تجربه زایمان پارت ۳
گف فکر نمیکردم بچه اولته اینقد رود فول شی
و خلاصه منو با۷ سانت بستریکردن و فرستادن اتاق زایمان قبل اینکه برم اتاق زایمان زنگ زدم ماماهمراهم و اون نیم ساعته خودشورسوند
نیم ساعتی که تو اتاق زایمان بودم هرچی جیغ میزدم کسی به دادم نمیرسید و میگفت باید همینطوری درد بکشی تافول شی
وقتی ماماامراهم‌اومد دیگه انگار وارد بهشت شدم و اگه نمیومد قطعا من تو نهم دی میمردم
و اینو بگم‌که با دردای نامنظم ۷ سانت شدم
ماماهمراه ساعت ۷ بود اومد و تا ۸ و نیم من زایمان کردم دیگه اون که اومد هیچی نفهمیدم از دردا خیلییییی کمکم کرد تو اتاق زایمان
و ماساژاش خیلی زود منو فول کرد واسه زایمان و دکتر الهه زندیه هم اومد موقع زور زدنام اونم خیلی خوب بود
دانشجوهم اصلانبود همون آخر موقع معاینه هااومدن و یه گوشه واستاده بودن نگا میکردن فقد نزدیکم نمیشدن
برش هم خوردم بخیه هم داخلی هم بیرونی زیاد خوردم
قبل بخیه هادکتر زندیه اومد متوجه شد جفت هنوز مونده تو شکمم وخیلی سخت اونو کشید بی ون خیلی اذیت شدم
نی نی هم اون دم آخر پی پی کرده بود و خورده بود دقیقا همون لحظه های اخر دیگه نمیدونم چکارش کردن معده شو خوب شد هرچی خورده بود کشیدن بیرون
کیسه آبمم موقع یکی از زور زدنام ترکید رو ماماهمراهم خانم بهنام پور😂🤦‍♀️
ولی خیلی خیلی سخت گذشت بهم و تااخر عمرم دیگه نمیخام به دیشب فکر کنم و حرف شو بزنم
ادامه پارت بعد

۱۳ پاسخ

فک کنم تنها کسی کح تجربه زایمان طبیعیش خوب بوده منم😂

وای اون از بارداریت اینم زایمانت چقدر اذیت شدیییی🥹

دقیقا مثل من 😢

به اون زنه میگفتی خدا لعنتت کنه این چه برخورد با زن حاملس کمترین کاری که باید برات میکرد این بود انقباضاتو چک کنه نه مثل وحشیا بفرستت خونه زنیکه بی سواد اعصابم بهم ریخت

🫤🫤🫤🫤🫤🫤🫤🫤

عزیزم مبارکه 😍نی نیت خوبه الان ؟

ماما همراه میزارن بیاد بیماریتان دولتی من امروز رفتم پرسیدم میگفتن نمیزارن

خداروشکر تموم شد برای ما حتما دعا کن حتماااا❤️❤️

خدا ازش. ن نگذره که تجربه ی زایمان آنقدر سخت و ناراحت کننده میکنن

اخی عزیز دلم خداروشکر ک خودتو و نینی سالمین خانم بهنام پور ب تامین اجتماعی هم میاد؟؟؟

