و ۵ روز سزارین بشم و یه تاریح رو با همسرم انتخاب کنم ما ۱۹ آذر رو انتخاب کرده بودیم  و اون موقع ۳۵ هفته و ۵ روز بودم
یه مراقب رفتم بهداشت تو این بین که گفتن شکمت زیاد اومده پایین و تقریبا تا هفته های آینده زایمان میکنی و چون زایمان من طبیعی بود کلی ترسیدم که نکنه قبل سز اختیاری درد طبیعی بیاد سراغم و به همین خاطر هفته بعدش یه نوبت دیگه پیش دکتر گرفتم و رفتم بهش گفتم
گفت اگه شکمت اومده پایین نشونه نزدیگ شدن به زایمانه پس ۳۸ هفته و ۵ روز خیلی دیره خواست معاینه لگنی انجام بده که من نزاشتم چون حس میکردم با معاینه دهانه رحمم بزودی باز میشع خلاصه که تاریخ سز رو گذاشتیم ۳۸ هفته و یک روز۱۵ آذر
ادامه تو تاپیک بعدی
مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۱ ماهگی
مامان النا مامان النا ۲ ماهگی
خاطره زایمان سزارین
۱۲ روز بعد وقت سزارین داشتم و اون روز آخرین ویزیت من در مطب دکترم بود. دکترم ازم پرسید حرکت جنین چطوره گفتم از دیشب خیلی مثل قبل نبوده ،شب قبلش یلدا بود و مهمونی بودیم یه لحظه با خودم فکر نکردم شاید دورم شلوغ بوده حواسم کمتر به حرکت‌هاش بوده. دکترم که آشنا هم هست تا این جمله رو شنید سریع سونوم کرد و از شانس من که صبحونه شیرینی هم نخورده بودم بچه خواب بود و کم حرکت. گفت برو nst طبقه اول ، رفتم اونجا هم بچه خواب بود و حرکت خاصی مشاهده نشد هم زمان فرستادمم آزمایش دفع پروتئین ادرار و گفت نهار بخور برگرد سونوت کنم ، نشستم پایین ساختمون از اسنپ یه ساندویچ همبر سفارش دادم که بخورم ولی همون موقع منشی دکترم زنگ زد گفت بیا بالا برگشتم تو مطب دوباره سونوم کرد گفت تماس گرفتم بیمارستان تا ۲ خودت رو برسون تا امروز سزارینت کنم ! منم گشنه ناراحت پراز بغض با مامانم حرکت کردیم به سمت بیمارستان تو راه ۴ تا لقمه از ساندویچم رو به زور قورت دادم و گریه و گریه و بغض وقتی رسیدیم شوهرمم رسید کارهای بستری رو انجام دادیم گفتن قبلش یه nst دیگه اتاق اورژانس بده، رفتم nst جنین بیدار شده بود و حرکت هاش عالی بود !!! جوابش رو برای دکترم فرستادن دکترم گفت خب مشکلی نیست ظاهرا ولی حالا چون کارهای بستری رو کردی فردا سزارینت میکنم!از ۷ صبح که بیرون بودم ۸ شب خسته و افسرده رسیدم خونه دوش گرفتم ساک ها رو چک نهایی کردیم . بهم گفته بودن تا صبح حواست به حرکت هاش باشه خلاصه تا صبح هم بیدار بودم . برای عمل ۳ بعد ازظهر وقتم داده بودن روز مادر. ساعت ۱۲ راه افتادیم به سمت بیمارستان....ادامه در قسمت دوم
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۲ ماهگی
🌿 تجربه زایمان سزارین
پارت چهارم
دکتر دوباره اومد گفتم تورو خدا خانم دکتر هرچی بخوای بهت میدم فقط منو ببر سزارین 🥺
دکتر خندید و گفت خانم اینطور که نیست هرچی دلش خواست ببرمش سزارین باید یه دلیل داشته باشه 😶
منم میگفتم خب ضربان قلبش اومده پایین حالا هی میخواست بگه نه اون که نرماله طبیعیه
یه چیزی که یادم رفت این بود من گلاب به روتون هم روز زایمان هم روز قبلش هر چیزی رو که می‌خوردم استفراغ میکردم حالت نمی‌دونم چرا ؟!
