سوال های مرتبط

مامان آوین👶🏻❤ مامان آوین👶🏻❤ ۴ ماهگی
#تجربه زایمانم
خب من رحمم کاملا بسته بود کلی پیاده روی ورزش اسکات رابطه و...از ۳۴هفته شروع کردم گذشت و گذشت دیدم ۴۱هفته شدم هیچ خبری از درد نیست رفتم بیمارستان گفتم من تاریخ زایمانم گذشته دردی ندارم معاینه کرد گفت رحمت بستس رفتم یه بیمارستان دیگه بستریم کردن شب قرص فشار دادن بهم صبح معاینه کردن گفتن یک سانتی تا ظهر همون یک سانت بودم بعد یه قرص دیگه دادن فاصله دردم یهو شدت گرفت شد هر یک دقیقه ضربان قلب بچم افت کرد سریع یه امپول زدن قلبش اوکی شد بعد از ظهرش دکتر منو برد اتاق زایمان یه چیزی شبیه بادکنک ولی لوله بود وصل کردن ب رحمم که سریع فول شم خیلی درد داشت اسمش بالن بود مردم زنده شدم اونو زدن ساعت شیش بعد از ظهر معاینه کرد گفت دوسانتو نیم پیشرفت خوبی داری خیلی درد داشتم گریه میکردم ساعت هفت دیگه نتونستم تحمل کنم منو بردن اتاق زایمان شدم چهارسانت گفتن خیلی خوبه زنگ زدم ماماهمراهم ساعت ده اومد پیشم ماما بیمارستان گفت کیسه ابش هنوز پاره نشد گفت خودمون پاره میکنیم زدن کیسه ابمو پاره کردن ماماهمراهم ورزشم میداد ان اس تی ک بهم وصل بود نوار قلب خوبی نبود درخواست اپیدورال کردم گفتن نه ضربان قلب بچت خوب نیست نهایت ماسک گاز بهت بدیم گفتم بدین خیلی درد داشتم ماماهمراهم یازده ورزشو ک شروع کرد۱۲فول شدم یهو ان اس تی صدا داد گفتن سریع ببرینش اتاق عمل ضربان قلب بچه افتاده من درد داشتم حس زور داشتم گیج شده بودم سریع بردنم اتاق عمل سزارینم کردن خیلی زایمان سختی داشتم هنوزم خیلی درد دارم ولی وقتی بچتو بغل میکنی همه این دردا یادت میره🥲🥲🥲
مامان شاهان مامان شاهان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۳

یه طوری از این قضیه افت ضربان قلب هول کردن که من دیگه دردام کنار گذاشتم و باهاشون همکاری کردم سریع لباس اتاق پوشیدم و سوند وصل کردن و رفتم روی تخت دیگه و من با درد زیاد به سمت اتاق عمل رفتم
وقتی بهم امپول بی حسی و زدن انگار رفتم تو بهشت همه دردام رفت و من دراز کشیدم امپولش هم در حد امپولای عادی درد داشت بد نبود سوند هم همینطور اصلا حس نکردم
خلاصه موقع عمل هیچی نفهمیدم فقط میپرسیدم ضربان قلب بچم چطوره بچم حالش خوبه
بعد شروع کردم ایت الکرسی خوندن که صدای گریه پسرم و شنیدم و منم باهاش گریه کردم. بچم و بردن یک ساعت توی ان ای سی یو
وقتی خیالم راحت شد دبگه موقع بخیه همونجا حدود ده دقیقه خوابیدم. اخرش هم موقع بی حسی تو همون اتاق عمل سوند و عوض کردن و ماساژ رحمی انجام دادن که اصصصلا نفهمیدم دردش و و از اتاق عمل اومدم بیرون
ماما همراهم گفت پمپ درد بگیر که خدا خیرش بده گرفتم و واقعا راضی بودم هزینه اش هم ۱۷۰۰ شد
درد خاصی نداشتم فقط اولین راه رفتن بعد عمل اذیتم کرد چون سرگیجه و تاری دید و درد داشتم
راه رفتنای بعدی بهتر و عادی تر شدن
خلاصه ما هم اینطوری هم درد طبیعی کشیدیم هم اخرش سزارین شدیم ولی وقتی بچم و دیدم گفتم خدایا شکرت که تونستم بچمو سالم بدنیا بیارم
امیدوارم همتون بچه هاتون و به سلامت بغل کنید و لذتش و ببرید التماس دعا😘♥️
مامان Augustin ♌️ مامان Augustin ♌️ ۳ ماهگی
مامان ایهان قشنگه مامان ایهان قشنگه روزهای ابتدایی تولد
مامانا مردم و زنده شدم دیروز که رفتم بیمارستان کشتارگاه امیر المومنین
تا معاینه کرد انقباضام شروع تا سه شب درد داشتم بعدش سوند وصل کردن داخل رحمم همه دردا رو بجون کشیدم
تا شیش صب سه سانت شدم
کلی ورزش کردم امپوش فشار زدن شدم ۶ سانت
تا ۵ سانت قشنگ تحمل کردمم پنج به بعد دیگه دردام زیاد شدم با تکنیک های تنفسی همه هیچی نشد خیلی درد داشتم خیلیییی بعدش یهو مامای اشغال الهی که تقاص پس بده منو فرستاد اتاق عمل ب بهانه اینکه ضربان قلب بچه خوب نیست قبلش دکتر اومد گفت اگه خواستین سز کنین دلیل خوبی داشته باشین که بهتون گیر ندن یعنی چی اخه مگه ما اسباب بازیم یا موش ازمایشگاهی
خیلی بد بود التماس میکردم زودتر ببرن تا بچه خفه نشه دردام خیلیی زیاد بود
یه ساعت داخل اتاق تنهایی درد میشکیدم و میپیچیدم به خودم
تا رفتم اتاق عمل و فرستادن تو اتاق یه ماما اومد معاینه کرد گف ۸ سانت و نیم بازی چرا فرستادنت اتاق عمل ضربان قلب بچم که خوبه
خوشحال ششدم گفتم الان دیگه طبیعی زایمان میکنم اما کجا...