وااای مثل من شکمم فشاردادن جفت پریدبغلش😂

وایییی خداعزیزم خداوکیلی خیلی اذیت شدی ،🥺🥺

رسما باید در بیمارستانی ک توش بودیو تخته کرد

سوال های مرتبط

مامان دلارامسدود شد😅 مامان دلارامسدود شد😅 ۵ ماهگی
مامان میکائیل مامان میکائیل ۵ ماهگی
مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 ۴ ماهگی
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان حسین جان💙 مامان حسین جان💙 ۷ ماهگی
پارت ۷ زایمان 😂💙🤷🏻‍♀
یه ماما اومد تو اتاق مامای خودم نبود یه مامای دیگه بود انقد که تو اوج درد بودم با حالت زار ازش خواستم میشه دستتو بگیرم ؟؟؟ بعد خیلی یُبس تو چشام نگا کرد میله کنار تختو داد بالا گف نه اینو بگیر 😒🤦🏻‍♀😂😂
قشنگ 🤎 قهوه ای شدم و به دردام عصبانیت هم اضافه شد کاش شوهرم تا اخرش مونده بود پیشم
خلاصه ساعت ١١:٣۰ بود دکتر اومد گف تا اذان ظهر زایمان کردیا پسرت میخواد سر اذان بیاد
خوشحال شدم که کلا نیم ساعت مونده
انقد که از اون گاز NO2 استفاده کرده بودم حالت گیج و مَنگی بهم دست داده بود
دقیقا تو زایمان طبیعی همون ۱۰ سانت که شدی بعدش مهمه چون با زور زدن درست و به موقع توعه که باعث میشه نی نی درست و سالم بدنیا بیاد
خلاصه به من گفتن ۱۰ سانتی و هروقت که منقبض شدی و درد داشتی سرتو بیار بالا گردنت رو خم کن به داخل سینه ت پاهات و باز کن از هم طوری که رون های پات رو بکشی به سمت شکمت و کف جفت پاهات به صورت کج رو اون جایگاه باشه و زور بزنی
با هر زور زدن نی نی بیشتر به سمت بیرون هدایت میشه اما این زور زدن ها فقط باید موقع دردا باشه و اگه موقع دردات بود و نتونی زور بزنی خطرناکه و نی نی خدایی نکرده مشکلی براش پیش میاد
همه چیز به خودت بستگی داره
من واقعا فک میکردم دیگه قراره نهایتا تا اذان ظهر زایمان کنم اما طولانی تر شد چون موقع دردام اون اندازه ای که باید زور بزنم رو نمیتونستم زور بزنم بخاطر اینکه قبلش خیلی انرژی از دست داده بودم سر جیغ جیغ کردنام و بابت استفاده از اون گاز گیج بودم و فک میکنم دلالیش همینا بود... خلاصه ساعت شد ۱۲:١۵ ظهر به ماما گفتم پس چرا بدنیا نمیاد گفتی تا اذان بدنیا میاد ک ... من دیگه طاقت ندارم گف ۲ ,٣ تا زور دیگه بزنی اومده بیرون
مامان دیان😻 مامان دیان😻 ۶ ماهگی
پارت 4
من کلی زور میدادم اومدن نگا کردن گفتن افرین همینطور ادامه بده تا ی ساعت زایمان میکنی من همینطور ادامه دادم نیم ساعت نکشید ک زایمان کردم خیلی زور دادم اخرش ت تختی ک بستری بودم گف سرش دیده شد میتونی بری اتاق عمل گفتم اره پاشدیم رفتیم اتاق عمل ی چن دیقه زور دادم گفتن عالی هستی ادامه بده ادامه دادم و با ی فشار محکم زایمان کردم خیلی راحت ب دنیا اومد ینی 1ساعت نکشید ک درد زایمان بکشم ت بیمارستان همون دکتری ک بهم گف ت3سانتی بستری نمیکنمت منو زایمان کرد گف متوجهی ک چقد راحت و خوب زایمان کردی گفتم اره من هچ دردی زایمانی نداشتم بچه رو برداشتن از شکمم حالم خیلی خوب بود باهاشون حف میزدم گفتم وزن بچم چقدره گفتن۲۷٠٠بد ماما گف ت شوهرت انقد گریه کرده ک همسرم و مامانم فقد بیرون گریه میکردن من خوب بودم ولی
بعداش بخیه هامو زد خیلی کشید بخیه هامو بزنه درسته بی حسی زد حس نکردم ولی اخراش حس میکردم خیلی کشید برام تا بخیه رو بزنه خلاصه تم شد رفتیم بستری با بچم حالم خوب بود
پارت 5هم حس
مامان اهورا💜 مامان اهورا💜 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم:
خونه مادرم بودم من با شوهرم هماهنگ کرده بودم ک باهام بریم پیاده روی دیگ تو راه بود گفتم بگاز فکر کنم کیسه آبم پاره شد
دیگ سریع منو رسوند بیمارستان
انقد از بیمارستان امیر بد گفته بودن ترسيده بودم هول خوردم بیشتر زنگ زدم ماما همراهم گفتم وضعیتم اینطوریه گفت تازه رسیدم دم در خونم از شیفت بر می‌گشت بنده خدا خودشو سریع رسوند
مامایی ک اینجام بود خیلی خوب بود خدماتی هام عالی بودن واقعا تو روحیه دادن خیلی خوب بود خیلی درکم میکردن کمکم میکردن
ماما همراه اومد دردام کم کم شروع شد برام مسکن زد ولی خب افتاده بودم تو فاز فعال زایمان دردام زیاد تنها کاری ک میشع اون موقع کرد زور بزنین من نمیدونستم جیغ میزدم انرژیم رفته بود اخرا یاد گدفتم زور میزدم زود فول شدم
دکترمم از ۳ ۴ سانت خودشو رسوند خداخیرش بده از اول تا آخر کمکم کرد هم ماما همراه هم دکتر خیلی روحیم میدادن منو بردن رو توپ یکم ورزش کردم
باز رفتم دوش آب گرم از کمرم گرفتم فقط زور میزدم
بعدش حدودا ۵ ونیم ابنا بود بردنم اتاق زایمان اونجا ماما همراهم کمکم کرد شکمم فشار داد با زور من و کمک خانوم دکتر بچه حدودا ۶ بدنیا اومد 😍 صورتش گرم و نرم بود .