مامانا مردم و زنده شدم دیروز که رفتم بیمارستان کشتارگاه امیر المومنین
تا معاینه کرد انقباضام شروع تا سه شب درد داشتم بعدش سوند وصل کردن داخل رحمم همه دردا رو بجون کشیدم
تا شیش صب سه سانت شدم
کلی ورزش کردم امپوش فشار زدن شدم ۶ سانت
تا ۵ سانت قشنگ تحمل کردمم پنج به بعد دیگه دردام زیاد شدم با تکنیک های تنفسی همه هیچی نشد خیلی درد داشتم خیلیییی بعدش یهو مامای اشغال الهی که تقاص پس بده منو فرستاد اتاق عمل ب بهانه اینکه ضربان قلب بچه خوب نیست قبلش دکتر اومد گفت اگه خواستین سز کنین دلیل خوبی داشته باشین که بهتون گیر ندن یعنی چی اخه مگه ما اسباب بازیم یا موش ازمایشگاهی
خیلی بد بود التماس میکردم زودتر ببرن تا بچه خفه نشه دردام خیلیی زیاد بود
یه ساعت داخل اتاق تنهایی درد میشکیدم و میپیچیدم به خودم
تا رفتم اتاق عمل و فرستادن تو اتاق یه ماما اومد معاینه کرد گف ۸ سانت و نیم بازی چرا فرستادنت اتاق عمل ضربان قلب بچم که خوبه
خوشحال ششدم گفتم الان دیگه طبیعی زایمان میکنم اما کجا...
نیم ساعتم به بهانه اینکه طبیعی زایمان میکنی نگهم داشتن داشتم میمردم رو تخت اتاق عمل ۹ سانت که شدم یهو گف نه دیگه همون سز میکنیم
سز کردن بعد ۲۳ ساعت درد کشیدن زایمان کردم خیلی بد بود خیلی
انقد عذابم دادن چون یه سری دانشجو اورده بودن همراه من پنج نفر دیگه رو هم فرستادن برا سز
بعد سز هم شکمم رو فشار دادن ک هنوز زیاد بیحسی اثرش نرفتع بود

۲۶ پاسخ

من ب جات بودم چوب تو .......میکردم

واییییییییییی خدا عزیزم چقد بد همش شیاف بزار

تقریبا همین بلاها سر منم اومد.لعنت به دولتی

سلام
منم چند روز پیش طبیعی زایمان کردم خیلی سخت بود
۷ صبح رفتم بیمارستان با کیسه آبی که قشنگ پاره شده بود و ترس و استرس و گریه
دکترم اومد گفت باید سزارین بشی
سرپرست بخش زایمان اجازه نداد گفت ایشون شرایط زایمان طبیعی رو داره
تا ۹ شب منو توی اون وضعیت نگه داشتند
طوری درد کشیدم و اذیت شدم که گفتم من دیگه زنده برنمیگردم خونه😭😭😭
هزار بار خودمو لعنت کردم که چرا نرفتم سزارین کنم
نهایت باید از اول با دکتر هماهنگ میکردم و بیمارستانی میرفتم که مجوز بدند نه اینکه قوانین بیمارستان براشون از جون آدم مهمتر باشه.

دقیقا من سال ۸۸یه کم لک دیدم رفتم زایشگاه امیر المومنین از بس معاینه کردن خونریزیم شدید شد گفتن باید سزارین بشی
خبری هم نبود ک سزارین کنن همینجوری توراهرو منو نگه داشتن

آخر مامانم دادوبیداد کرد ک شما ک هردوتا رو کشتین
آخرسر سزارین کردن
خدا ازشون نگذره

عزیز تو این استان ک ما و شما هستیم متاسفانه همینجوریه

خدا لعنتشون کنه یا اول بفرستید سزارین یا طبیعی
نه اینکه میزارن طرف درد هردوشون رو بکشه

سلام عزیزم الان بچت چطوره گلم خودت خوبی منم اززابل خیلی میترسم بیمارستان امیر...خداخودش کمک کنه

من معتقدم ادم ی بار نهایت دو بار میخواد زایمان کنه بهتزه هزینه کنه و خودشو دست این دانشجوها نندازه
اینا تا جون ادم یا بچه رو به خطر نندازن ک نمیبرن عمل .....

