#تجربه زایمان ۶
اونجا با بی حسی سزارین شدم و صدای گریه پسرمو شنیدم
دیگ جونی نداشتم جلو چشمم که گرفتنش باور کنید یک ذره ذوق تو وجودم نبود
گفتن اسمش چیه با لب خونی گفتم آروین
حالم خیلی بد بودم برام آرام بخش زدن و دیگ چیزی نفهمیدم وقتی به خودم اومدم لباس تن بچه بود و داشتن مارو میبردن سمت اتاق
پسرم بالاخره به دنیا اومد اما من حالا سزارین شدم بعد از سزارین واقعا سختیها زیاده
شیردادن ب بچه، انجام کارای شخصی،درد سروگردن، درد بخیه ها،مراقبت‌ها.و....
بنظرمنی که دوتا تجربه رو باهم داشتم حتما حتما تو یه بیمارستان خوب زایمان کنید که براتون خاطره خوب بمونه
شرایط ممکنه باب میل شما نباشه پس بسپارید به خدا انشالله که تهش خیره مسلما
دو تا زایمان پر از مزایا و معایب هستن اما خب با شرایط خودتون بسنجیدهمه چیزو
انشاالله که همه مادرا به راحتی بتونن بچه هاشون رو بغل کنن و عذابی که من کشیدم رو نچشن
برا سلامتی پسر منم که انقدر بخاطرش اذیت شدم دعاکنید

۱۲ پاسخ

خداروشکر بعد این همه سختی زایمان کردی 😇

من اگر جای تو بودم بعد تولد بچه ازش متنفر میشدم 😆😆

حالا می فهمم چرا مادرا نمیرن سمت زايمان طبیعی
به قول خودت طرف کلی به خودش میرسه تریپ خفن میاد بی دردسر زايمان میکنه و میره نه دردی نه گريه زاری
بعد تو فقط دو روز درد کشیدی آخرم بردنت سزارين 😑😑

قدم نورسیده مبارک باشه 🌺
الحق و والانصاف بهشت گوارای وجودتون
انشاالله نامدار باشه کوچولوتون
در پناه حق دلخوشی مهمون همیشگی دلهاتون

کاش یکیو داشتم که میومد پیشم می موند و کم‌کم می‌کرد منم می‌تونستم برم سزارين 🤪🤪

خيلی ناراحت شدم
هم برای تو و دردهایی که کشیدی
هم برای اون بیمارستان ک مثلآ خصوصی بوده ولی تا لب مرگ بردن تو رو و بعد سزارين کردن معمولا این چیزا تو بیمارستان دولتی عادیه ولی خصوصی نباید این طور باشه
من خیلی ترسيدم آخه منم ۸ روز دیگه نوبت دارم برای زایمان طبیعی تو بیمارستان خصوصی
میترسم این اتفاقات برای منم بیفته 😭😭

الهییی ایشالله بعد از اینهمه سختی همش خوشی ببینی، من امروز معاینه شدم میترسممم😥

موهای تنم سیخ شد. بگردم برات. 😔😔

وای وای خیلی درد کشیدی. خدا عوض شو بهت بده.ان شالله بزودی کاملا بهبود پیدا کنی

عزيزم مبارکت باشه خوش قدم باشه براتون چقدر هم اذیت شدی خداروشکر که خوب هستین

ان شاءالله ک از این ب بعد فقط لذت مادر شدن بچشی...منم سه سالونیم پیش این حسو تجربه کردم کلی درد طبیعی و اخرش سزارین

