پارت آخر
دیگه ماماها یکی یکی میومدن معاینه میکردن
بار آخر گف دیگه آخراشه بلند شو حالت سجده برو ولی نمیتونستم از درد حتی سجده برم همش احساس دسشویی داشتم
دیگه دکتر ک اومد معاینه کرد گف ۱۰ سانت شدی
ولی ضربان قلب بچه‌م کند شده بود
بهم اکسیژن وصل کردن تموم بدنم میلرزید
همش زور میزدم
دکتر میگف یکم دیگه مونده موهای بچه معلومه
چندتا زور خیییییلی محکم زدم بچه اومد بیرون
ساعت ۸و ۱۵ بچه‌م ب دنیا اومد
بعدش همش دلم رو فشار میدادن ک لخته نمونه جفت بیاد بیرون
بخیه هم خوردم ولی نمیدونم چقدر
لحظه آخر فقط میلرزیدم اثرات داروها بود
بچه‌م نشونم دادم حالم خیلی بهتر شد
سخت بود خیلی واسم سخت بود
ولی خدارو هزار مرتبه شکر که بچه‌م سالم ب دنیا اومد
۹ماه سختی و درد زایمان ارزشش رو داشت ک خدا بهم بچه داد
ان شاءالله هرکسی بچه دلش میخواد خدا خودش دامنش رو سبز کنه
مامانای باردار هم زایمان راحتی داشته باشن
اینم تجربه من از زایمان طبیعی

۱۲ پاسخ

پارت اخر پس بقیه اش کو من ندیدم اومدم.دنبالت هم کردم پیدا نکردم چطوری برات گذاشت اولش

مبارک باشه عزیزم بسلامتی قدمش پر ازخیر وبرکت ❤️انشلا همه ی مامانا زایمان راحتی داشته باشن توکل برخدا

بسلامتی مبارک باشه

ببخش بی ادبی نباشه..من خیلی استرس مدفوع موقع زایمان دارم🥴شمام کردی؟؟؟یا نه🫣

لحظه آخر میگن باید یکی کمرتا ماساژ بده و ت وان بخابی یا آب گرم بگیرن کمرت تا دردات یکم آروم بشه

قبلا کلاسای آمادگی زایمان رفته بودی ورزش و پوزیشن و تنفس واینا را کار کرده بودی؟

واییی دقیقا منم مثل تو بودم

خدا به دادت برسه من ماما همراه دارم ولی خب باز خیلی میترسم دهانه رحمم خیلی سفت شده ویک سانت بازه بچمم پایین امروز ماینه کردن گفت دستم خورد به سر بچه طول سرویکسم پایین موندم میتونم تحمل کنم درد هامویان