الان که اثرش رفته خیلی درد دارم شیافم گذاشتم

من از ترس همین که بیمارستان اونجا خوب نیس زابل نمیرم برا زایمانم
تو شهر غریبم قراره مامانم برا زایمانم بیاد تهران

وای چرا با جون ادما بازی می کنن لعنت بهشون

وای من شانس آوردم منو بردن اتاق زایمان فقط یه ماما اومد هیچ کسی دیگه هم نبود منم روشش سانت موندم خداخیرش بده خیلی کمکم کرد خیلی کلی ورزش دادخودم تو شک بودم که اینجا بیمارستان امیره هر مریض اتاق جدا داشتن مثل قبل دانشجویی نبود که همش معاینه ت کنه فقط فقط همون ماما بود خیلی رفتارش خوب بود حتی بعدش میخواستم شیرینیشو بدم اصلا قبول نکرد گفت وظیفه م بوده

سلام عزیزم قدم نو رسیده مبارک.لعنت ب این کادر بیمارستان امیر..‌منم سر بچه اولم خیلی اذیتم کردن با اینکه ۳ظهر رفتم ۶غروب زایمان کردم...دومی رو دیگه ماما خصوصی گرفتم کسی بهم کارنداشت...ایندفم خدا بخیر بگذرونه....انشاالله زود خوب شی.سزارین سخت بود؟

خدا لعنتشون کنه الان حالت چطوره نی نی چطوره قدم نو رسیده مبارک,😍😍😍

گلم خدا لهنتشون کنه منم ت همین بیمارستان جون دادم، منو کشتن سز منو باز نکردن برعکس تو، گذاشتن طبعی بیارم، اخرم جفتم داخل موند و کورتاژ شدم

من بیمارستان بیرون شهر رفتم همونو میگین اسمشو بلد نیستم ولی واس من هرد خپب بود

من ۲بار امیر زابل سزارین شدم ۲بار بیرجند سزارین شدم

عزیزممم خداکمکت کرده خداروشکر که سلامت دراومدید زیر دست همچین حیوونایی
ماماهمراه نداشتی؟

خوش قدم باشه الهی .کی معاینت کرد ابجی ...

منو با شش سانت پاره کردن بچرو در اوردن

مبارک باشه قدم نو رسیده
برای چی بردن سزارین کردن

بمیرم الهی از کشتارگاه هم بدتره خدا خیرشون نده. منکه هیچوقت نمیبخشمشون
مبارک باشه عزیزم

الهی بمیرم چقد عذاب کشیدی الان بهتری آخه چرا وقتی 9سانت بودی طبیعی کمک نکردن زایمان کنی خدا ازشون نگذره

الهی بمیرم چقد عذاب کشیدی الان بهتری آخه چرا وقتی 9سانت بودی طبیعی کمک نکردن زایمان کنی خدا ازشون نگذره

خدالعنتشون کنه، اخه ازاول میبردنت سز دیگه، این همه دردبکشی اخرببرنت سز
کسی نبود همراهت ک دادو بیدادکنه سراینا

