من مادر شوهرم خیلی زن خوبی بود اون اوایل که عقد بودیم خودم به شوهرم میگفتم هرجا میرفتیم مادرشوهرمم میبردیم بعد یه مدت دیدم شوهرمم داره عادت میکنه مامانش همه جا باشه
چندباری که میخواستیم بریم بیرون بهش گفتم امروز روز نامزد بازیه و اینا بیرونم میرفتیم خیلی شیطونی میکردیم دیگه یجوری عادت کرد که اصلا نگفت مامانمم ببریم
میخوام بگم وقتایی که دوتایی جایی میرید خیلی باهاش خوب باش وقتی مامانش هست معمولی باش خودش دیگه به مامانش میگه نیاد
یه جوری بپیچونیدش😂
من نمیتونم اصلا کمکت کنم
چون دقیقا همسر من همینجوری بود و من بعد۳ سال ازش جدا شدم بهش گفتم حالا برو پیش مامانت🤭🤭
چقدر تو منی😐
منم خالهم بود با این تفاوت ک شوهرخالهم چندسال فوت کرده بود و شوهرم چون بچه آخری بود و خواهر برادراش خیلی بزرگتر بودن و حتی نوه داشتن،این با مامانش تنهایی زندگی میکرد..اینقدررر. دوتاشون وابسته بودن ک نگوووو...هرررجا میرفتیم دنبالمون بود،حتی خانوادگی هم همه باهم میرفتیم،این بازم میومد تو ماشین ما... دوسال عقد بودیم یکبار تنهایی جایی نرفتیم،یا اگرم رفتیم بعدش از دماغمون درش آورد..تا اینکه عروسی نوه خالهم واسه عروسکشون من بالاخره بعداز سه سال گفتم میخوام تنها باشیم و خاله با یه بچه دیگهش بیاد...جالب اینجاست بچهها دیگهشم قبول نمیکردن ببرنش.. خلاصه من گفتم یا اون یا من..امشب باید تکلیفم معلوم بشه...آقا بالاخره من پیروز شدم و تنهایی رفتیم..اما اون عروسی چون خیلی شلوغ بود و تو اوج کرونا بود،فردای عروسی خالهم کرونا گرفت و چون 74 سالش بود و کلی مریضی داشت،یه هفته بعدش مرد!!!! تا مدتها شوهرم میگفت مامانم سکته کرد از حرص و تو کشتیش و این حرفا !!!!!!!! درصورتی ک دکتر گفت این کروناست...
میخوام بگم یه جوری به شوهرت بگو دلت میخواد تنها باشی ک مثل من نشی لااقل خواهر
من. تحمل. هیچ. کس. ندارم. تو مسافرت. والا. هر کی. بیاد جر. خورده. برمیگرده
بنظر من که بگی ناراحتی میشه از همون اول باید نباید اجازه میدادی بیاد الان بگه اونم بهش بر میخوره شوهر ندارع مگه من یادمه هرجا میرفتیم خاهرشوهرم منم دقیقا یک پسر و یک دختر اما خب اون مجرده بعد یکبار مادرشوعرم ب شوخی گفت ک ها جایی میرین ب مایم بگین ما اینجا تنهاییم غریبیم فلان من محل ندادم ب وشهرمم نگفتم اصلا ولی باباش چندبار گف حتی مستقیم ک تکتمم ببرین ب شوهرم گفتم ینی چی مگه زنگوله پای ک هرجا میریم اینم ببریم عادت کنه نذاشتم ینی اگر از اول نمیراتشی بهتر بود اونم عادت کرده دیگه یا ب مادرتون بگو بهش بگه یا ببین شوهرت چجوری چاخان میشه چاخانش کن از اون طریق ب حرفت کنه
عزیزم شما از الان ب شوهرت بگو دلن میخواد مسافرت خودمو خودت بریم بگو ن اینکه مادرت بباد مزاحم باشه نه ولی خب دلم میخواد باهات تو مسیر راحت باشم منوخودم اینجوری میگم حتی میگم اگرم نمیتونی قبول کنی اوکی مادرتو ببر نارحت نشه من نمیام چون اذیت میشم ....دقیقا مادرشوهر من اینجوری بود خاهرمنامزد بود هروقت میرفت خونه مادرم اینا شمال اونم زود اماهده میشد میاومد تااینکه خاهرم گفت ب شوهرش دیگ نمیتونمتوماشین راحت نیستم خونه مادرم راحت نیستم چون اون گرمشه من سردم اون سردش میشه من گرمم اون میگفلان غذا نه فلان خونه نه فلان تفریح نه دیگنبردتش اونم عادت کرد
وای چطور تحملش میکنی
منم از اینام ک مشکلی ندارم مادرشوهرمو ببریم جایی ولی گاهی دیگه دلم میخاد تنها بریم شوهر من منطقیه گوش میکنه ب حرفم
ب شوهرت بگو چقدررررر دوست دارم یه بار خودمون بریم یه سفر تنهایی ببین مزه دهنش چیه اگه گفت نه ک بگو اخه تا کی باید مامانتو ببریم
اگرم گفت باشه بگو ب مامانش بگه تصمیم دارین تنهایی برین
چقد سخته واقعا اینجوری
مادرشوهر من ک 5 تا پسر داره بقیه مجردن تو زندگی ما خیلی دخالت میکنه.
قبلا جایی میخاستیم بریم یا خودش می اومد یا هم ب شوهرم میگفت داداش کوچیکت رو ببر اونم بخاطر حرف مامانش میآوردش منم همش حرص میخوردم اما ی روز خیلی خوب و با آرامش با شوهرم حرف زدم جوری ک درکم کنه چون میدونستم اگ عصبی بشم با دعوا اینا بیشتر لج میکنه باهام.
شما هم همین کارو بکن ب خوبی و منطقی با همسرت حرف بزن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.