ترسم از زایمان بیشتر شد خداروشکر که خودت و نی نی سالمی برا ماها هم دعا کن

وای درد زایمان😓😓😓

آره دیگه

بخیه داشتی

سوال های مرتبط

مامان مامان جوجه ام مامان مامان جوجه ام ۳ ماهگی
پارت ۳

اومدم پایین گفت حالت سجده برم رو توپ ولی مگه مینوستم اون لحظه که درد میومد پامیشدم راه میرفتم نمیتونستم یه جا بشینم بعد نیم ساعت اینا ماما اومد نوار قلب وصل کرد نمیتونستم رو تخت بند بشم یه مامای دیگه اومد گفت بزار معاینه کنم ببینم چه وضعیه
معاینه کرد گفت فول شده چرا نمیزارین زایمان کنه دیگه چهار پنج نفر صدا کرد وسیله آوردن همشون آماده شدن منم اون لحظه هم ذوق داشتم عم استرس و ترس میگفتم دیگه فوقش یه ربع تموم میشه ساعتو نگاه کرد ۱۱ بود یعنی فوق درد منو دوساعت بود دردارو خیلی خوب تحمل کردم دیگه اومدن هی معاینه گردن گفتن سر بچه نیومده پایین یکی از ماماها اومد رو تخت با مشت افتاد به جونم شکممو یه جور فشار میداد دیگه صدای جیغ و دادم کل بیمارستان رو برداشته بود هی فشار میدادن میگفتن زور بده اون لحظه که فشار میداد نفسم میرفت دیگه نمیتونستم زور بدم دقیقا یک ساعت طول کشید تا سر بچه بیاد پایین
دیگه دیدن فایده نداره منو به حالت سجده کردن رو تخت گفت موقع درد زورتو بنداز ته ات انگار که داری مدفوع میکنی همش میگفت اگه همکاری نکنی اکسیژن بچه گم میشه بی حال میشه دیگه نمیاد بیرون منم میترسیدم آخر گفتم بمیرمم باید زور بدم چندبار زور محکم دادم برگشتم معاینه کرد گفت دیگه تمومه دوتا زور بدی اومده بیرون دیدن اونجور دنیا نمیاد برش دادن دوتا زور دادم اومد بیرون
آخ اون لحظه دیگه همه چی تموم شد راحت شدم ساعت ۱۲ بود بچم دنیا اومد انگار من نبودم که داشتم یک ساعت جیغ میکشیدم همین که اون لحظه صدای گریه بچه میاد انگار دنیارو میدن خیلی حس خوبیه خیلییییی ایشالا این حس نصیب همتون باشع ،،
ادامه
مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 روزهای ابتدایی تولد
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۴ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مامان ویهان👶🏻💙 مامان ویهان👶🏻💙 روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳ تجربه زایمان
بعدش ماما رفت یه توپ اورد گف بشین روش ورزش کن با اینکه خیلی سختم ولی ورزش میکردم روی توپ بالا پایین میشدم تا سر بچه بیاد پایین خیلی احساس فشار و احساس دفع داشتم بهش گفتم گف تا میتونی زور بزن منم زور میزدم ۴.۵ بار زور زدم حس کردم سرش داره میاد بیرون صداشون کردم همون ماما مهربونه اسمشو نپرسیدم اومد برد با چند تا زور محکم سرش اومد بیرون موقع اومدنش زیاد درد نکشیدم خیلی خیلی اون لحظه حس خوبی داشتم باورم نمیشد مادر شده باشم با چند تا سرفه جفت هم اومد بیرون بعدش شکممو محکم فشار داد هر چی بود ریخت بیرون برا برش و بخیه بی حس کردن و چون حواسم به نی نی بود درد نکشیدم اینم داستان زایمان من
یه نصیحت خیلی خیلی ورزش کنید ماه آخر زود زود حمام آبگرم برید و بدن همه یکی نیس هرکسی یه جوره مثلا بغل من یکی بود سرم فشار زدن یه ساعته زایید درسته خیلی درد کشیدم ولی ارزششو داشت چون الان خیلی راحت کارای شخصیمو میکنم فقط بخیه هام درد میکنه امیدوارم همه ی مامانای باردار زایمان راحتی داشته باشن ثمره زحمتو عشقشونو بسلامتی بغل کنن🤲🏻❤️
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳
گف فکر نمیکردم بچه اولته اینقد رود فول شی