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۲ ماهگی
تجربه سزارین (2)
بعد من تو بچگی عمل قلب داشتم واسه همین دکتر گفت باید وایستیم تا متخصص قلب بیاد یه اکو قلب انجام بدیم .تو همین حین ۲تار به زور اومدن من و معاینه کردن و با همین معاینه درد کمرم گرفت .دیگه دکتر قلب اومد و اکو کرد گفت همه چی خوبه و با همون دستگاه یه سونو کردن که دیدن بچم هنوزم بریچه .بعد دیگه دکتر گفت کاراشو بکنید تا بریم اتاق عمل .دیگه اومدن سوند و برام وصل کنن اولش خیلی ترسیدم که خانومه گفت خودتو شل کن و نفس عمیق بکش همین کارو کردم و برام وصل کردن و اصلا درد و اینا نداشت فقط یه حس چندشی داشت همین
بعد که سوند و وصل کردن گفتن پاشو بریم اتاق عمل منم هی ترسم بیشتر و بیشتر می‌شد پاشدم بشینم رو ویلچر که سرگیجه داشتم و حالم خیلی بد بود و شب تولد امام علی من رفتم اتاق عمل همش میگفتم یا امام علی خودت برام پدری کن یا امام علی خودت مراقب دخترت باش 🥲
دیگه بردنم اتاق عمل و چندتا سوال پرسیدن و من و بردن اتاق عمل و رو تخت نشستم و مرتب هی فشارمو چک میکردن که رفت رو ۱۶ پرستارا و دکترا خیلی خوب بودن حرف میزدن باهام‌که استرسم کم بشه
مامان اَبرَک مامان اَبرَک ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
ساعتای شش و نیم بود که شیفت عوض شد. منم درخواست شارژ اپیدورال داشتم که مامای شیفت معاینه کرد گفت سه سانت و نیم شده و نوار قلب گرفت گفت افت قلب داره. بعد رفت بیرون و یهو با مامانم اومدن تو اتاق گفتن باید آماده بشی برای سزارین. من که دیگه اینقدر تلاش کرده بودم اشکام همینطوری میومدن. دردام هم که دوباره شروع شده بود. ماماهمراهم زیر بار نمیرفت میگفت نه وضعیت جنین خیلی خوبه خیلی اومده پایین دهانه رحم رو به زور باز میکنیم ولی مامای شیفت زنگ زده بود به دکترم و دکتر گفته بود ببرین اتاق عمل. خلاصه اومدن برام سوند زدن که بخاطر اثر بی حسی خیلی اذیت نشدم و با چشمای گریون و استرس فراوان راهی اتاق عمل شدم. وقتی رفتم اتاق عمل دکتر بی هوشی گفت تو که الان اپیدورال گرفتی اینجا چیکار میکنی دیگه پرسنل اتاق عمل که دیدن من خیلی ترسیدم کلی باهام حرف زدن و شوخی کردن خدا خیرشون بده. دستیار بی هوشی گفت اپیدورال رو شارژ کنیم ولی دکتر بی هوشی گفت نه من براش اسپاینال میزنم. و دیگه بی حس شدم و دکترمم اومد. بعد دکتر گفت سر بچه تو لگن گیر کرده دو سه بار کشیدم بالا تا اومد بیرون و بعد گفت بند ناف پیچیده دور شونه بچه. خلاصه بعد از یه عالمه درد کشیدن من به علت افت قلب جنین و عدم پیشرفت سزارین شدم. این شرایط من بود رفقا قرار نیست همه مثل من باشن خود دکتر هم تا حالا چنین مریضی نداشتم با این وضعیت عالی دهانه رحم نرم و پیشرفت کم. من اگر برگردم عقب بازم طبیعی رو انتخاب میکنم چون دردای بعد از سز خیلی بیشتر از انقباض ها اذیتم کردن.
مامان نی نی 🩷 مامان نی نی 🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین
۳۷ هفته بخاطر تکون های کم و ضربان قلب بد نینی سزارین اورژانسی شدم من چون از اتاق عمل میترسیدم کل بارداری ذهنم رو آماده زایمان طبیعی کرده بودم که اوضاع یه جور دیگه پیش رفت و رفتم اتاق عمل خلاصه سوند و اینا رو زدن و راهی اتاق عمل شدم به شدت استرس داشتم و میترسیدم اما به نظرم خود عمل و سوند گذاشتن و سوزن زدن توی کمر اصلا دردی ندارن و فقط اون حس فشار که فکر میکنی درد داری خیلی طول نکشید که اولش یه حس فشار و بعدش یه سبکی رو حس کردم انگار یه وزنه رو از تو شکمت بکشن بیرون و بعد صدای گریه هاش بردن تمیزش کردن و آوردن نشونم دادن و من کاملا مات و مبهوت بودم جوری که دکتر گفت بابا یه چیزی بگو تا بفهمه تو مادرشی 😁 و آوردن چسبوندن به صورتم تا باهاش حرف بزنم
حین عمل همش احساس فشار داشتم تو ناحیه شکم و قلبم همش انگار نفسم میخواست بند بیاد و خیلی این احساس بد بود برام بعد از عمل بدنم تو ریکاوری به شدت می‌لرزید خداروشکر که گذاشتن خانوادم رو اونجا ببینم و یکم آروم تر شدم از لحاظ روحی من پمپ درد هم داشتم که خیلی خوب بود برای کم شدن درد اما بازم دردم خیلی زیاد بود و خیلی سختی کشیدم اما سعی می‌کردم تحمل کنم و تو خودم بریزم و قوی باشم که اشتباهم همین بود و بعد سزارین تازه دردسرام و مشکلات شروع شد که باید یه تایپیک دیگه در مورد عوارض بعد زایمان بزنم
مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
سه روزه طبیعی زایمان کردم
شنبه ساعت هفت صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سرویس خونریزی کردم اماده شدم و رفتم بیمارستان دهانه رحمم دوسانت باز شده بود ولی بستری نمیکردن گفتن برو زیر دوش اب گرم و راه برو ساعت ده بیا ساعت ده رفتم هنوز تغییری نکرده بود گفت عصر بیا دیگه امدم خونه و درد داشتم و راه میرفتم ساعتای چهار عصررفتم دهانه رحمم ازدوسانت بع سه سانت باز شده بود ماما گفت میخوای کمکت کنم گفتم اره گفت تو زور بزن بعد دو سانتم اون باز کرد شدم پنج سانت ماما گفت یک ساعت راه برو که بعد بستریت کنم ساعتای شیش عصر بستریم کردن بعد دکتر امد کیسه اب و پاره کرد از اون جا دردام خیلی خیلی زیاد شد دهانه رحمم ب هشت سانت رسید باز ماما گفت بیام کمکت کنم فک کردم مث اون دفعه دردی چیزی نداره تا امد دستشو روی شکمم فشار میداد و اونجا روهم محکم فشار میداد نفسم بند امده بود نتونستم بزارم ادامه بدم. باز خیلی درد داشتم دیگه گفتم دوباره بیاد دیگه فول شدم و باید زور میزدم ساعت هشت و خورده شده بود دیگه زور زدم و ساعت یه ربع به نه بردن منو اتاق زایمان ساعت نه دیگه زایمان کردم
مامان مهراد مامان مهراد ۳ ماهگی
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.