۱۲ پاسخ

ما هم رو تخت‌ ولی جدا از هم چون بچه میاد وسط
خیلی حس بدی دارم
دلم بغلش میخادولی من چند‌بار گفتم فایده نداشته

حق بده به بیچاره .بزار شب بخوابه یکم جون صب سرکار رفتن داشته باشه.
حالا جدا خوابید چی شد مثلا😁

اینکه بیخیال نیست تاجاییکه میتونه کمکت میکنه خودش خیلیه، یعنی مسئولیت پذیره،،، نه خودتو اذیت کن نه همسرتو

بیچاره حق داره دیگه خدایی خیلی سخته این حجم کار
کار توام سخته
سعی کن مشکل بچه رو پیدا کنی تا خوابش اوکی بشه بتونید باز راحت کنار هم بخوابید

منم شوهرم جدا میخابه
چون وقتی خستس تو خواب خروپف میکنه دخترمو ک بزور خابوندم بیدار میکنه
ی شب کنارم خابید دیدیم اصلا نمیشه تا وقتی خواب نیلا یکم بهتربشه

خووو عزیزم حق داره از صبح تا شب سرکاره خسته وکوفته خودش راست میگه بزار یکم خواب بچه تنظیم بشه بعد والا منم خودم میدونم دخترم شبا اذیت میکنه گریه خودم تنهایی میخوابم میگم یوقت اذیت نشن به اونیکی دخترم با باباش تو اتاق میخوابن اصلا نگران نباش یکاری کن که رابطتون اصلا سرد نشه

تومار نوشتم 😅

بچه که خوابش منظم بشه، شبا بیدار نمونه میاد پیشت، ماهم همین قرارو گذاشتیم

اول اینکه باید به خودشون استراحت بدن، جمعه دیگه نرن سرکار
بعدشم عزیزم ناراحت نباش، همسر من 24*48هست شغلش
یعنی یرثز صبح میره فرداش میاد خونه، دوروز بعدش خونش

شبی که قراره فرداش بره سرکار اونیکی اتاق میخوابه چون صبح5باید بیدارشه

بچه هی بیدار میشه، جاشو عوض میکنم، شیر میدم چراغ روشن میکنم

براهمین خودمم خواستم بره اونیکی اتاق بخوابه هم اون بدخواب نشه، هم من راحت باشم

روزی که سرکار نره هم بچه که دیر میخوابه باهاش بازی میکنم، میگم برو اونیکی اتاق بخواب من چراغو روشن بزارم

خودتو ناراحت نکن

همین ک کمکت میکنه و بهت میگه قدرشو بدون، والا شوهر من کارش دولتیه پشت میزه میاد انگار جنازس اگ حوصله نداشته باشه دست ب هیچی نمیزنه حوصله داشته باشه کار میکنه ولی شب تا صبحم اصلا بچرو نگه نمیداره اینم بگم بچم شبا خوابش بد نیست، ولی ماهم کلا جدا میخوابیم،

خب وقتی نی نی خوابید برو پیش همسر

آخی
عزیزم چرا نمیخابه

سوال های مرتبط

مامان یونا🩵👶🏻 مامان یونا🩵👶🏻 ۸ ماهگی
ب شدت احتیاج دارم درد و دل گنم ولی هیچکس اطرافم منو نمیفهمه ابنجا میگم ک حداقل شرایطامون مثل همه
یونا ب شدت خوابش سبکه اگرم بیدار بسه حداقل تا ی ساعت بعدش نمیخوابه این لژ این
دیشب ی مهمونی مکه ای شلوغ دعوت بودیم منم با شناختی ک از یونا داشتم گفتم نمیام چون واقعا برا بچه ک جذابیتی نداره خودمم باید شیر خودمو بدم سختمه بعدم ک خوابش سبکه اونجا مداحی و این چیزا بود
خلاصه نرفتن من همانا چقددددد ک قبلش مامانم و ماپرشوهرم و شوهرم گیر دادن بیا ک هیچی حالا شوهرم کامل یونارو میشناسه

خلاصه اومده و میگه اره همه بچه هاشون بودن فقط تو نبودی و کی اینجوری بچه داری میکنه این همه آدم من دیدم حالا ما اصلا خانوادمون بچه کوچیک نیست میگم کجا دیدی تهش تو ی مهمونی. ی ساعته دیدی و تمام کی زندگی کردی باهاشون میگه اره دیگه من بچه رو همه جا میبرم ب حرف تو گوش نمیدم فلانی اومده بود بچش تو شلوغی خواب تو بچه رو عادت دادی😐میگم اینکه بیدار میشه تا ی ساعت و نیک دو ساعت بعد با گریه میخوابه چی اینم من عادتش دادم؟!میگه اره فلانی گفته یکی عین شما بود بچشو هیچ جا نمیبرد اذیت نشه الان بچه زیر نظر روانشناسه 🙄😐
بخدا از جنگیدن با همه ثابت کردن حرفام خسته شدم
دیشب یونا اصلا نخوابید داشتم دیوونه میشدم بهش میگم انقد اذیتم نکن من خسته ام نه خواب دارم نه چیزی میتونم مثل قبل بخورم بخاطر شیرم نه تفریحی دارم بخدا منم ادمم ولی شرایط اینه فعلا حداقل با حرفاتون اذیتم نکنید
میگه خب میخواسنی بخوابی
ی ساعت بچه ر نگه میداره هی میگه خستم صب تا سب شب تا صبح بچه داری میکنم ب همه چی میرسم تهشم این
خسته ام بخدا😭