پارت سوم.........
به خدااینقد درد داشتم نمیدونستم چکارکنم همش میومدن معاینه این معاینه منو میکشت ازاین داغون بودم که میگفتند پیشرفت نکردی دوست داشتم هرچی وصیله هست تو اون اتاق همشو بشکنم بعدش خداروشکر ساعت 11و 45دقیقه شب بود داشتم استفراغ آبکی میکردم به مامانم گفتم پرستارهارو صدابزنه اومدن ومعاینه کردند گفتند رفتی 5سانت و بعدش گفتند اگر احساس دستشویی بزرگ کردی صدامون بزن منم بعد 5دقیقه احساس میکردم که دارم دستشوی میکنم صدلشون زدم بازم اودمن معاینه وگفتند شدی 6.7سانت ومامانو بیرون کردند گفتند برو بیرون داره دیگه زایمان میکنه بعدش ساعت 12 و 10 دقیقه شب بود اومدن دیگه بالا سرم بودند گفتند تامیگیم زور نکن منم دست خودم نبود همش داشتم دستشوی میکردم بعدش بازم معاینه کردن گفتند سانتی دیگه فول شدی زور بزن اینقد زور زدم داشتم میمردم و من رو برش زدند تا مقعدم هرچی گفتم چند بقیه خوردم بهم نگفتند و ساعت 12و 20دقیقه شب پسر عزیزم به دنیااومد اینم بگم خانما درد پسر خیلی زیاده تا دختر به خدا من برای این مردم و زنده شدم برای دخترمم خیلی سخت بود ولی این سخت تر بعدش جفتم بیرون آوردن ودستشون میکردن توواژنم یعنی دستشون توی شکمم تکون میخورد و بعدش بقیم کردند خیلی درد داشت بدون اینکه هیچ آمپولی بزنن بقیم کردند خلاصه سعات 12و45 دقیقه دیگه تموم شد ومامانم اومد تو و لباس پوشید یرای پسرم و بعدش رفتم توبخش توبخشم 3بار دیگه معاینه کرد بارداری سخت وزایمان سختی کشیدم خانما امیدوارم برای شما زایمان راحتی باشه همتون تی نی هاتون به سالمی بغل بگیرید🥰♥️

۱۴ پاسخ

برای همین چیزاست که از طبیعی میترسم حقم دارم

تجربه زایمانت ترس بدی به دلم انداخت کل بدنم منقبض شد از تصور زایمان طبیعی🫠
قدمش مبارک باشه

وقتی تایپکتو خوندم یاد خودم افتادم قشنگگگ براخدم اتفاق افتاده همه اینا👌👌👌
😢😢😢

الهی بگردم🥺درد مصنوعی دادن برای زایمان خیلی سخته،یعنی ب زور بهت درد دادن ک بازت کنن،انشالله سلامت باشی ماشالله ب قوی بودنت دمت گرم خدا حفظتون کنه شما و نی نی برای هم ❤️

زایمان طبیعی دقیقا همینه متاسفانه 😰
بعد یه سری اصرار دارن که نه اینطور نیست..

عزیزم مگه جفت خودش خارج نشد که گفتی خودشون درآوردن و دست کردن تو؟؟

این همه راه هست که زایمان بی درد باشه چرا انقد درد کشیدی دخترم
عوضش گناهات بخشیده میشه خداروشکر ب خیر گذشت

دولتی بودی؟

من کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان هشت ساعت سرم فشار خوردم و همه ورزشی کردم کلا ذوسانت شدم سانت دومو تو هشت ساعت باز شدم سانت اولو موقع پاره شدن کیسه اب.اخر سزارین شدم

بیمارستان دولتی بودی؟

ببین دقیقا تجربه من مشابه خودت بود
من اپیدورال هم زدم ولی درد روانیم کرده بود
خیلی عجیب بود
روحم ویران شد قشنگ بعد اون فشارا

