سلام مامانا بلاخره منم اومدم بعد 10روز تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم
پارت اول...............
39هفته و 4روز بودم دختر عزیزم رو که 20 ماهش بود بردم خونه مامانم تابرم زایشگاه برای نوار قلب رفتم زایشگاه تانوارقلب بگیرم و پرستارها بهم گفتند نوارقلبت خوب نبودباید بری آبیموه بزرگ وآب معدنی بزرگ و یه کیک باهام بخوری خلاصه منم که بدنم خیلی سنگین شده بود گوش ندادم رفتم بیرون بعدش که رفتم تو گفتم خوردم بازم نوارقلب گرفتن وگفتند خوب نیست زنگ زدند دکتر ودکتر گفت بستریش کنید منم به شوهرم گفتم که بیاید وساک بیمارستان رو برام بیارد خلاصه بستریم کردند ساعت 12ظهر بود نیم قرصی گذاشتند زیر زبونم تا دهانه رحمم بازبشه چون 2سانت بودم بعدش دوباره ساعت 6عصر یه قرص دیگه گذاشتند ومن هنوز زایمان نکردم بعدش سعات 11شب بود یه انقباض کوچکی داشتم وبه ماماهاگفتم اومدند آمپول فشار زدند بعدش دردام زیاد شد و به خاطر ضربان قلب بچم نمیدونم هی میومدن آمپول رو قطع میکردندو دوباره وصل میکردند