ساعت۲دقیق یادم نیست چون درد داشتم که یه ماما اومد تو اتاق و گفت یه خبر خوب بهت بدم قراره بری واسه سزارین 😍
اون لحظه احساس کردم اون ماما یه فرشته بود که این خبر رو بهم گفت اصلا یه جوری خوشحال شدم فک کنم تو زندگیم هیچ وقت اینجوری خوشحال نشدم😅
از خوشحالی همون لحظه به ماما گفت خدارو شکر به خدا سال دیگه هم میام پیشتون ماما با تعجب بهم نگاه کرد و خندید و گفت دختر تو خیلی رو داری نگاه‌ کن الان داری جون میدی منم گفتم بخدا چون قراره از این به بعد سزارین بشم سال دیگه هم میام 😂
از اون روز تا حالا مامانم بهم میگه واسه سال دیگه هم باید واسه‌م نوه بیاری قول دادی 😑😂هی دارم بهش میگم اون موقع شک بهم وارد شد واسه همین گفتم میگه من کاری به اینا ندارم 😂😂
خلاصه رفتم واسه سزارین اورژانسی 💃💃
مامان آدرین کوچولو مامان آدرین کوچولو ۲ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بگم
من از پنجشنبه شب کشاله رانم خیلی درد میکرد و بالای شکمم زیر سینم درداش جوری بود نمیتونستم راه برم چون جنینم iugrبود باید یه درمیون ان اس تی و میدادم ولی توش انقباض نشون نمیداد ولی دردام خیلی بد بود تا رسید روز یکشنبه دکترم گفت برم مطب برا چکاب اخر رفتم خودشونم تو مطب منو سونو کردن و گفتن وزنش حدود ۲۲۰۰ اب دورش خیلی کم شده و گفتن فردا برم بخوابم گفتم اگه میشه سه شنبه برم نامه بستری اصلیم چهارشنبه بود خلاصه این دوروزم با استرس و درد گذشت و من سه شنبه ساعت ۶ رفتم و بستری شدم ولی چون استرسی هستم از خانم دکترم خواسته بودم زود بیاد منو سزارین کنه فکر اینکه بچمو شاید ببرن دستگاه داشت مثل خره روحمو میخورد ساعت ۷ و نیم کامل پذیرش شدم و نوار قلب جنینمم خوب نبود تا رفتم بالا کارای انژیکتو اینارو انجام میدادن دکتر مهربونم زنگ زد بفرسنم اتاق عمل خیلی خوشحال بودم که نباید انتظار بکشم خلاصه رفتم برا عمل به اصرار خودم سوندو تو بی حسی برام زدن و کمر به پایین بی حس شدم
مامان جوجه برفی🎀🩷 مامان جوجه برفی🎀🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت ۱
همیشه دوست داشتم روز زایمانم‌ تو ذهنم یه روز خوب بمونه واسه‌همین سزارین رو انتخاب کردم واقعا همینطور هم شد ❤️
دکترم نامه داده بود که ساعت ۶ صبح برم بیمارستان خصوصی مادر بستری شم چند روز قبل عمل رفتم بیمارستان واسه کارای بیهوشی و بی حسی
انتخابم بیهوشی بود اما دکتر بیهوشی اجازه نداد گفت بی حسی خیلی بهتره بی حسی انتخابم شد و شنبه ساعت ۶ صبح با همسرم و مامانم رفتم بیمارستان
منو بردن بلوک زایمان خیلی خلوت بود یه خانوم کارشناس مامایی که خیلی مهربون بود ان اس تی و فشار و انجام داد و یه سری اطلاعات گرفت با دکترم تماس گرفت و دکتر گفت ساعت ۸ اتاق عمل باشم
خانومه گفت واسم لباس بیارن خدمه اونجا لباسامو عوض کردن لباسای خودمو گذاشتن تو نایلون و به همسرم تحویل دادن
منو گذاشت رو ویلچر و برد اتاق انتظار دراز کشیدم ضربان قلب بچه رو چک کردن انژیوکت زدن عکاسم اومد یه سری تصاویر قبل زایمان رو ضبط کردیم
وووو مرحله سخت زایمان برای من زدن سوند بود که زدنش همانا و سوزش همانا😣