گلم دستشویی بزرگ هم کردی ؟

قرص زیر زبونی چیه گفتید هر دو ساعت بهتون میدادن برا شروع درده یا چی؟

کدوم شهری عزیز؟

سوال های مرتبط

مامان دخترم2سال وپسرم مامان دخترم2سال وپسرم ۳ ماهگی
پارت دوم...........
بعدش تافرداش من دردام قطع شد درد نداشتم فرداش ساعت 6صبح اودمن آمپول وصل کردن دردام زیاد شد بعدش منم ساعت 8ونیم صبح زنگ زدم به ماما همراهم واومد پیشم تا ساعت 1ونیم بعدازظهر که 6ساعت میکرد میلیونو 500هزارتومن پول بهش دادم ودیگه رفت منو تنها گذاشت و من همچنان دردام قطع میشد و دوباره آمپول قطعو وصل میکردند تا شبش دیگه قطع نکردند ولی من خیلی دردداشتم نمیدونستم چکار کنم خیلی درد داشتم داشتم ازدرد میمردم بعدش ساعت 6عصر دکتر اومد برای معاینه دید هیچ پیشرفتی نکردم کیسه آبمو پاره کردبعدش شبش ساعت 9ونیم شب بود زنگ زدم شوهرم وگفتم چقد حالم خرابه گفت خوب بگو ماماهمراهت بیاد پیشت منم دوباره زنگ زدم وگفتند هر یه ساعت 200تونم منم گفتند به درک تنها توبیا ودردای منو قطع کن بعدش اومد و من همچنان خیلی درد داشتم تاساعت 11ونیم شب پیشم بود هنوز من 2سانت و نیم بودم منم داغون بودم از یه جا خیلی دلم برای دخترم تنگ شده بود ازیه جادیگه م داشتم ازدرد میمردم اینقد عصبانی شده بودم گفتم به ماماهمراهم توهیچ کاری برای من نمیکنی بروبیرون دیگه پول ندارم بعدش رفت وبه زور مامانمو آوردم توو به همه پرستارها گفتم این بیمارستانو آتش میزنم اگر من تاسعات 12شب زایمان نکم
مامان نیهان مامان نیهان ۷ ماهگی
مامان دخترم2سال وپسرم مامان دخترم2سال وپسرم ۳ ماهگی
سلام مامانا بلاخره منم اومدم بعد 10روز تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم
پارت اول...............
39هفته و 4روز بودم دختر عزیزم رو که 20 ماهش بود بردم خونه مامانم تابرم زایشگاه برای نوار قلب رفتم زایشگاه تانوارقلب بگیرم و پرستارها بهم گفتند نوارقلبت خوب نبودباید بری آبیموه بزرگ وآب معدنی بزرگ و یه کیک باهام بخوری خلاصه منم که بدنم خیلی سنگین شده بود گوش ندادم رفتم بیرون بعدش که رفتم تو گفتم خوردم بازم نوارقلب گرفتن وگفتند خوب نیست زنگ زدند دکتر ودکتر گفت بستریش کنید منم به شوهرم گفتم که بیاید وساک بیمارستان رو برام بیارد خلاصه بستریم کردند ساعت 12ظهر بود نیم قرصی گذاشتند زیر زبونم تا دهانه رحمم بازبشه چون 2سانت بودم بعدش دوباره ساعت 6عصر یه قرص دیگه گذاشتند ومن هنوز زایمان نکردم بعدش سعات 11شب بود یه انقباض کوچکی داشتم وبه ماماهاگفتم اومدند آمپول فشار زدند بعدش دردام زیاد شد و به خاطر ضربان قلب بچم نمیدونم هی میومدن آمپول رو قطع میکردندو دوباره وصل میکردند
مامان توت فرنگی 🍓 مامان توت فرنگی 🍓 ۱ ماهگی
تجربه ی زایمان
پارت اول

