۲۶ پاسخ

الهی بحق ام البنین سالم و سلامت باشن

سلام عزیزم چرا نیستی کجایی؟؟؟

سلام عزیزم خیلی تبریک میگم موقع معاینه اصلن مقاومت نشون ندادی؟من خیلی مقاومت میکردم

ای جووونم عزیزم بسلامتی زایمان کردی😍😍چشمت روشن .ایشالله سه تاییتون همیشه سالم و سلامت باشین🧿😍
سزارین چطور بود خودت اذیت نشدی؟؟

سلام عزیزم حالت خوبه بچه ها خوبن؟ چرا نیستی؟

سلام خوبی
کجایی بیا خبری از خودت بده

عزیزدلم تبربک میگم انشالله پسرگلت هم بزودی بیاد کنارت بدون دستگاه وچیزی سالمه سالم ❤❤❤❤❤❤

من همین موضوع درک نمیکنم
مگه ماها ک دوقلو داریم سزارین هستیم دیگ
معاینه چرا میکنن اخه
ب بچه اسیب نمیزنه؟

قدمشون مبارک عزیزدلم.انشالله کوچولوها هم ب زودی حالشون بهتر میشه سه تایی میرید خونه😍

الهی عزیزم مبارک باش الهی خدا بهت ببخش و خوش قدم باشن

عزیزم مبارک باشه به سلامتی .قدمشون خیر
برای منم هردو به اکسیژن وصلن
انشاالله از ابن روزاهم میگذریم و بزودی دوتاشونو به سلامتی میاریم خونه😍😍❤️❤️

انشاالله تنشون سالم باشه و با دل خوشی برین خونه

قدم. نو رسیده مبارک باشه عزیزم انشالا همگی صحیح سالم برمیگردین. خونه🌷

وای ینی مث من ۳۴هفته و ۱روز زایمان کردی🥺
خیلی حواست ب بچه ها باشه
خودت ک مرخص شدی اگ ی وقت ماهان و ماهلین مرخص‌نشدن خودت بمون بالا سرشون بهشون شیر بده
اگ دیدی شیر نداری شیرافزا بخور ک واقعاااا جوابه
و اینکه قدم نورسیده مبارک رفیق✨️🧿🫀👼🏻

ای جانم عزیزم بسلامتی انشاالله زودی خوب میشن و میاین خونه

مبارکه عزیزم

اصلا‌نگران نباشییی
اونم سریع خوب میشه
پسر من ۲۸ هفته دنیا اومده اونم بستریه با لوله شیر میخوره
و با دستگاه اکسیژن تنفس‌میکنه
شما ۱ هفته ای مرخص میشی

نگران نباشش عزیزم منم سی سه هفته زایمان کردم الان اوردم خونه ایشالا توهم زودی میاری خونه

ای جانم مبارکه ایشالله قدمشون خیر باشه❤
خدا پسرتم زود خویش کنه

ای جان عزیزدلم مبااارک باشه چشمت روشن... چند کیلو هستن؟؟؟
انشالا به سلامتی و دل خوش مرخص بشن و حالشون خوب بشه

عزیزم مبارک باشه ایشالله قدمشون پر از خیر و برکت باشه🌿🤲🏻🌿

خیلی مبارک باشه ان شاءالله هرسه تایی تون بزودی مرخص بشید قدمشون برات پرخیروبرکت باشه

عزیزممممم بسلامتی مبارکه
ایشالله زودی خوب بشن و برید خونه

عزیزم مبارکه باشه😍 انشالله به زودی باهم برگردین خونه سالم و سلامت

⚘️🙏⚘️ به امید خدا
شکر
آرزو میکنم زود زود قل های خوشگلت تو بغلت، تو خونه کنارت باشن.

الهی عزیزم تبریک میگم بهت
نگران نباش انشالله گل پسرتم زودی خوب میشه و همتون باهم مرخص میشین میرین خونه