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
ساعتای شش و نیم بود که شیفت عوض شد. منم درخواست شارژ اپیدورال داشتم که مامای شیفت معاینه کرد گفت سه سانت و نیم شده و نوار قلب گرفت گفت افت قلب داره. بعد رفت بیرون و یهو با مامانم اومدن تو اتاق گفتن باید آماده بشی برای سزارین. من که دیگه اینقدر تلاش کرده بودم اشکام همینطوری میومدن. دردام هم که دوباره شروع شده بود. ماماهمراهم زیر بار نمیرفت میگفت نه وضعیت جنین خیلی خوبه خیلی اومده پایین دهانه رحم رو به زور باز میکنیم ولی مامای شیفت زنگ زده بود به دکترم و دکتر گفته بود ببرین اتاق عمل. خلاصه اومدن برام سوند زدن که بخاطر اثر بی حسی خیلی اذیت نشدم و با چشمای گریون و استرس فراوان راهی اتاق عمل شدم. وقتی رفتم اتاق عمل دکتر بی هوشی گفت تو که الان اپیدورال گرفتی اینجا چیکار میکنی دیگه پرسنل اتاق عمل که دیدن من خیلی ترسیدم کلی باهام حرف زدن و شوخی کردن خدا خیرشون بده. دستیار بی هوشی گفت اپیدورال رو شارژ کنیم ولی دکتر بی هوشی گفت نه من براش اسپاینال میزنم. و دیگه بی حس شدم و دکترمم اومد. بعد دکتر گفت سر بچه تو لگن گیر کرده دو سه بار کشیدم بالا تا اومد بیرون و بعد گفت بند ناف پیچیده دور شونه بچه. خلاصه بعد از یه عالمه درد کشیدن من به علت افت قلب جنین و عدم پیشرفت سزارین شدم. این شرایط من بود رفقا قرار نیست همه مثل من باشن خود دکتر هم تا حالا چنین مریضی نداشتم با این وضعیت عالی دهانه رحم نرم و پیشرفت کم. من اگر برگردم عقب بازم طبیعی رو انتخاب میکنم چون دردای بعد از سز خیلی بیشتر از انقباض ها اذیتم کردن.
مامان نیایش و نیلآی مامان نیایش و نیلآی ۱ ماهگی
تجربه زایمان دومم قسمت سوم:
از اونجا بود که انقباض هام دردناکتر و تقریبا غیر قابل تحمل بود. هرچی زور میزدم بچه نمیومد من خسته از زور زدن شدم ماماها از بالا شکمم رو فشار میدادن و دکترم از پایین تلاش میکرد این مرحله خیلی سخت و غیر قابل تحمل بود برام دیگه نمیتونستم زور بزنم دهنم خشک میشد و دست و پاهام میلرزیدن به توصیه دکترم تغییر پوزیشن دادم و حالت سجده رفتم و کمرمو ماشاژ دادن ورزش دادن باز دوباره زور فایده نداشت من که دیگه کاملا نا امید شده بودم دکترم گفتن اذون پخش کنید شاید راحت تر بیاد خلاصه اذون پخش کردن و مجدد تلاش کردن اما فایده نداشت منم دیگه توان نداشتم دکترم گفتن چون ضربان قلب جنین خوبه یک ربع دیگه صبر میکنیم اگه دنیا نیومد میریم برای سزارین زنگ زدن اتاق عمل رو آماده کردن.خلاصه یکی دوبار دیگه زور بی جونی زدم و مامااز بالاشکمم رو فشار میداد و دکترم هم از پایین که بلخره ساعت یک ربع بامداد ۲۰ بهمن ماه گل دخترم با وزن ۳۷۰۰ و قد ۵۱ سانت دنیا اومد🥲.دکترم با حوصله عمل ترمیم و بخیه رو انجام دادن و بعد تجویز دارو رفتن
بعد زایمان یه لرز شدیدی به جونم افتاد که دندونام بهم میخورد از لرزش.تمام تایم ماماشیفت خانوم هاشمی حواسشون بهم بود کمکم کردن دوش گرفتم لباس عوض کردم و اومدم روی تخت دراز کشیدم پتو کشیدن روم و مادرم رو آووردن زایشگاه بالای سرم تا بهم رسیدگی کنه.