شب سه شنبه یعنی ۳ مهر بود که بچه خیلی خودشو صفت کرده بود و من نمیتونستم بخوابم شوهرم بهم گفتش که دراز بکش شاید از صفتی در بیاد ساعت ۷ صبح بودش که من ادرارم گرفت گلاب بروتون رفتم دستشویی اومدم دیدم شلوارم خیس شد دست زدم دیدم خیسه خیسه شوهرم رو صدا کردم زنک زدیم به دکترم گفتش بیاین پیشه من بعد به خواهرم زنگ زدم گفتش که من بچه هارو دارم صبحانه میدم بفرستمشون مدرسه وسیله هارو آماده کنم بعد بیا بریم مطب دکتر من شبش رفته بودم حمام صبح دیگه نرفتم یه چیزی خوردم حاضر شدیم رفتیم دم خونه ی خواهرم ، خواهرم رو برداشتیم رفتیم طرف دکتر
دکتر معاینه م کرد گفتش که ۲ سانت بازی برو بیمارستان رفتیم بیمارستان بعد من و بستری کردن من اصلا درد نداشتم حالم خیلی خوب بود بعدش اومدن دوباره معاینه کردن گفت همون دو سا‌نتی بعدش روی اون بعدش روی اون توپا نشستم و یوگا با توپ انجام دادم 😅 اومد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی اون موقع ساعت ۷ بود با خواهرم حرف زدیم و اینا با هم گفتیم خندیدیم اینا شد ساعت ۱۰ بودش که دکتر اومد گفتش که دردی نداری گفتم نه داخل سرمم آمپول زد بعدش رفت ساعت ۱۱ بودش که من درد داشتم ولی قابل تحمل بود
ساعت ۱۱ و نیم بودش که داد میزدم یعنی انقدر درد داشتم دکتر اومد معاینه کرد گفتش که ۱۰ سانت شدی دکتر گفت زور بزن زور بزن ولی من همون موقع دردم آروم شد😂😂 دکتر گفت چرا زور نمیز
نی گفتم که درد دیگه ندارم گفتش که الان درد داشتی که گفتم نمیدونم درد دیگه ندارم دکترم همونجا وایستاد دوباره ۵ دیقه دیگه دردم گرفت گفتم درد دارم دکترم گفت زور بزن زور بزن من تا تونستم زور زدم خواهرم م بقلم بود
مامان میکائیل مامان میکائیل ۱ ماهگی
مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 روزهای ابتدایی تولد
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان پناه خانم🩷 مامان پناه خانم🩷 ۵ ماهگی
پارت دوم از تجربه زایمان

بردنم توی اتاق بهم سرم زدن و ان اس تی ازم گرفتن من زیر دستگاه کلییییییی درد میکشیدم اما با تنفس که توی کلاس بارداری یاد گرفتم دردامو کنترل میکردم و بعد ماما اومد برای معاینه کیسه آبم و هم پاره کرد که تا یازده شب من ۵ سانت شدم و دیگه فول نمیشدم ماما همراه گرفتم همون لحظه ساعت ۱۲ شب اومد و آوردم پایین تخت کمرم و با روغن بچه ماساژ داد و حموم آبگرم بردم و توپ آورد ورزش روی توپ انجام دادیم گفت هر زمانی احساس دستشویی داشتی بهم بگو خلاصه منم چند دقیقه بعد احساس دستشویی کردم و باز معاینه کرد ۸سانت شده بودم بردم روی تخت زایمان ماما گفت نه جیغ بزن نه زور الکی هر موقع گفتم مدفوع کن زور بزن منم هرکاری که گفت انجام دادم با سه تا زور زدن پناه خانوم تولد شد و این بود تجربه زایمانم من که خیلی راضی بودم و خداروشکر که سزارین نشدم بخوام اذیت بشم بعدش تا بچم تولد شد دردای منم به کل باهاش رفت انگار نه انگار من بودم که درد داشتم نیم ساعت قبلش 😌💖
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
دیگه نه ماما همراهی داشتم نه چیزی شانسم هروقت میومدم یکی بود با همون یکم آشنا شدم و اون پرستارم بود بهش گفتم من هیشکیو جز خدا ندارم بهم کمک کن گفت اگه میخوای زود زایمان کنی با ما همکاری کن گفتم باشه دیگه هی میومدن معاینه میکردن و منم دردم خیلی شدید بود همیشه صداش میزدم به ۶ سانت که رسیدم دوتاشون اومدن نگفتن میخوایم بهت کمک کنیم توهم همکاری کن گفتم باشه دیگه شکمم رو محکم فشار میدادن ومیگفتن زور بده منم محکم نفسم و میگرفتم و زور میزدم خیللییی سخت بود انقدر گرمم بود که یه لحظه از حال میخواستم برم از گرمی خلاصه گفتن داری خوب پیش میری همونجور زور بزن زور زدم و تحمل کردم تا فول شدم دوباره بخورم ۴.۵ بار محکم زور زدم گفت بچه اومد دیگه بچه اومد و خودم چون میدونستم فورا بعدش سه چهارتا سرفه کردم و جفت کنده شد بعدش دیگه بخیه زد و رفت ولی من خیلی مقعدم درد میکرد از بس زور زدم دیگه خلاصه بعد دوساعت هم اوردنم بخش فقط یکم مقعدم درد میکنه فقط خواستم بگم با ماما ها همکاری کنید خیلی کمک تون میکنن انشالله همه به سلامتی و دلخوش زایمان کنن❤
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان هاکان مامان هاکان روزهای ابتدایی تولد
پارت سه