عزیزم خوش قدم باشه براتون خداروشکر که هر دوتا سالم برگشتید خونه 😍❤️

سوال های مرتبط

مامان nazi&nora مامان nazi&nora ۲ ماهگی
تجربه زایمان ۲
آخه میخواستم دکتر خودم منو عمل کنه
اما ساعت ۳نصف شب دردام شدید تر شد و خودم رفتم به پرستارا گفتم وچون زایمان پیشرفت کرده بود اورژانسی منو اتاق عمل بردن و من از درد داشتم میمردم و با بدترین حالت آماده برای سزارین شدم درحالیکه دکتر شیفت میخاست عملم کنه و من با درد شدید بودم خلاصه رفتم رو تخت عمل امپول بی حسی در مقابل اون دردا برا من اصلا درد نداشت من بی حسی تو پاهام رو حس کردم و دردام آروم شد ولی لرزش دستام که نمیدونم به خاطر ترس بود یا بی حسی داشتم که دکتر بی هوشی گفت طبیعیه بعد دو سه دقیقه صدای دخترم رو شنیدم که تو اون شرایط از ته دل خندیدم و خوشحال شدم که سالمه و صورت زیباش که همه ی پرستارا ازش تعریف میکردن عمل تقریبا یه ربع طول کشید ومنو تو ریکاوری بردن اونجا صدای همسرم رو می شنیدم که حالمو از پرستار میپرسه ولی من لرزش شدید داشتم تااینکه داشتن منو به بخش انتقال میدادن که دخترم و خواهرم وهمسرم رو دیدم که همه خوشحالن .
تجربه زایمانم خوب بود ونمیدونم که چه حکمتی بود که به خاطر ۳تا۴ساعت دکتر خودمم عملم نکرد و این ناراحتم میکنه .
مامان هامین🩵 مامان هامین🩵 روزهای ابتدایی تولد
مامان اهورا💙 مامان اهورا💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی(🖐️)
وقتی اومد بیرون یه حس سبک شدن داشتم که انگار اون من نبودم که اینهمه درد داشتم خیلییی خوب بود صدای گریشو که شنیدم خیلی آروم گرفتم خیلی حس عجیب و خوبی بود تا داشتن پسرم و تمیز میکردن دکترمم منو بخیه زد ولی نمیدونم چن تا بخیه خوردم ولی گفت که بخیه هات جذبی هستن وقتی بخیه هام تموم شد پسرمو آوردن گذاشتم رو سینم واز حسم نمیتونم بگم که چقد خوب بود تا۲ ساعت تو اون اتاقه بودم و شوهرم و مادر شوهرمم پیشم بودن بعد از دو ساعت رفتیم تو بخش
ولی وااااقعاااا بخوابم بگم خیلییی تجربه خوبی بود و دردش اونجوری که میگن نیست من دردایی که تو خونه کشیدم اصلا فکرشو نمیکردم درد زایمان باشن من انقد لوس بودم که هیچکس باورش نمیشد من میمخوام زایمان طبیعی انجام بدم مامانم هی میگفت که سزارین کن اما من همش میگفتم فقط طبیعی و الان واقعا از تصمیمم راضیم و همه کارامو خودم دارم انجام میدم البته مامانم و مادرشوهرم همش پیشمن و دارن خیلی لوسم میکنن😂🤭
مامان جوجه تپلی مامان جوجه تپلی ۷ ماهگی
مامان نورا خانم مامان نورا خانم روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین تو بیمارستان اریا اهواز
پارت ۲
خب بعد از بی حسی من یکم احساس نفس تنگی داشتم که گفتن بخاطر استرسه و چیزی نیست و اکسیژن برام گذاشتن. جو اتاق عمل واقعا شاد بود شعر میخوندن و بگو و بخند بود که خب خوبه. همه چیز خیلی سریع تر از انتظار من پیش رفت تا به خودم اومدم دیدم خانم دکتر یه بسم الله گفت و صدای گریه بچمو شنیدم که خب اونجا خیلی استرسم انگار بیشتر شد. همه شروع کردن به تبریک گفتن و بچه رو اوردن پیشم یکم کنار صورتم نگهش داشتن و با دیدنش واقعا دیگه خودمو فراموش کردم انگار دیگه نمیدونستم داره چی میشه. همینطور ک دراز کشیده بودم و پرده جلوم بود ولی صداهارو میشنیدم با اینکه سعی میکردن اروم صحبت کنن ولی متوجه شدم که یه نفر به دکتر گفت بچه خوب نفس نمیکشه و اونجا بود که خیلی نگران شدم ولی دکتر انقدر با آرامش و خوب برخورد کردن و چک کردن بچه رو و گفتن مشکلی نیست تازه به دنیا اومده بهش فرصت بدین. یکم گریه میکرد و یکم اروم میشد و اینجا بود که من خیلی نگران شدمم