و خلاصه منو با۷ سانت بستریکردن و فرستادن اتاق زایمان قبل اینکه برم اتاق زایمان زنگ زدم ماماهمراهم و اون نیم ساعته خودشورسوند
نیم ساعتی که تو اتاق زایمان بودم هرچی جیغ میزدم کسی به دادم نمیرسید و میگفت باید همینطوری درد بکشی تافول شی
وقتی ماماامراهم‌اومد دیگه انگار وارد بهشت شدم و اگه نمیومد قطعا من تو نهم دی میمردم
و اینو بگم‌که با دردای نامنظم ۷ سانت شدم
ماماهمراه ساعت ۷ بود اومد و تا ۸ و نیم من زایمان کردم دیگه اون که اومد هیچی نفهمیدم از دردا خیلییییی کمکم کرد تو اتاق زایمان
و ماساژاش خیلی زود منو فول کرد واسه زایمان و دکتر الهه زندیه هم اومد موقع زور زدنام اونم خیلی خوب بود
دانشجوهم اصلانبود همون آخر موقع معاینه هااومدن و یه گوشه واستاده بودن نگا میکردن فقد نزدیکم نمیشدن
برش هم خوردم بخیه هم داخلی هم بیرونی زیاد خوردم
قبل بخیه هادکتر زندیه اومد متوجه شد جفت هنوز مونده تو شکمم وخیلی سخت اونو کشید بی ون خیلی اذیت شدم
نی نی هم اون دم آخر پی پی کرده بود و خورده بود دقیقا همون لحظه های اخر دیگه نمیدونم چکارش کردن معده شو خوب شد هرچی خورده بود کشیدن بیرون
کیسه آبمم موقع یکی از زور زدنام ترکید رو ماماهمراهم خانم بهنام پور😂🤦‍♀️
ولی خیلی خیلی سخت گذشت بهم و تااخر عمرم دیگه نمیخام به دیشب فکر کنم و حرف شو بزنم
ادامه پارت بعد
مامان مامان دوتافرشته مامان مامان دوتافرشته ۱ ماهگی
پارت 5
دیگه ماما همراه اومد و من خیلی خوشحال شودم تا رسید بهم ورزش روی توپ داد خیلی خوب بود گفت دراز بکش ببینم و من شودم 7سانت گفت عالیه دوباره شروع کن ولی دیگه بدنم کششش نداشت بی حال بشین پاشو میداد برام شیافت گل مغربی و معاینه تحریکی انجام میداد ولی من دیگه بریدم نمی‌تونستم دردش داخل کمرم بود اصلا. زیر دل احساس نمی‌کردم دکتر معاینه کرد گفت عالی10سانت شودی حالا باید زور بزنی فقط زور ولی دیگه بدنم خالی کرده بوده و شروع کردم زور زدن فقط موقع درد ولی فایده نداشت سر پایین نیومد و رحمم ورم کرده بود دیگه همه ماماها نگران شوده بودن شوهرم بهشون گفته بود کمکش کنید هر چه قدر بخواید بهتون میدم هزینه ماما همراه1200بود ولی شوهرم 1500ریخته بود براش فقط گفته بود کمکش کنید دیگه همشون ریختن رو سرم فایده نداشت و معاینه شودم گفت خانم 7سانت شودی از 10به 7برگشتم گفتن خوب زور نمی‌زنی ازم قطع امید کردن که دکتر گفت ببرین سر تخت فایده نداره اونجا بهتره رفتم سر تخت زایمان و دوباره ریختن رو سرم یکی رفت رو شکمم یکی رحمم رو باز میکرد فقط میگفتن زو بزن زو بزن خلاصه منم هی زور زدم زور زدم تا سرش اومد ولی دیگه تا نداشتم که دکتر گفت اومد سرش چ شونه هاش سخت بود ولی پاهاش خیلی خوب اومد و دیگه همه خسته شودن بچه رو گذاشتن روی شکمم و دکتر گفت تکون نخور تا جفت و برات در بیارم و با چند تا معاینه جفت هم در اومد و گفت حالا بخیه کنیم و ماما شروع کرد به بخیه کردن که گفت برات عالی زدم اصلا تکون نخور دیگه بخیه تمام شود و من خونریزی کردم و فشار رحمی رو شروع کردن و دست کردن داخل شکمم ون همش جیغ میزدم دیگه لرز کردم خیلی بد بود که دیگه تمام شود ساعت 12شب تا 12ظهر درد کشیدم ولی راحت شودم
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان ابوالفضل.آیلین مامان ابوالفضل.آیلین ۴ سالگی