دیگه من ساعت ده شب بود بستری شدم کلا هر یک ساعت ان اس تی میگرفتن و معاینه میکردن اما خبری نبوددد تا فرداش ساعت 11 صبح یه پرستار اومد بهم یه قرص داد که دردام شروع بشه و شاید دهانه رحمم باز بشه خلاصه گذشت تا ساعت دو بازم هیچ دیگه بهم امپول فشار زدن ساعت سه معاینه کرد و بازم هیچ اما درد داشتم دیگه خانمه نزدیک 20 دقیقه مدام معاینه کرد دهانه رحم 1 سانت شد و کیسه ابمو پاره کرد و اونموقع دردام وحشتناک شدددد و همین جوری هی معاینه و دهانه رحم همون یه سانت موند ساعت 10 شب شد گفتن ماما همراه بگیر سریع یه ماما گرفتیم و اومد معاینه کرد دید بچه خیلی پایینه و دهانه رحم بسته هست بهم مسکن زد و معاینه کرد شاید همه انگشتاش رو کرد داخل و زور زد که دهانه رحم شد 5 سانت من دیگه حالم بد شد بهم دوتا کپسول اکسیژن وصل کردن و ان اس تی که دردام همش رو 99 بود و من دیگه داشتم از بین میرفتم و باز معاینه کرد دهانه رحمم کرد 8 سانت و من دردام بیشتر بیشتر شد و بازم معاینه کرد شدم 10 سانتت دیگه فشارم اومد پایین داشتم از هوش میرفتم ساعت 12:20شب شده بود و دیگه ماما صدا پرستارا زد که بیاین این خانم داره از هوش میره و دهانه رحمشوباز کردم بهم گفتن بچه داره دنیا میاد و بهم چندتا دستگاه وصل کردن وگفتن زور بزن تا میتونی منم اینقدر زور زدممممم تا بچم ساعت 1:15شب دنیا اومد و همون لحظه دردام تماممم شددد و عشقمو بغل گرفتم 😭خیلی درد کشیدم اما ارزششو داشت
مامان نیکان مامان نیکان ۲ ماهگی
تجربه زایمان.
من ۳۸ هفته و ۶ روز بدون درد بستری شدم ساعت ۷ تا ساعت ۸ که دکترم اومد معاینه کرد از ۲ سانت به ۳ سانت رسیدم بعدش معاینه تحریکی شدم و سرم و آمپول فشار گرفتم کم‌کم دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود به ۳ دقیقه رسید و شدتش زیاد شد از ۸:۳۰تا ۹:۳۰ توی وان بودن دیگه نمیتونستم تحمل کنم گفتم اپیدورال بزنن نزدیکای ۱۰ اپیدورال زدن اصلا سخت نبود چند لحظه باید قوز کرده بمونی بعد کیسه آبمو سوراخ کردن بعدش یکم مونده به ساعت ۱۱ حس زور داشتم اپیدورال دیگه اثر نمیکرد یه امپول زدن به شلنگی که به کمرم وصل بود ولی بازم اون‌حس زور شدید بود و درد زیاد پاهام‌ میلرزید دیگه زور و فشار میکند دکترم اومد و سر بچه رو کشید بیرون و بعدشم جفت دوتا هم بخیه خوردم بعدش پاهام گز گز میکرد ولی یه ربع بعد خوب شدم خداروشکر زایمان طبیعی درسته درد داره ولی در حد ۲ ساعته درد شدیدش ولی خب الان توی اتاقمون ۳ نفر سزارینن نمیتونن تکون بخورن من‌خودم دستشویی میرم و راحتم
راستی اون‌موقع که درد زور داشتم اومدن ادرارمو خالی کردن‌نمیدونم با چه وسیله ای بود شلنگ داشت .
من روز قبل جشونده تخم شوید و گل گاوزبون‌خوردم .شبم یه کپسول روغن کرچک که قشنگ معدمو خالی کرد دیگه مدفوع نداشتم موقع زایمان .
۱۰ روز قبلم هر شب یه شیاف گل مغربی میزاشتم .گفتن لگنت خیلی خوبه دهانه رحمت کاملا نرمه .و اینم بگم زایمان اولم طبیعی بودم و ۱۰ ساعت درد تحمل کردم