۶ پاسخ

عزیزدلم به امید خدا پسرتو صحیح و سالم بغل میگیری و زودی برمیگردی خونه پیش دختر و همسرت 🥰🥰

عزیزم منم ۱۵ روز پیش مث شما بودم و بستری شدم و بچم پیش مامانم بود ،کلی هم گریه و زاری کردم ،مرخص شدم رفتم خونه انقد سرگرم بود منو یادش نبود ،با اینکه چون شهر غریب بودم و تنها بودیم خیلی بهم وابسته بود ،به چشم به هم زدنی میگذره ،ایشالا زایمان راحتی داشته باشی

عزیزم علامتی چیزی داشتی که رفتی ؟

عزیزم‌نفسای عمیق بکش.هم خودت آروم میشی هم‌ به بچه اکسیژن بهتری میرسه ضربانش بهترمیشه.بچتم کامله هروقت لازم دیدن سریع با سزارین درش میارن.توکل کن برخدا خیرباشه.مارم دعاکن

عزیزم چرا میگن ان اس تی جنین خوب نیس!؟

عزیزم ایشالا که به سلامتی بغلش میکنی گل پسرتو❤️🌹

سوال های مرتبط

مامان دخترم2سال وپسرم مامان دخترم2سال وپسرم ۴ ماهگی
سلام مامانا بلاخره منم اومدم بعد 10روز تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم
پارت اول...............
39هفته و 4روز بودم دختر عزیزم رو که 20 ماهش بود بردم خونه مامانم تابرم زایشگاه برای نوار قلب رفتم زایشگاه تانوارقلب بگیرم و پرستارها بهم گفتند نوارقلبت خوب نبودباید بری آبیموه بزرگ وآب معدنی بزرگ و یه کیک باهام بخوری خلاصه منم که بدنم خیلی سنگین شده بود گوش ندادم رفتم بیرون بعدش که رفتم تو گفتم خوردم بازم نوارقلب گرفتن وگفتند خوب نیست زنگ زدند دکتر ودکتر گفت بستریش کنید منم به شوهرم گفتم که بیاید وساک بیمارستان رو برام بیارد خلاصه بستریم کردند ساعت 12ظهر بود نیم قرصی گذاشتند زیر زبونم تا دهانه رحمم بازبشه چون 2سانت بودم بعدش دوباره ساعت 6عصر یه قرص دیگه گذاشتند ومن هنوز زایمان نکردم بعدش سعات 11شب بود یه انقباض کوچکی داشتم وبه ماماهاگفتم اومدند آمپول فشار زدند بعدش دردام زیاد شد و به خاطر ضربان قلب بچم نمیدونم هی میومدن آمپول رو قطع میکردندو دوباره وصل میکردند