نیم ساعتم به بهانه اینکه طبیعی زایمان میکنی نگهم داشتن داشتم میمردم رو تخت اتاق عمل ۹ سانت که شدم یهو گف نه دیگه همون سز میکنیم
سز کردن بعد ۲۳ ساعت درد کشیدن زایمان کردم خیلی بد بود خیلی
انقد عذابم دادن چون یه سری دانشجو اورده بودن همراه من پنج نفر دیگه رو هم فرستادن برا سز
بعد سز هم شکمم رو فشار دادن ک هنوز زیاد بیحسی اثرش نرفتع بود
مامان بنیامین مامان بنیامین ۱ ماهگی
سلام مامانا من دوشنبه سزارین کردم تو بیمارستان نیکان سپید،هزینه بیمارستانم ۳۵ شد،خیلی از بیمارستان و کادرش راضی بودم رسیدگیشون خوب بود خیلی اخلاقاشون خوب بود،میخوام از تجربه زایمانم بنویسم.
اول رفتم بیمارستان ان اس تی از بچه گرفتن و سرم بهم وصل کردن و انژیو کت،یک ربع مونده بود به عمل برام سوند وصل کردن،سوند وصل کردن درد نداره ولی حس بدی دست میده همون باعث میشه بقیه حس کنن درد داره،وگرنه درد نداره
با تخت منو بردن اتاق عمل امپول بی حسی رو بهم زدن،اصلا درد نداشت و سریع بی حس شدم و برش دادن شکممو و پسر قشنگمو به دنیا اوردن،رفتم تو ریکاوری بچه رو اوردن انداختن رو سینه و اغوزو به بچم دادن،و بعد منتقلمون کردن تو بخش،بهم گفتن هیچی نخور از ساعت ۲ تا ۱ شب ولی من گوش ندادم و خرما خوردم خیلی زیاد و همون بهم جون داد،شربت عسل و گلابم درست کرده بودم خوردم اونجا و وقتی بهم اجازه عذا خوردن دادن من کاچی درست کرده بودم برده بودم اونو خوردم،شکمم هم سریع کار کرد و مدفوع کردم
ادامشو تو کامنتا میزارم……
مامان سبحان مامان سبحان ۲ ماهگی
ساعت ۱۲ ظهر بستری شدم
تا ساعت ۱۳ دستگاه nst بهم وصل بود
بعد بهم یک چهارم قرص زیر زبونی دادن گفتن کمک می‌کنه دردات‌ شروع بشه
بعد ساعت ۳ دکتر اومد بهم سرم از طریق واژن وصل کرد
فرستاد داخل رحم
سه تا سرم شارژ کردن
و این سرم ازم خارج می‌شد
اسمش نمی‌دونم چی بود ولی گفتن کمک می‌کنه دهانه رحم نرم بشه و باز بشه
تا ساعت ۸ اینا انقباض داشتم وقتی می‌گرفت با نفس عمیق میشد تحملش کرد ولی داداش زیاد بود اینجا شده بودم ۴ سانت
بعد دوباره یک چهارم قرص زیر زبونی دادن بهم
شروع کردم ورزش کردن
اجازه دادن همسرم بیاد و گفتن کمرتو ماساژ بده تو حالت سجده
وقتی ماساژ میداد درد ها بیشتر شد
احساس دستشویی داشتم اومدم برم دستشویی میشه آبم پاره شد
دکتر اومد معاینه کنه مطمئن بشه کیسه آبه گفت شدی ۸ سانت
بعد دکتر اومد آمپول اپیدورال زد
و دردم کمتر شد
ولی دهانه رحم اومد روی ۷ سانت بعد یکساعت
دیگه داشت اثر بی حسی می‌رفت و من درد متوجه می‌شدم
که دکتر اومد هی انگشت میچرخوند دور دهانه رحم
من خیلی درد داشتم خیلی زیاد التماس میکردم یه دقیقه بزارید به حال خودم بمونم
که دیگه گفت سر بچه رو میبینم و هی تحریک کرد
انقد درد داشتم دیگه نفس نمونده بود برام
که دیگه دکتر آمپول بی حسی زد برش داد و تحریک کرد گفت زور بده زور بده سربچه رو میبینم و دیگه هیچی نفهمیدم
انگار تو این دنیا نبودم .