ادامه تاپیک بعدی.......
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۲ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت اول
الان یکم وقت دارم از تجربه زایمانم براتون میگم😅
بهداشت بهم گفت ۴۰هفته که شدی بیا نامه بهت بدم بری بیمارستان
من با نامه ۴۰هفته رفتم بیمارستان دل تو دلم نبود که اون روز قراره زایمان کنم😅. البته فک میکردم زایمان خیلی راحته ولی برعکس برای منی که هم طبیعی هم سزارین رو تجربه کردم سخت بود😥
بیمارستان که رفتم معاینه کردن گفتن حتی نیم سانتم باز نیستی بستری نمیشی برو خونه یک هفته فرصت داری 😐 این یک هفته رو هم ورزش کن رابطه داشته باش ماساژ و ....خلاصه از این حرفا رفتم خونه خیلی ناراحت بودم که زایمان نکردم چون فک میکردم که اون یک هفته مثل یک سال برام میگذره 🫤همینه که خونه رسیدم رفتم حیاط شروع کردم به پیاده رویی سفت و سخت 😂سه ساعت تمام تو حیاط پیاده رویی کردم
هیچی دیگه دو روز گذشت صبح روز چهارشنبه بود که از خواب پاشدم احساس کردم که حرکت بچه‌م کم شده تا ظهر صبر کردم بهتر نشد واسه همین رفتم بیمارستان و نوار قلب و معاینه انجام شد ماماها گفتن هنوز باز نیستی و مشکلی نداری هنوز همون یک هفته رو وقت داری ولی گفت حالا صبر کن دکتر هم بیاد ببینم اون چی میگه
همین که دکتر اومد ماما بهش گفت که ۴۰ هفته و ۲دوز هستم اصلا به من هم یه نگاه نکرد و گفت باید بستری بشه منی که حتی نیم سانت هم باز نبودم🥲
خلاصه لباس پوشیدم و رفتم اتاق همین که رفتم یه لیوان آب بهم دادن که گفتن قرص رو داخلش حل کردم تا ته نشین نشده زودی بخور
خلاصه ۳تا از این قرص ها به فاصله ۲ساعت بهم دادن
و باز منی که اصلا رحمم باز نشد و....🫠
مامان 🩵کیان🩵 مامان 🩵کیان🩵 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
ببخشید که دیر میشه پارت ها پسرم بغلمه داره شیر میخوره
خلاصه ماما گفت دردام ۵ دقیقه یکبار شد برو بیمارستان
ساعت ۴ صبح بود که دردای من شد ۶ دقیقه یکبار که دیگه ماما گفت برو معاینه شو ببینن چند سانتی
ماهم همه وسایلا و ساک نی نی رو برداشتیم و رفتیم بیمارستان
تشکیل پرونده یه مقدار طول کشید و دکتر اونجا معاینه کرد گفت ۲ سانتی .نیم ساعت راه برو بیا دوباره معاینه ت کنم
نیم ساعت راه رفتم دوباره معاینه کرد گفت ۴ سانتی .لباس بیمارستان داد گفت آماده شو ببرنت بلوک زایمان
تا من آماده بشم و رفتم اتاق زایمان ساعت ۷ صبح شد
دیگه تو اتاق زایمان گفتن بخواب نوار قلب بگیرم یه نیم ساعتی گرفت دید نوار قلب خوب نیست منم این وسطا دردم داشت زیادتر میشد
دوباره نوار قلب گرفت و ان اس تی وصل کرد که گفت ۴ سانت بازی ولی دردات خوب و منظم نیست .آمپول فشار آورد برام زد که دردای من قشنگ شد ۵ برابر
من تا قبل این اصلا سرو صدا نمیکردم سعی می‌کردم دردامو با تنفس کنترل کنم ولی وقتی آمپول فشار زد دیگه واقعا خیلی دردام شدید شد فقط میگفتم خدایا منو بکش
این وسط ماما همراهمم نیومد و یکی دیگه رو جای خودش فرستاد ولی اونم خیلی خوب بود ماساژم میداد کمک می‌کرد دردامو کنترل کنم