رفتم رو تخت و گفتن با هر دردی که اومد زور بزن سر بچه خیلی نزدیکه چندبار زور زدم و یهو صدای بچه اومد وبا دوتا زور دیگه هم جفت اومد بیرون و تموم شدم و بچه رو گذاشتن رو بدنم و تماس پوست با پوست انجام دادن بعدش بچه رو دادن یکی از ماماها لباساشو بپوشونه و ماما شکمم رو ماساژ میداد که هرچی هست بیاد بیرون و گفت خونریزیت خیلی زیاده زنگ زدن دکتر اومد و معاینه کرد گفت رحم پارگی داره و یکم از جفت داخل رحم باقی مونده کلی اذیتم کردن و آخرش دیدن انقد گریه کردم والتماس کردم قسم خوردم چون واقعا تحملشو نداشتم خیلی زیاد درد داشتم دکتر گفت بزارینش رو تخت دیگه و ببرین اتاق عمل با بی حسی بقایای جفتش رو کورتاژ کنم و رحم رو هم بخیه بزنم بردنم اتاق عمل یه دکتر اومد بی حسی زد و شروع کردن انجام دادن تموم شدم و بردن فشار و نبضم رو‌کنترل کردن یکم بعدش بردن بخش و هنوز تا چند ساعت بی حسی رو داشتم و همش میومدن خونریزیم رو کنترل میکردن خداروشکر دیگه رفته رفته کم میشد تا اینکه ساعت ۱۲ ظهر دکتر اومد گفت دوتا گاز گذاشتم تو رحمت اونا رو برداشت و بخیه هام رو کنترل کرد و گفت خوبه ولی هروقت خونریزی داشتی خبر بده
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
دیگه نه ماما همراهی داشتم نه چیزی شانسم هروقت میومدم یکی بود با همون یکم آشنا شدم و اون پرستارم بود بهش گفتم من هیشکیو جز خدا ندارم بهم کمک کن گفت اگه میخوای زود زایمان کنی با ما همکاری کن گفتم باشه دیگه هی میومدن معاینه میکردن و منم دردم خیلی شدید بود همیشه صداش میزدم به ۶ سانت که رسیدم دوتاشون اومدن نگفتن میخوایم بهت کمک کنیم توهم همکاری کن گفتم باشه دیگه شکمم رو محکم فشار میدادن ومیگفتن زور بده منم محکم نفسم و میگرفتم و زور میزدم خیللییی سخت بود انقدر گرمم بود که یه لحظه از حال میخواستم برم از گرمی خلاصه گفتن داری خوب پیش میری همونجور زور بزن زور زدم و تحمل کردم تا فول شدم دوباره بخورم ۴.۵ بار محکم زور زدم گفت بچه اومد دیگه بچه اومد و خودم چون میدونستم فورا بعدش سه چهارتا سرفه کردم و جفت کنده شد بعدش دیگه بخیه زد و رفت ولی من خیلی مقعدم درد میکرد از بس زور زدم دیگه خلاصه بعد دوساعت هم اوردنم بخش فقط یکم مقعدم درد میکنه فقط خواستم بگم با ماما ها همکاری کنید خیلی کمک تون میکنن انشالله همه به سلامتی و دلخوش زایمان کنن❤
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
باز امپول جواب نداد دردام درد داشتم خیلی زیاد وحشتناک دستگاه نشون نمی‌داد اینا فکر میکردن الکی میگم درد دارم خلاصه معاینه کردن تا شدم ۴سانت و سر بچه اومده پشت سرویکس همش هم ادرار داشتم هی میرفتم ای میخوابیدم خلاصه رفتم دوش آب گرم گرفتم ولی خیلی درد داشتم اصلا حالیم نبود ک آب گرمه خلاصه خوابیدم رو تخت گفتن دیگه باید زور بزنی ک بیاد پایین خلاصه تو زور زدن میگفتم دستشویی دارم هی میرفتم از ۳ سانت ک شدم بالا می‌آوردم همینجور دکتر میگفت داره پیشرفت میکنه ک بالا میاره از بس بالا آوردم ک گلوم زخم شد خلاصه معاینه کردن بعد کلی زور زدن مردمو زنده شدم شده بودم ۶ سانت دکتر گفت یه زور بده دارم موهاشو میبینم شدی ۸ سانت سریع بردنم اتاق زایمان یه زور زدم دکتر بی حسی زد برش داد بچه اومد وقتی اومد اینقد زیره میزه بود ک نگو ولی همون لحظه تمام دردا رفت دکتر گفت چندتا سرفه کن ک جفتم در بیاد جفت در اومد دکتر گفت چقد جفتش کوچیکه خیلی کوچیکه بند نافش هم خیلی نازک بود خلاصه بخاطر مسمومیت ک داشتم یه روز بیشتر نگهم داشتن دیگه خون بهم وصل کردن کلی آزمایش و اینا دیگه مرخصم کردن سخت بود ولی گذشت