۳ پاسخ

ادامه گذاشتی لایکم کن

بقیشم بگو دیگه من استرس گرفتم😂

کو بقیش🥹

سوال های مرتبط

مامان دخترم2سال وپسرم مامان دخترم2سال وپسرم ۳ ماهگی
پارت دوم...........
بعدش تافرداش من دردام قطع شد درد نداشتم فرداش ساعت 6صبح اودمن آمپول وصل کردن دردام زیاد شد بعدش منم ساعت 8ونیم صبح زنگ زدم به ماما همراهم واومد پیشم تا ساعت 1ونیم بعدازظهر که 6ساعت میکرد میلیونو 500هزارتومن پول بهش دادم ودیگه رفت منو تنها گذاشت و من همچنان دردام قطع میشد و دوباره آمپول قطعو وصل میکردند تا شبش دیگه قطع نکردند ولی من خیلی دردداشتم نمیدونستم چکار کنم خیلی درد داشتم داشتم ازدرد میمردم بعدش ساعت 6عصر دکتر اومد برای معاینه دید هیچ پیشرفتی نکردم کیسه آبمو پاره کردبعدش شبش ساعت 9ونیم شب بود زنگ زدم شوهرم وگفتم چقد حالم خرابه گفت خوب بگو ماماهمراهت بیاد پیشت منم دوباره زنگ زدم وگفتند هر یه ساعت 200تونم منم گفتند به درک تنها توبیا ودردای منو قطع کن بعدش اومد و من همچنان خیلی درد داشتم تاساعت 11ونیم شب پیشم بود هنوز من 2سانت و نیم بودم منم داغون بودم از یه جا خیلی دلم برای دخترم تنگ شده بود ازیه جادیگه م داشتم ازدرد میمردم اینقد عصبانی شده بودم گفتم به ماماهمراهم توهیچ کاری برای من نمیکنی بروبیرون دیگه پول ندارم بعدش رفت وبه زور مامانمو آوردم توو به همه پرستارها گفتم این بیمارستانو آتش میزنم اگر من تاسعات 12شب زایمان نکم
مامان نازگل مامان نازگل ۶ ماهگی
تجربه ی زایمان
من روز دوشنبه نوبت معاینه تحریکی داشتم با دهانه ی رحم دوسانت باز شده. روز قبلش یعنی یکشنبه ۹اردیبهشت از صبح که بیدار شدم داشتم کار می کردم و پیش از ظهر دیدم صبح تا حالا بچم تکون نخورده خلاصه با استرس و وسایل خودم و بچه راهی بیمارستان شدیم رفتم اونجا نوار قلب گرفتن بچه شروع کرد تکون خوردن نوار قلبش خوب بود چون زیر دلم یکم درد می کرد گفتم بهشون گفتن باید معاینه بشی معاینه شدم همون دوسانت بودم دیگه از بیمارستان زنگ زدن دکترم ببینن باید چیکار کنن چون دیابت هم داشتم دکترم گفته بود باید بستری بشه چون دیابت داره و بچه تکون نمی خورده خطرناکه خلاصه خود دکتر اومد چون تو بیمارستان بود یه معاینه ی فوق العاده خشن و محکم کرد که تحریک بشه باز همون دو سانت بودرفتن کارای پذیرش رو انجام بدن منم لباس بیمارستان پوشیدم و رفتم تو زایشگاه اونجا بهم سرم زدن و آمپول فشار دوباره نوار قلب و بعد یه قرص زیرزبونم دادن بذارم گفتن میتونم برم بیرون زایشگاه پیش همراهام رفتم بیرون ناهارمو خوردم یکم نشستم پیششون دوباره رفتم تو دوباره آمپول فشار و دردای زیر دلم شدیدتر شروع شده بود خلاصه تاشب دوبار که شیفت عوض شد معاینه کردن که همون دوسانت بودم نوار قلب مدام می گرفتن و آمپول فشار و بخاطر معاینه دکتر به لکه ببنی افتادم گفتن راه برو وورزش کن و با توپ بهم ورزش یاد دادن خلاصه تا شب همینطوری دردام شدیدتر شده بود و نوار و آمپول فشار ولی خبری از درد زایمان نبود
مامان دخترم2سال وپسرم مامان دخترم2سال وپسرم ۳ ماهگی
پارت سوم.........
به خدااینقد درد داشتم نمیدونستم چکارکنم همش میومدن معاینه این معاینه منو میکشت ازاین داغون بودم که میگفتند پیشرفت نکردی دوست داشتم هرچی وصیله هست تو اون اتاق همشو بشکنم بعدش خداروشکر ساعت 11و 45دقیقه شب بود داشتم استفراغ آبکی میکردم به مامانم گفتم پرستارهارو صدابزنه اومدن ومعاینه کردند گفتند رفتی 5سانت و بعدش گفتند اگر احساس دستشویی بزرگ کردی صدامون بزن منم بعد 5دقیقه احساس میکردم که دارم دستشوی میکنم صدلشون زدم بازم اودمن معاینه وگفتند شدی 6.7سانت ومامانو بیرون کردند گفتند برو بیرون داره دیگه زایمان میکنه بعدش ساعت 12 و 10 دقیقه شب بود اومدن دیگه بالا سرم بودند گفتند تامیگیم زور نکن منم دست خودم نبود همش داشتم دستشوی میکردم بعدش بازم معاینه کردن گفتند سانتی دیگه فول شدی زور بزن اینقد زور زدم داشتم میمردم و من رو برش زدند تا مقعدم هرچی گفتم چند بقیه خوردم بهم نگفتند و ساعت 12و 20دقیقه شب پسر عزیزم به دنیااومد اینم بگم خانما درد پسر خیلی زیاده تا دختر به خدا من برای این مردم و زنده شدم برای دخترمم خیلی سخت بود ولی این سخت تر بعدش جفتم بیرون آوردن ودستشون میکردن توواژنم یعنی دستشون توی شکمم تکون میخورد و بعدش بقیم کردند خیلی درد داشت بدون اینکه هیچ آمپولی بزنن بقیم کردند خلاصه سعات 12و45 دقیقه دیگه تموم شد ومامانم اومد تو و لباس پوشید یرای پسرم و بعدش رفتم توبخش توبخشم 3بار دیگه معاینه کرد بارداری سخت وزایمان سختی کشیدم خانما امیدوارم برای شما زایمان راحتی باشه همتون تی نی هاتون به سالمی بغل بگیرید🥰♥️
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان دیارا🩷 مامان دیارا🩷 ۱ ماهگی
خانما من زایمانم طبیعی بود و اومدم تجربه خودم رو بگم
البته که میدونم برای همه اینجوری نیست و صرفا من فقط میخوام تجربه خودمو بگم


پارت ۱:
حدودا ۱ مهر بود که من صبحش باید میرفتم کلاس های امادگی زایمان که میرفتم
اون روز خواب موندم و نیم ساعت دیر تر رسیدم که دیدم کلاس کنسل شده
و به ماما گفتم میشه ضربان قلب بچه رو گوش کنم گفت اره
اولش ایستاده برام امتحان کرد پیدا نمیکرد

بعدش گفت دراز بکش که صدای قلب بچم در اومد

دیگه قرار بود من چهارشنبه معاینه هم بشم تحریکی چون ۶روز مونده بود به زایمانم
دیگه رفتم خونه مامانم حدودا ساعتای ۴ بعد از ظهر بود که دیدم حالت دل درد و کمر درد پریودی دارم

دیگه اهمیت ندادم و گفتم حتما بخاطر پیاده روی و پله هاست
تا شب که شوهرم اومد خونه مامانم و تا اون موقع هم دردام بیشتر شده بود