سوال های مرتبط

مامان ❤️لیلی❤️ مامان ❤️لیلی❤️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۱
روز ۸ مرداد اینجا پیام گذاشتم لکه بینی و احساس آبریزش دارم، همه گفتن برو بیمارستان که چک بشی
اول رفتم دوش آب گرم گرفتم و شیو کردم، همزمان زیر دوش آبگرم هم اسکات زدم، رفتیم بیمارستان گفتن ۱ سانت باز شدی، و برای احساس آبریزش هم پد رو عوض کردم و گفتن یک ساعت باید بمونی تا مطمئن بشیم و در نهایت گفتن نه فقط ترشح قهوه ای داری و از کیسه آب نیست و فرستادنم خونه.
حدودا ساعت ۱۶ به بعد بود احساس انقباض میکردم، در حد ده دقیقه ای یبار بود و قابل تحمل بود، بازم با این حال رفتم دوش آبگرم گرفتم.انقباض ها شد حدودا ۶ دقیقه ای یبار که دیگه رفتیم بیمارستان و معاینه شدم گفتن ۲,۵ سانت باز شدی و برو پیاده روی کن، و یک ساعت دیگه بیا برای معاینه.
من چون پرسنل خود بیمارستان بودم توی یکی از همون اتاق های زایشگاه موندم و حرکت های لگنی رو انجام دادم، بعد دیدم انقباض هام زیادتر شده و کمی هم خونریزی دارم که اومدن معاینه ام کردن و گفتن ۵ سانت شدی.
من رو فرستادن اتاق زایمان و همونجا کمی ورزش و استراحت کردم تا ماما همراهم اومد و شروع کرد به ماساژ دادنم و مدام حرکات و تنفس ها رو باهام کار میکرد، واقعا وجود یکی کنارت که بلد باشه و تجربه داشته باشه توی اون لحظه بهت خیلی آرامش میده.
خلاصه من انقباض هام خیلی شدید تر شد و گفتم احساس میکنم نمیتونم سرپا بایستم و معاینه ام کردن گفتن ۹ سانت شدی...
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون
مامان دوقلوها 😍 مامان دوقلوها 😍 ۲ ماهگی
سلام خانوما خب یه ذره وقت کردم گفتم بیام از تجربه زایمان بگم براتون😅
پارت ۱
من ۳۴ هفته و سه روز زایمان کردم از ۳۳ هفته اینا یه ذره سفت شدن شکمم زیاد شده بود درد خاصی نداشتم ولی خب شکمم سفت میشد مخصوصا یه طرف .
شنبه ۱۷ شهریور برای تشکیل پرونده رفتم بیمارستان موسوی زنجان
اونجا نوار قلب گرفتن انقباض نشون داد گفتن باید معاینه بشی 🥲 خواستم اجازه ندم ولی گفتن خطرناکه ، معاینه کردن که یعنی من هر بار با این معاینه میمردم و زنده میشدم 😭🥲 تو بلوک زایمان بهم گفتن ۲ سانتی ، و بستریم کردن ، سعی کردن با دارو اینا انقباضات رو کنترل کنن که یه ذره بهتر بشه ، آمپول ریه هم اون روز یه بار زدن
روز بعد خیلی بهتر شده بودم و دوز بعدی آمپول ریه زدن ولی عصرش دوباره انقباض نشون داد و معاینه شدم و رسید به چهار سانت و هشت شب اورژانسی فرستادن اتاق عمل ، دوقلوهای من هر دو سفالیک بودن ، قل اول ۹:۳۰ و قل دوم ۹:۳۱ به دنیا اومد یکیش ۲۲۰۰ یکیش ۲۲۲۰ بودن🙁
به نظرم درباره زایمان طبیعی و سزارین بستگی به بدن تون داره ، تو مراحل زایمان شاید یه چیز برای من سخت بوده باشه و برای شما راحت پس مقایسه نکنید خودتون رو و این رو بر پایه تجربه شخصی بزارید
مثلا سوند گذاشتن زنداداش من می‌گفت درد نداشت ولی برای من خیلی دردناک بود سه چهار نفر با هم داشتن میزاشتن ، و چون اورژانسی بودم خیلی همه چی داشت سریع پیش می‌رفت
رفتار پرسنل اتاق عمل خوب بود و سعی میکردن آرومم کنن، آمپول بیحسی برای من درد نداشت ،چجوری بگم در طول عمل آدم متوجه خیلی چیزا هست حداقل برای من که اینطور بود ، درد نبود ها ، یه جورایی مثل فشار رو شکم و خارج کردن بچه ها و اینا رو قشنگ متوجه بودم و اخرا تنگی نفس می‌گرفتم که اکسیژن گذاشتن
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان درسا🎀 مامان درسا🎀 ۴ ماهگی
۲🌷
کردن که خیلی درد داشت گفتن ۱ سانت باز شدی برو و فردا بیا برای بستری گفتن کیسه آبت نیست و احتملا ترشح بوده منم برگشتم خونه خیلی ترس زایمان داشتم و فکرم درگیرش بود هم خودم هم شوهرم خیلی استرس داشتیم وقتی اومدم خونه تا فرداش مرتب همینجوری ترشخ داشم آبکی یکمی هم کشدار فرداش که تاریخ بستریم بود رفتم بیمارستان بازم معاینه شدم گفتن همون یک سانتی و لباساتو عوض کن لباس بیمارستان رو بپوش همون روز زایشگاه خلوت بود کسی نبود برای زایمان جز من و یه خانوم دیگه که همسن من بود و اونم بچه اولش بود خلاصه رفتم اتاق زایمان هم من هم خانومه باهم بستری شدیم منو بردن توی اتاق زایمان روی تخت زایمان خوابیدم و یه چیزی عین لوله کردن تو واژنم و آمپول میزدن بعدشم یه چیزی عین لوله زرد گذاشتن داخل و آخر کار کیسه آبمو پاره کردن همینکه رفتم توی یه اتاق دیگه که اونجا باید درداتو بکشی همینکه دراز کشیدم روی تخت یه درد خیلی عجیبی گرفتم که آخم در اومد بعدش آمپول فشار رو کم کم برام زیادش کردم که مرگو به چشام دیدم توی یک ساعت شدم دو نیم سانت گفتن خیلی عالیه و خیلی خوب داری پیش میری راسی یادم رفت بگم ساعت ۱۲ونیم بستری شدم،منم امیدوار شدم ولی مگه این دردا میذاشت من آروم بگیرم خیلی بد بود خیلی انگار کل استخونامو داشتن خورد میکردن خیلی درد داشتم وحشتناک ما بین دردام مرتب دستشویی میرفتم چون