۱۸ پاسخ

😐بگو برده تو ک نیسم
بگو اگ بچه توعه بچه منم هس فقط تو حق نداری ک راجبش نظر بدی منم ناسلامتی مادرشم حق نظر دادن دارم میگی نبرم خونه مامان اوکی تو مرخصی بگیر ی روز کامل نگهش دار بفهمی بچه داری و خونه داری و شوهر داری ینی چی اونوقت زر زر کنی

همه همین هستیم خواهر
ب نظرم مرد با درک انگشت شمار شده

عجب آدمیه، واقعا خوب تحملش میکنی یجور توهینه ،بهت برنخوره ولی انگار آدم حسابت نمیکنه

واااااااااااااا. این مردا چرا انقدر نفرت انگیز شدن😑😥

شیطونه میگه برو تف کن تو صورتش

عزیزم به این اقا خیلی رو دادی پر رو شده

میگم مگه بچه زندانیه اخه میگه باید توخونه باشه.واقعا درکش نمیکنم تازه از سرکار میاد خونه میگه چرا لباس ندارم چرا غذا اماده نیس و بحثای الکی راه میندازه

بامامانت ایناتویه ساختمونین ونمیزاره؟🙄

ببین عزیزم یکم بنظرم از بچه بیشتر بگو
شوهر منم تا چند وقت پیش اصلا کمکم نمی‌کرد ی چند بار پیشش میگفتم بچه داری و خونه داری دست تنها واااقعا سخته (حتی اگ خیلیم سخت نمیبود میگفتم خییلی سخته ک بفهمه و کمک کنه) یا مثلا همش پیشش میگفتم وااای اسرا خییلی شیطون شده اصصلا ب کارا نمی‌رسم نمتونم غذا درست کنم همش بهم چسبیده خسته شدمم
دیگه تازگی خیلی کمک می‌کنه واقعا

بگویاتوبچه داری کمکم کن یاوقتی میخوام بدم مامانم نگهش داره دخالت نکن

وقتی زایمان کردم ۱۴ تا خواهر داره هیچکدومشون نیومدن پیش من ک هیچ پسر برادر زادشون یه زنگم نزدن

دخترمنم همینه سرمومیچرخونم میبینم پشت سرمه به همه چی میخواددست بزنه
بهش غذابده شیربده سیرش کن توپستونک میوه خوریش میوه بزاربده دستش چندتااسباب بازی جدیدبراش بگیریااشپزخونه که میادکفگیردرقابلمه بده بازی کنه تابه کارات برسی شام ناهارتم بالای رومبل صندلی بشین بخور

ببخشید ولی همسرت مغزش معیوبه
بگو اگه من نبودم بچه رو از کجا می آوردی حالا پسرم پسرم میکنی

موقع غذا خوردن هم قشششنگ لفتش بده بزار بیشتر ازین بد عادت نشه
بعضی وقتا یکم چهره حق ب جانب بگیر بدونه اذیتی و حق با توعه

از لحاظ بچه که همه همینیم ولی شوهرت خیلی درکش پایینه

خونه ما خیلی کوچیکه یه حال داره با انباری و اشپزخونه.امروز دید داره آراد گریه میکنه گفت ببرش تو انباری که میخوام بخوابم.گفتم تو انباری جا نیست من پامو دراز کنم بخوابونمش یا بخواد بازی کنه.پر از وسایله برمیداره تو دهنش میکنه. هیچی بردمش تو انباری شروع کرد به گریه آراد برش داشتم بردم جلو اینه با اینه بازی میکرد.خداوکیلی از ساعت ۲ وایستادم پای آینه تا ساعت یه ربع به چهار دیگه شروع کرد ب گریه خوابش میومد گرمش بود.دید داره گریه میکنه نیومد برش داره اومدم تو حال خنکش شد ساکت شد برگشته بهم میگه ببین خوابش میاد گاوی که نمیتونی خوابش کنی.گفتم خب گرمه اونجا چجوری بخوابه.گفت چون گاوی بلد نیستی چجوری بخوابونیش.هیچی جوابش ندادم احترام سرش نمیشه

چقد سخت این چ طرز برخوردیه چرا نمیزاره بزاریش پیش مامانت

باید درک کنه دیگه بشین باهاش حرف بزن
ینی چی ک نمیزاره مامانت ببرتش😐

سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۸ ماهگی
خانما میخوام یه درد و دلی باهاتون کنم مناز وقتی زایمان کردم مامانم پیشم بود یا من میرفتم خونه اونا بعد از ۲ ماهگی یهو بچم شیر و تو بیداری ول کرد نخورد من ۲۳ سالمه و هیچ تجربه ای تو این سن و حتی مامانم تاحالا به عمرش ندیده بودبچه دیگه تو بیداری شیر نخوره مجبور شدم بمونم خونه مامانمینا یا اون بیاد پیشم ۱۰ تا دکتر رفتم واسه دختر چند تا شون گفتن رفلاکس داره باید دارو بخوره چند بار دارو دادم ولی فرقی نکرد شیر خوردنش مامانم بیشتر من قلق شیر خوردن دخترم بلد بود تو خواب همیشه میترسیدم تنها باشم یه کمکی نداشته باشم مامانم از اون موقع تا حالا یا من میرم خونشون یا اون میاد شوهرم بچه داری بلد نیست وقتی هم میاد آنقدر خسته هست که شاید بتونه تا موقع خوابش بچم بگیره بچه من خیلی بدقلق هست تو این ۷ ماه و نیم دائم موقع خواباش گریه میکنه هیچ کمکی ندارم جز مامانم اونم داره همش بهم چی میگه بعضی موقع ها میگه بچه آوردنت برای چی بچه میخواستی چیکار تو داره سرمو میخوره کلا از وقتی زایمان کردم با شوهرم مشکل داشت که چرا کمک نمیکنه این مرد نیس و فلان ... به خدا دارم عاجز میشم اصلا این بچه هم خوب نمیشه که بگم خودم میتونم دیگه از پسش بر بیام دارم روانی میشم از کاراش یه حرفی هم بهش بزنم میگه رو زندگی تو دیونه شدم رو بچت دیونه شدم دائم پشت سر شوهرم پیش من حرف میزنه بدیش میگه منم به شوهرم زنگ میزنم که چرا این کار کردی چرا نکردی دعوامون میشه خدایا چرا این بچه خوب نمیشه واقعا دست تنها خیلی سخته بچم بزرگ کنم شما جای من بودید چیکار می‌کردید