۸ پاسخ

من از سوند میترسم

خداروشکر که به سلامتی گذشت عزیزم🥹♥️🩵

چجوری ی هفته قبل بچه دوونیم بوده تو یه هفته ۶۰۰ گرم وزن گرفته مگه میشه؟ سونو خطا داشته ؟

عزیزم سوندو تو بی حسی زدن؟

هیچی کلا درد نداشتید؟

از بچه داری هم برامون بگو از حسش و وقتی شوهرت دیدشو و الان کنارتو 🥹

من از سوند میترسم کاش قبول کنن اتاق عمل بزارن بعد بی حسی

مبارکه عزیزم قدمش پر خیر و برکت .
۳۷هفته و ۵ روزه قراره منم سز بشم بچتون نرفت که دستگاه

سوال های مرتبط

مامان باران مامان باران ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین:
سلام خانما منم اومدم تجربه ام رو باهاتون به اشتراک بذارم
من تا ۳۵ هفتگی قرار بود طبیعی زایمان کنم چون از همه نظر خداروشکر نرمال بودم و لنگمم خوب بود و مادرمم زایمان طبیعی های خوبی داشت
انتخابم طبیعی بود
حتی دو جلسه ورزش رفتم با ماما و داشتم اماده میشدم برای طبیعی تا سونو ۳۶ هفته رو که رفتم بچه بریچ بود و سزارین مطرح شد
دکترم برای ۳۸ هفته و یک روز سونو نوشت ک اگ بریچ موند پس فرداش یعنی ۳۸ هفته و ۳ روز عمل بشم
خلاصه گل دختر مامان بریچ موند و من بستری شدم
قبل عمل سوند رو برام وصل کردن که من از وصل کردنش هیچ دردی حس نکردم فقط حس بدی داشت بعدش و بدم میومد ازش
بعد رفتم اتاق عمل
اونجا من فک میکردم قراره بی حس بشم اما دکترم گفتن چون بریچ هست بیهوش بشم بهتره خلاصه من بیهوش شدم و چشمام رو که باز کردم ی درد زیاد از محل عمل حس میکردم و سوزش
چشمامم تار میدید
و تو ریکاوری بودم اومدن شکمم رو فشار دادن سه تا فشار بیشتر نبود اما بی نهایت درد داشت در حدی ک جیغ میزدم
بعدش بردنم بخش بهم مسکن زدن و دردی نداشتم تمام مدت دردم کنترل شده بود تا وقتی ک قرار شد راه برم
اونجا دردش زیاد بود و راه رفتم و سرویس رفتم و وقتی برگشتم خیلی بهتر بودم فرداش مرخص شدم امدم خونه دوش گرفتم روزای اول بلند شدن خیلی برام سخت بود و اذیتم داشت
من دیگ شیافم نمیذاشتم چون فقط موقع بلند شدن درد داشتم
تجربه من اینکه سزارین خوب بود اما نه به اون آسونی که همه ازش تعریف میکنن و واقعا جراحی سنگینی هستش
بقیه پایین
مامان پناه 👧🏻🦋 مامان پناه 👧🏻🦋 ۱ ماهگی
خب تجربه من از زایمان سزارینم
واقعا راضی بودم و بازم به عقب برگردم حتما سزارین رو انتخاب میکنم
سزارین اختیاری بودم بیمارستان بهمن دکتر مردی
اول که رفتم بیمارستان همسرم کارای پذیرشم رو انجام داد و رفتم بلوک زایمان یه ان اس تی ازم گرفتن بعد آنژیوکت زدن برام بعدشم سوند زد برام که با ی ژل همراش زد گفت بی حس میشی من اصلا متوجه نشدم و درد نداشتم فقط بعدش حس ادرار داشتم گفتن عادیه بعدش بردنم اتاق عمل از کمر بی حس شدم ۴ بار سوزن رو زد دردش مثل امپول عضلانی عادی بود شایدم کمتر بعدش بهم گفتن دراز بکش دراز کشیدم پاهام یهو داغ داغ شد هیچی دگ حس نمیکردم ۵ دقیقه اینا گذشته بود یهو صدای گریه دخترم‌ رو شنیدم وای بهتری حس دنیا بود بعدش اوردم نشونم دادن و صورتشو چسبوندن به صورتم و ساکت شد و بعد لباساش رو پوشیدن و وزنش کردن ۳۳۰۰ بود بعد بردنم ریکاوری یه ساعت اونجا نگهم داشتن بهم گفتن خوبی بیاریمش شیر بخوره گفتم اره دخترمو اوردن ( من گفتم حالا مگه الان شیر دارم!)دیدم اره شیر خورد🥹🥹بعدش منو بردن بخش راستی شکمم تو اتاق عمل فشار‌ دادن بی حس بودم اصلا نفهمیدم پمپ درد هم نگرفتم دردم با شیاف و مسکن هایی که زدن کنترل شد خداییش هر وقت گفتم درد دارم میومدن برای مسکن میزدن و خیلی خوب بود
هم از بیمارستان هم از دکترم واقعا راضی بودم
باز سوالی بود بپرسید جواب میدم
مامان رادین مامان رادین ۲ ماهگی
تجربه سزارین ۱)
خانوما مامانم و مادرشوهرم اومدن کمک من و همسرم اومدیم بخابیم شب نخابیدیم گفتم تجربه سزارین براتون بذارم
۲۶ام رفتم بیمارستان هیچ دردی نداشتم اولش لباس بهم دادن رفتم پوشیدم رو تخت خابیدم سوند برام گذاشت خیلی میترسیدم ولی حسش چندش بود درد خاصی نبود چون برام اورژانسی زده بودن نمیشد اتاق عمل برام بذارن بعد نشستم روی ویلچر حس میکرذم الان در میاد و حس چندشی ذاشت دگ کلا اذیت بودم تا رفتم اتاق عمل
اتاق عمل نشستم کمرم باز بود دکتر بیهوشی اومد وقتی آمپول زد پاهام ک از استرس یخ زده بود داغ شد حس خوبی بود ولی اینکه نمیتونسنم تکون بدم حس خیلی بدی بود بعذ پرده کشیدن بتادین مالیدن اینو میفهمیدم فقط حس درد نداشتم حس ذاشتم ینی همه برش هارو میفهمیدم درد فقط نداشت دگ استرس ذاشتم هی حرف میزدن بچه چربیم زیاد بود بیزون نمیومد با سلام صلوات و بسم الله آوردنش بیرون گفتن چقد چربی داری دستمون ضعف کرد فلان دگ اراوردن صذای گریشو شنیدم گریم گرفت هی خابم میبرد میگفتن پاشو نخاب نمی‌دونم چرا خاب میچسبید هی بیدارم میکردن بعذ خلاصه دوختن رفتم ریگاوری نیم ساعت درد اصلا نداشتم حتی بالا رفتم اومده بودن دیدنم درد اصلا نداشتم تا اینکه همه رفتن درد شرووووووع شد بدجووووور با پمپ درد و‌شیافم خوب نمیشد خلاصه شب شد باید راه میرفتم پاشدم نشستم میخاستم غش کنم پنج تا خرما خوردم اوکی شدم واقعا اوکی شدما حس جالبی بود بعد شوهرم گوشت کباب برگی آورد ابشو‌خورذم عصاره انداختم دور بعد اسهال شدم یسره دسشویی بودم واقعا دسشویی زفتنم خیلی خیلی سخت بود خلاصه آنقدر راه رفتم یکمممم بهتر شدم مرخص شدم شب اول خونه با وجود درد و بچه خیلی سخت بود خیلی امشب دردم بهتره خدا بخیر کنه‌دگ