۳ پاسخ

عزیزم منم مثل شما سرم فشار زدن گفتن درد داری درد داشتم بعد قطعش کردن شب باز برام سرم فشار زدن دردام شروع شد ساعت ۱۱صبح زایمان کردم.انشالله به سلامتی زایمان کنی گلم مواظب خودت باش😘

اگه فول شدی بگو آمپول بزنن واست من سزارین شدم ولی وقتی طبیعیارو می‌دیم کلی گریه میکردم دعا میکردم بدون درد زایمان کنن

هفته ۴۰ دیگ بگو اره درد دارم تا با امپول فشار انشالله بچت بدنیا بیادراحت شی

سوال های مرتبط

مامان میکائیل مامان میکائیل ۲ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مامان دخترم2سال وپسرم مامان دخترم2سال وپسرم ۳ ماهگی
پارت دوم...........
بعدش تافرداش من دردام قطع شد درد نداشتم فرداش ساعت 6صبح اودمن آمپول وصل کردن دردام زیاد شد بعدش منم ساعت 8ونیم صبح زنگ زدم به ماما همراهم واومد پیشم تا ساعت 1ونیم بعدازظهر که 6ساعت میکرد میلیونو 500هزارتومن پول بهش دادم ودیگه رفت منو تنها گذاشت و من همچنان دردام قطع میشد و دوباره آمپول قطعو وصل میکردند تا شبش دیگه قطع نکردند ولی من خیلی دردداشتم نمیدونستم چکار کنم خیلی درد داشتم داشتم ازدرد میمردم بعدش ساعت 6عصر دکتر اومد برای معاینه دید هیچ پیشرفتی نکردم کیسه آبمو پاره کردبعدش شبش ساعت 9ونیم شب بود زنگ زدم شوهرم وگفتم چقد حالم خرابه گفت خوب بگو ماماهمراهت بیاد پیشت منم دوباره زنگ زدم وگفتند هر یه ساعت 200تونم منم گفتند به درک تنها توبیا ودردای منو قطع کن بعدش اومد و من همچنان خیلی درد داشتم تاساعت 11ونیم شب پیشم بود هنوز من 2سانت و نیم بودم منم داغون بودم از یه جا خیلی دلم برای دخترم تنگ شده بود ازیه جادیگه م داشتم ازدرد میمردم اینقد عصبانی شده بودم گفتم به ماماهمراهم توهیچ کاری برای من نمیکنی بروبیرون دیگه پول ندارم بعدش رفت وبه زور مامانمو آوردم توو به همه پرستارها گفتم این بیمارستانو آتش میزنم اگر من تاسعات 12شب زایمان نکم