میخواستم برم خونه خودم که مامانم و شوهرم نزاشتن گفتن بخواب همینجا معلوم نیست چی بشه دیگه همسرم رفت از خونه وسیله هارو اورد چون از قبل اماده کرده بودم

دیگ رفتیم بخوابیم که ساعتای ۲ بود من دردام هی میگرفت هی ول میکرد ولی منظم نبود منم همچنان میگفتم درد زایمان نیست من قراره معاینه بشم

تا ساعت ۴ صبح که دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم مامانم و صدا کردم گفتم من درد دارم بریم بیمارستان
مامان معجزه ⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦ مامان معجزه ⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦ ۶ ماهگی
سلام خانوما ی عزیز من اومدم با تجربه زایمان ،پنج شنبه هفته پیش درد داشتم میگفتن ماه درده ، هی درد می‌گرفت ول میکرد و حرکات دخترم هم کم شده بود خلاصه اون روز همون‌جوری گذشت تا اینکه روز بعدش از صبح هی درد درد ها بیشتر میشد دیگه رفتم بهداشت ضربان قلبش خداروشکر خوب بود و گفتن شاید این دردها نشانه زایمان باشه منم رفتم پیاده روی اومدم خونه کارهای خونم رو انجام دادم تا ساعت ۷شب که رفتم حمام و دوش آب داغ گرفتم بعدش دردها هی بیشتر و نزدیک به هم شد تا ساعت ۱۱شب که دیگه نتونستم تحمل کنم رفتیم بیمارستان و معاینه کردنند گفتنند ۵ساعت باز شدی تا برام پرونده تشکیل دادند یک ساعت زمان برد تا منو بردنند زایشگاه درد ها بیشتر شد و دیگه قابل تحمل اصلا نبود من به جای جیغ زدنند. فقط نفس عمیق می‌کشیدم و خیلی خوب بود چون دهانه رحمم خیلی زود از ۵سانت به ۸سانت رسید بعد احساس سنگینی بیش از حد داخل واژن داشتم صداشون زدم اومدن دیدن دهانه رحمم خوب باز شد و کیسه آبم رو پاره کردنند به ۱۰ دقیقه نکشید که دیدم داره میاد دکترم اومد بالا سرم گفت بچه داره میاد دو تا زور محکم بزن تا بیاد بیرون منم هر کاری دکترم گفت انجام دادم بعد دو تا زور خدا رو شکر دخترم رو گذاشتند تو بغلم ،درسته طبیعی سخت بود ولی ارزش داشت بعد ش دیگه هیچ دردی نداشتم
مامان دیاکو
دیار مامان دیاکو دیار ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من عصر شنبه تاریخ ۰۵.۲۱ رفتم زایشگاه نوار قلب گرفتن زیاد خوب بود ولی رفتم واسه ختم بارداری گفتن میتونی یک هفته دیگه بچه رو نگه داری از روی تاریخ قاعدگی ۳۸ هفته بودم از تاریخ آن تی ۳۹ هفته همون شب دکتر نامه بستری داد و گفت بخاطر دیابت ختم بارداری برو فردا صبح بیا بستری شی فردا صبحش با تمام وسایل نی نی رفتم بیمارستان مثل اینکه دکتر کشیک عوض شده بود و جدیدیه گفت برو هفته بعد بعد من گفتم که دکتر دیشب به من ختم بارداری داده اگه شما تایید میکنین که بچه من اتفاقی نمی افته واسش تو این هفته من میرم بعد نوار قلب از جنین گرفتن دیدن خوب نیست دهانه ی رحمم از سه هفته قبل با کلی ورزش هیچ تغییری نکرده بود همون دو سانت مونده بود دیگه بستری شدم آمپول فشار و شروع کردن یک آمپول فشار و گرفتم یه کوچولو درد داشتم فک کنین وسط دردا خوابم برد که یهو با یه درد بدی بلند شدم ماما آمد گفت دو ساعت استراحت بعد آمپول بعدی و شروع میکنیم دستگاه
آن اس تی هم همونجور وصل بود دائم نوار قلب میگرفتن که ضربان قلب
بچه رو چک کنن. بین دردهام هم از جکوزی استفاده می‌کردم که دردام کمتر کنه و دهانه رحم و نرم کنه اما دهانه رحمم بخاطر آمپول هاو شیاف ها خیلی سفت شده بود بعد از آمپول فشار نوار قلب بچه افت کرد و یه سرم بهم وصل کردن که نرمال شد نوار قلبش بعد آمدن معاینه کنه ببینه تغییری کردم یا نه یهو کیسه آب پاره شد و کم کم دردام شروع شد